داستان کوتاه « فرار از سایه » معصومه غلامیاری ( از شاگردان دلفانی محمدرضا نظری دارکولی) شانه هایش را بالا انداخت ، بی تفاوت از کنارش گذشت سایه ای با او همراه شد با خودش گفت شاید سایه ی یک درخت باشد هر قدم که برمی داشت سایه نیز به دنبالش می آمد […]
اگر دست من بود تمام زیبایی های جهان و پرندگان آوازخوان و هر آنچه دوست داشتی را از خوابهایت می گرفتم! و بجایشان یک «غول ِ بو گندوی ترسناکِ گنده ی بیکار» می گذاشتم! تا هر شب به خوابت بیاید… و اینگونه اساسی حالت را می گرفتم!
آن سان که علف از طاقه ی سرما می گذرد من به دنیا می آیم با ماغ بلند باد در شکاف گونه ام بچر مرا که غمگینه ای سبزم نه باد و نه چشم جنگل شب به رگهایم رسیده در کوچ بی رونق تاکستان دوباره بمیرانم که شرم از تکانه ی پشمین صبح بیرون […]
داستان کوتاه تخت جمشید/ محمدرضا نظری دارکولی سربازها محکم و استوار پیش می رفتند ، قدرت و شهامت را می شد در گام های محکمشان دید. برگشت پیروز مندانه ی آنها از پیش مشخص بود ، اما مادر سفره ی سفیدی بر رویشان انداخت و یک ظرف خرمای سیاه گذاشت. خرماهای درشتی […]
عبور از آب سيلويا پلات ترجمه ليلا فرشاد _____________________ درياچه ي سياه، قايق سياه، دو آدم سياه کاغذي به کجا مي روند درختان سياهي که در اينجا مي نوشند ؟ لابد سايه هايشان کانادا را مي پوشاند. نوري کوچک از گل هاي آبي تصفيه مي شود برگ هايشان ما را در شتاب نمي خواهند: آنها […]
مثل یک ابر رها پاره ای از ماه به دوش / بهروز یاسمی مثل یک ابر رها پاره ای از ماه به دوش آمدی باز هم ای سایه به خوابم خاموش چند سالی – دو سه سالی – خبری از تو نبود ای معمای شگفت ای شبح وهم آلود ای تو آن آینه کز دست […]
اگر چه سالهاست نام نیما به عنوان پدر شعر نو فارسی زبانزد عام و خاص است ، اما باید دانست که نخستین شعرهای نو فارسی را ابوالقاسم لاهوتی کرمانشاهی سروده است . لاهوتی به دو زبان فارسی و کُردی شعر سروده است . این شاعر نام آور بیشتر عمر خود را در کشور اتحاد جماهیر […]
چرا محمود دولت آبادی را اعدام نمیکنید؟ آرش شفاعی* من به عنوان یک نویسندۀ علاقمند به ادبیات بخصوص ادبیاتی که وزارت ارشاد دولت دهم به آن مجوز داده باشد و دوستانمان در قرارگاه عمار آن را تایید کرده باشند، این حد از قصور وزارت ارشاد در خصوص برخورد با نویسندۀ موسوم به دولت […]
سه کوتاه سروده – دکتر بهروز مهدی زاده ۱ می توانم بنویسم انار تا به استعاره ای از لبانت قناعت کنم می توانم بگویم سیب تا از برکت گونه هایت بی نصیب نمانم حالا تکلیف وسعت چشمانت چه می شود؛ دریایی که در هیچ گوشه و کنایه ای نمی گنجد . ۲ دیدن دارد: تو […]
شمشیر/ خورخه لوییس بورخس/ برگردان: مؤدب میرعلایی شمشیری از آهن،در خنکای بامداد ساخته شد، شمشیری حکاکی شده به الفبای رونی، که کسی نمی تواند آن را نادیده بگیرد یا به تمامی رمزگشایی کند، شمشیری بالتی،که آن را در نورتامبرلند1 آواز خواهند داد. شمشیری که شاعران آنرا با یخ و آتش برابر می کنند، شمشیری که […]
نوشته بود: خداحافظ برای همیشه نوشتم: برای همیشه خداحافظ اما همچنان باهم حرف می زنیم گاهی او می آید به این اتاق گاهی من می روم ما اشتراکات کوچک و کمی داریم اما هر دو می دانیم دیکتاتورها روزی خود کشی می کنند… علی رضا نوری
غزل/ علیرضا بدیع ازین سوی خراسان بلکه تا آن سوی کنگاور چه طرفی بسته ام ای دوست از این نام ننگ آور؟ اگر سنجاق مویت وا شود از دست خواهم رفت که سربازی چه خواهد کرد با انبوه جنگاور؟ دلم را پیشتر از این به کف آورده ای؛ حالا زلیخایی کن و پیراهنم […]