کل: 10755 امروز : 0
  • تاریخ : دوشنبه - ۳۱ - اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : Monday - 20 - May - 2024
  • ساعت :

    ادبی

    داستان کوتاه
    18/10/1394

    داستان کوتاه

    بنام خدای سبزه باران پیرزن بود و تن سرخِ پسرش …بی هیچ کلامی و شیونی … شانه های پیرمرد می لرزید و اشک بود که از یقه پیرهنش چکه چکه پایین می افتاد… پیرزن چنگ انداخته بود به صورت خودش و جای انگشتانش خونی تازه ولی بی قوت بیرون زده بود….زانوانش در خون لزج دلمه […]

    قصهٔ دلتنگی
    13/10/1394

    قصهٔ دلتنگی

    ای که از تازگی زخم دلم تازه تری یعنی از قصهٔ دلتنگی من با خبری مثل مهتاب که از خاطر شب می‌گذرد هر شب آهسته از آفاق دلم می‌گذری دیگر از بغض نمی‌گویم و از زخم تنم فقط از چشم تو می‌گویم و آن شعله وری من و این ایل به دنبال تو‌ای سبز‌ترین! کارمان […]

    نبی خاتم/ شعر لکی
    07/10/1394

    نبی خاتم/ شعر لکی

    نبی خاتم و شکر خدا خالقئه عالم میلاد ِه تونئه نبیّ خاتم قرآن وسینئه  پرئژ سرّ تو زمین و زمون کل ئه خر تو پاقیئمت خاص، روشنایی چمم تو هاتینُ و چی بارکوله خمم فرشه تو هر جور آیه ی نوره روشناکر دلل بی نویر و کوره شیطون ئه دست بیسه هلاک “لَوْلاکَ لَمَا خَلَقْتُ […]

    ما آدم ها
    04/10/1394

    ما آدم ها

    باران را دوست دارم. به‌‌ همان اندازه که برف و سیل و حوادث غیر مترقبه را! می‌دانی… وقتی باران می‌بارد، وقتی برف می‌بارد، وقتی سیل جاری می‌شود؛ نگاه‌ها، صحبت‌ها، قدم‌ها، جراید و… همگی رنگ یکرنگی می‌گیرند. صورت‌های خاکی، شلوار‌های گِلی و چشم‌های پر از اشک، طبیعت آن روزهاست و اشتراک آدم‌ها. جراید سر تا سر […]

    این بعد از ظهر‌ها
    02/10/1394

    این بعد از ظهر‌ها

    انبوهی از این بعد از ظهر‌های جمعه را به یاد دارم که در غروب آن‌ها در خیابان از تنهایی گریستیم ما نه آواره بودیم، نه غریب اما این بعد از ظهر‌های جمعه پایان و تمامی نداشت می‌گفتند از کودکی به ما که زمان باز نمی‌گردد اما نمی‌دانم چرا این بعد از ظهر‌های جمعه باز می‌گشتند […]

    آتش بگیری…
    25/09/1394

    آتش بگیری…

    امروز بارانی‌تر از شهرم دو چشم است گویا زمین و آسمان درگیر خشم است وقتی که من مرگ کبوتر را شنیدم با غم تمام تار و پودم را تنیدم سیلاب‌ها بیداد بالش بسته بودند از دیدن این صحنه مردم خسته بودند این شهر عجب از نامرادی رنج دارد با آنکه در هر ذره خاکش گنج […]

    کوتاه سروده ها…
    25/09/1394

    کوتاه سروده ها…

    (۱) زین‌ام را باز کنید همچنین افسارم را می‌خواهم شیهه‌هایم آزاد بمیرند   (۲) پدرم مُرد مرگ از سوراخ کفش‌هایش دنبال مچالگی لب‌های چند عاشق می‌گشت   شاعر: ایرج نورعلی

    کلاف خوشبخت…
    24/09/1394

    کلاف خوشبخت…

    باید که ز داغم خبری داشته باشد، هر مرد که با خود جگری داشته باشد حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش در لشکر دشمن پسری داشته باشد! حالم چو درختی است که یک شاخه نا‌اهل بازیچهٔ دست تبری داشته باشد سخت است پیمبر شده باشی و ببینی فرزند تو دین دگری داشته […]

    تو را دوست می‌دارم
    22/09/1394

    تو را دوست می‌دارم

    در فراسوی مرز‌های تن‌ات، تو را دوست می‌دارم آینه‌ها و شب پره‌های مشتاق را به من بده روشنی آب و شراب را آسمان بلند و کمان گشاده¬ی پل پرنده‌ها و قوس و قزح را به من بده و راه آخرین را در پرده یی که می‌زنی مکرّر کن در فراسوی مرزهای تن‌ام تو را دوست […]

    «نگاره های سنگ قبر مناطق لک نشین»
    11/09/1394

    «نگاره های سنگ قبر مناطق لک نشین»

    مهدی زینی اصلانی/ سرویس زبان و فرهنگ لرستان:  زمانی انسان برای انتقال ذهنیات خود از نگاره ها استفاده می کرد و هر کدام از این خطوط و نقوش دنیایی معنی در پس خود داشتند.پادشاهان و کشور گشایان نیز از این روش برای اثبات پیروزی و تسلط و قدرت خود بر دیگران ، استفاده می کردند. […]

    مثنوی عاشقانه
    06/09/1394

    مثنوی عاشقانه

    عاشقان گوش کنید از غم پنهانی من شرح یک عشق و غم بی سر و سامانی من از جفای همه بر این دل بارانی من آن همه بلبل و گل وین همه ویرانی من یک زمانی دل ما عاشق یاری شده بود منتظر بر سر یک عهد و قراری شده بود کس نگفتا به دلم […]

    «کنایه» در ادبیات لکی
    03/09/1394

    «کنایه» در ادبیات لکی

    مهدی زینی اصلانی/ سرویس زبان و فرهنگ لرستان: «کنایه»/ لاپیچک=lâ  pechek کنایه یکی ازارکان چهارگانه ی علم بیان محسوب می گردد.از آن تعاریف زیادی شده است.ما در اینجا به دو تعریف بسنده می کنیم وچون هدف ما آموزش آن نیست ،لذا از تعاریف گوناگون خود داری می کنیم. کنایه عبارت یا جمله ایست که مراد گوینده […]

    برو بالا