شعر و صدای سیدمجتبا حسینی: شنیدن پادکست بصورت مستقیم و بدون نیاز به دانلود:
نیامده بودم که بمیرم نه راه راه درختان میلههای زندان بود از اول نه اینجاده برای دور شدن همین که این کلمات را میچرخانی به دُشنام زبانم بند میآید این سنگها را بگذار کنار این کلمات زخمی اینگونه که دندان قروچه میروی میترسم زبانت را ببری حرفی بزن یا دست کم جیغی یادت هست نیامده […]
میترسم مذاکرات آخر ژنو درست مثل بازی آرژانتین باشد با آن همه دوام که آوردیم درست در دقیقهٔ آخر ناگاه کسی مثل مسی بیاید و کار را تمام کند میترسم بعد بازی عراقچی دوباره تبلتاش را بیرون بیاورد تا به یادگار فیلم بگیرد و کاپیتان ظریف کراوات «جان کری» را به یادگار بگیرد و ما […]
سرویس ادبی افتخار دارد به عنوان اولین سایت در لرستان، اقدام به انتشار پادکست هایی از شاعران سراسر کشور (با محوریت شعر و شاعران لرستان) نماید. با تشکر از سرکار خانم نعمتی به خاطر ارسال این آثار ارزشمند.
محمود دولت آبادی داستان نویس نشان شوالیه هنر و ادبیات فرانسه را دریافت کرد. این نشان که به امضای وزیر فرهنگ فرانسه رسیده، شامگاه 26 آبانماه توسط برونو فوشه – سفیر فرانسه در ایران – در سفارت فرانسه در تهران به محمود دولتآبادی اهدا شد. در این مراسم سفیر فرانسه، دکتر داریوش شایگان و […]
بخش ادبی به منظور حمایت از هنرمندان و بخصوص شاعران عزیز همشهری و هم استانی و نیز کمک به بروز توانمندیها و ماندگاری آثار و صدای آنان، اقدام به راه اندازی بخش «پادکست» نموده است. به همین جهت از تمامی عزیزان شاعر دعوت میکنیم آثار ارزشمند خود را با کیفیت مناسب (و با صدای خود) […]
شبانه(1) وقتی که شب همان شب کذایی فرا می رسد و باد پرده های پنجره را کنار می زند چهره نیمه پنهان تو ماه بانو! به بزرگ راهی به فراخنای ابدیت پیوند می خورد فقط، تو می مانی و من تنها با ایکس ها و ایگرگ های سرگردان در یک دگردیسی عجیب و اندکی […]
اشاره: خانمفائزه میرزایی فتح آبادی شاعر نوجوان اهل کوهدشت را، به حق، باید یکی از استعدادهای نوظهور شعر لرستان دانست. وی که دانش آموز سال دوم راهنمایی (متوسطه ی اول) است، مقام اول شعر دانش آموزی لرستان را دارد و هم اکنون از اعضای فعال انجمن ادبی کوهدشت و گروه نویسندگان ماهنامه ی کودک و نوجوان […]
خالی گهواره هفتاد و دو یعنی پدر فردا غریب است یعنی پسر لالایی اش« امن یجیب» است هفتاد و دو یعنی تو باید مرد باشی مثل علی اکبر که غوغا کرد باشی یعنی تو «یک» را «دو» کنی تا جان بگیرند ابر تمام چشمها باران بگیرند… حتما کمی هم درد دارد…تیر، تیر است! […]