شبانه(1)
شبانه(1) وقتی که شب همان شب کذایی فرا می رسد و باد پرده های پنجره را کنار می زند چهره نیمه پنهان تو ماه بانو! به بزرگ راهی به فراخنای ابدیت پیوند می خورد فقط، تو می مانی و من تنها با ایکس ها و ایگرگ های سرگردان در یک دگردیسی عجیب و اندکی […]
شبانه(1)
وقتی که شب
همان شب کذایی فرا می رسد
و باد پرده های پنجره را کنار می زند
چهره نیمه پنهان تو ماه بانو!
به بزرگ راهی به فراخنای ابدیت
پیوند می خورد
فقط، تو می مانی و من
تنها با ایکس ها و ایگرگ های سرگردان
در یک دگردیسی عجیب
و اندکی بوی تعفن و اشمئزاز
میان افکار شبانه ی مان
زودتر از آنچه فکر کنی
نطفه ای شکل می گیرد
جمجمه ای تکان می خورد
جهانی به خواب می رود
و شهرزاد قصه های مان
از ترسی مجهول سقط می شود
با این همه
اصلاً مهم نیست عزیزم
ایکس که تو باشی معلوم است دیگر
بی اختیار جهان به احترامت
در اضطرابی گنگ سکوت می کند
و ایگرگ که من باشم
در هزیان های یک بیمار سادیسمی
پشت تصویرهایی مات و مبهوت
در مرداد پنجاه و شش
ذوب می شوم
آه ماه بانو!
باز هم بوی تلخ خیانتی دیگر
و صدای شکستن یک سکوت
باز هم تولد یک انسان !؟
شاعر: محمدحسن شفیعی
شعربسیارزیبایی بود استاد همیشه ایام برقرارباشید
[پاسخ]
واقعا زیبا و دلنشین بود
[پاسخ]
کار بسیار زیبا و قشنگی بود ایشان یکی از مفاخر شهرستان پلدختر و استان لرستان هستند قدرشان بایستی دانسته شود مانا باشید استاد شفیعی
[پاسخ]
ایکس که تو باشی معلوم است دیگر
بی اختیار جهان به احترامت
در اضطرابی گنگ سکوت می کند
سپاس،
قلمت پاینده
[پاسخ]
اشعارتون واقعا تکان دهنده روح آدمی هستند آدم را یاد صادق هدایت و کافکا میندازید
[پاسخ]
چشممون روشن استاد مدت ها بود ون نداشتم خوشحال شدم عکستونو دیدم افتخار بچه های پلدختر ولرستانی بخدا
[پاسخ]
منتظر انتشار آثار دیگرتان هستیم
[پاسخ]