بنام خدای سبزه باران پیرزن بود و تن سرخِ پسرش …بی هیچ کلامی و شیونی … شانه های پیرمرد می لرزید و اشک بود که از یقه پیرهنش چکه چکه پایین می افتاد… پیرزن چنگ انداخته بود به صورت خودش و جای انگشتانش خونی تازه ولی بی قوت بیرون زده بود….زانوانش در خون لزج دلمه […]
ای که از تازگی زخم دلم تازه تری یعنی از قصهٔ دلتنگی من با خبری مثل مهتاب که از خاطر شب میگذرد هر شب آهسته از آفاق دلم میگذری دیگر از بغض نمیگویم و از زخم تنم فقط از چشم تو میگویم و آن شعله وری من و این ایل به دنبال توای سبزترین! کارمان […]
نبی خاتم و شکر خدا خالقئه عالم میلاد ِه تونئه نبیّ خاتم قرآن وسینئه پرئژ سرّ تو زمین و زمون کل ئه خر تو پاقیئمت خاص، روشنایی چمم تو هاتینُ و چی بارکوله خمم فرشه تو هر جور آیه ی نوره روشناکر دلل بی نویر و کوره شیطون ئه دست بیسه هلاک “لَوْلاکَ لَمَا خَلَقْتُ […]
باران را دوست دارم. به همان اندازه که برف و سیل و حوادث غیر مترقبه را! میدانی… وقتی باران میبارد، وقتی برف میبارد، وقتی سیل جاری میشود؛ نگاهها، صحبتها، قدمها، جراید و… همگی رنگ یکرنگی میگیرند. صورتهای خاکی، شلوارهای گِلی و چشمهای پر از اشک، طبیعت آن روزهاست و اشتراک آدمها. جراید سر تا سر […]
انبوهی از این بعد از ظهرهای جمعه را به یاد دارم که در غروب آنها در خیابان از تنهایی گریستیم ما نه آواره بودیم، نه غریب اما این بعد از ظهرهای جمعه پایان و تمامی نداشت میگفتند از کودکی به ما که زمان باز نمیگردد اما نمیدانم چرا این بعد از ظهرهای جمعه باز میگشتند […]
امروز بارانیتر از شهرم دو چشم است گویا زمین و آسمان درگیر خشم است وقتی که من مرگ کبوتر را شنیدم با غم تمام تار و پودم را تنیدم سیلابها بیداد بالش بسته بودند از دیدن این صحنه مردم خسته بودند این شهر عجب از نامرادی رنج دارد با آنکه در هر ذره خاکش گنج […]
(۱) زینام را باز کنید همچنین افسارم را میخواهم شیهههایم آزاد بمیرند (۲) پدرم مُرد مرگ از سوراخ کفشهایش دنبال مچالگی لبهای چند عاشق میگشت شاعر: ایرج نورعلی
باید که ز داغم خبری داشته باشد، هر مرد که با خود جگری داشته باشد حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش در لشکر دشمن پسری داشته باشد! حالم چو درختی است که یک شاخه نااهل بازیچهٔ دست تبری داشته باشد سخت است پیمبر شده باشی و ببینی فرزند تو دین دگری داشته […]
در فراسوی مرزهای تنات، تو را دوست میدارم آینهها و شب پرههای مشتاق را به من بده روشنی آب و شراب را آسمان بلند و کمان گشاده¬ی پل پرندهها و قوس و قزح را به من بده و راه آخرین را در پرده یی که میزنی مکرّر کن در فراسوی مرزهای تنام تو را دوست […]
مهدی زینی اصلانی/ سرویس زبان و فرهنگ لرستان: زمانی انسان برای انتقال ذهنیات خود از نگاره ها استفاده می کرد و هر کدام از این خطوط و نقوش دنیایی معنی در پس خود داشتند.پادشاهان و کشور گشایان نیز از این روش برای اثبات پیروزی و تسلط و قدرت خود بر دیگران ، استفاده می کردند. […]
عاشقان گوش کنید از غم پنهانی من شرح یک عشق و غم بی سر و سامانی من از جفای همه بر این دل بارانی من آن همه بلبل و گل وین همه ویرانی من یک زمانی دل ما عاشق یاری شده بود منتظر بر سر یک عهد و قراری شده بود کس نگفتا به دلم […]
مهدی زینی اصلانی/ سرویس زبان و فرهنگ لرستان: «کنایه»/ لاپیچک=lâ pechek کنایه یکی ازارکان چهارگانه ی علم بیان محسوب می گردد.از آن تعاریف زیادی شده است.ما در اینجا به دو تعریف بسنده می کنیم وچون هدف ما آموزش آن نیست ،لذا از تعاریف گوناگون خود داری می کنیم. کنایه عبارت یا جمله ایست که مراد گوینده […]