“ماموستا شیرکو بی کس” شاعر سرشناس کرد درگذشت+ چند شعر

ماموستا شیرکو بی‌کس از شاعران بزرگ کرد که به عنوان «امپراتور شعر دنیا» لقب داشت، ساعاتی پیش در سن 71 سالگی درگذشت.

شیرکو-بی-کس1

 

 

ماموستا شیرکو بی‌کس از شاعران بزرگ کرد که به عنوان «امپراتور شعر دنیا» لقب داشت، ساعاتی پیش در سن 71 سالگی درگذشت.

به گزارش لکنا ، شیرکو بی‌کس از شاعران برجسته کردستان عراق که در سال 1319  در شهر سلیمانیه به دنیا آمد. در سال 1968 نخستین مجموعه شعر خود را به نام مهتاب شعر به چاپ رسانید.

او جزو شاعران نسل دوم کردستان عراق و از هم نسلان عبدالله په‌شیو، لطیف هلمت و رفیق صابر است.

 

2eq3vcz

شیرکو بی‌کس پر کار و خستگی ناپذیر که بیشتر به مفهوم ادبی جهانی در اذهان اهل فن جایی گرفته است و با آنکه در نقد، داستان و ترجمه توانای‌هایی در خور و شایسته بود، اما کار شعر، سرنوشت محوری قلم او را رقم می‌زد.

ماموستا شیرکو بی‌کس سال‌ها از راه ادبیات و سرودن شعر به مبارزه علیه رژیم فاسد و اشغالگر بعثی صدام حسین اشاره کرد.

 

sherkobekas-dwain-satakani-zhyanI_4

سختکوشی و پیگیری این شاعر جهانی در سیطره فرهنگ، ادبیات و شعر کوردی به او شخصیتی غول آسا و عاصی بخشیده است. شاعر چیره دست فارس زبان روزگارمان سیدعلی صالحی سال‌ها پیش شیرکو بی‌کس را امپراتور شعر دنیا نامیده است.

آثار شیرکو غنی و بسیارند، در سال 1968 میلادی نخستین مجموعه‌ شعر وی با عنوان «درخشندگی شعر» منتشر شد و صاحب آثاری چون آئینه‌های کوچک، بامداد، من عطشم را با آتش فرو می‌نشانم، کاوه‌ آهنگر، سپیده دم، پیرمرد و دریا، دو سرود کوهی، رودخانه‌ها، عقاب، کجاوه گریه‌ها، صلیب و مار و روزشمار شاعر و مجموعه مقالات، ترجمه‌ها و غیره است.

شیرکو بی‌کس در سال 88-1987 میلادی از دست «انگوار کارلسن» نخست وزیر سوئد جایزه جهانی «توخولسکی» مدال افتخار در ادبیات را دریافت کرد و همچنین در فلورانس ایتالیا، بزرگترین انجمن مدنی به او لقب «همشهری» داده است.

اشعار شیرکو تاکنون به زبان‌های آلمانی، فرانسه، ایتالیایی، سوئدی، نروژی، عربی، فارسی و غیره ترجمه شده است و بعضی از اشعار او انتخاب شده و در کتاب‌های درسی چند کشور برای تدریس گنجانده شده است.

________________

سروده هایی از شیرکو:

 

راز

شاید دیگر پس از این

قلمم را بسپارم به  دست « باد»

او به جای من شعر بگوید

شاید دیگر پس از این

تنها «باد»

نشانی

برف و

باران و

شعله‌ی

عشق تازه‌ام را بداند .

 

*****

پند

 

بسیار چیزها هستند، زنگ می زنند و

از یاد می روند و

سپس می میرند

همچو تاج  و

عصاي مُرصّع  و

تخت  پادشاهان!

بسیار چیزهای دیگری  هستند

که نمی پوسند و

از یاد نمی روند و

هرگز نمی میرند

همچون کلاه  و

عصا و

کفش های

چارلی چاپلین.

*****

تنهايي

انساني كه با سكوت دم خور نشود

چگونه خواهد توانست با عشق من دم خور شود .

كسي كه با چشمان اش « باد» را نبيند

چگونه مي تواند كوچ ام را  درك كند

آن کس که به صداي سنگ گوش نسپارد

چگونه می تواند صدايم را بشنود

و آن كس كه در ظلمت نزيسته

چگونه به تنهايي ام  ايمان مي آورد؟!

 

*****

 

تجلی

نخستین بار واژه را بخشیدم

نثار عشقی که به خویشتن دارم

پنجره ای از درون

در قلبم باز شد.

برای دیگر بار واژه را بخشیدم

به پاس عشق ام  به وطن

این بار ده پنجره

در سرم  باز شدند

آنگاه واژه را بخشیدم

به خاطر عشقی که به جهان دارم

بعد آن

تمامی آسمان

در شعرم متجلی شد.

نوشتن

قطره ای روشنایی

بر ظلمت یک معنا چکید

اندوهم شعله گرفت…

در کنارش

عشق ترا نوشتم.

تو

صبح را در آغوش گرفتم

دست هایم جاده ی نخستین پرتو طلایی گون آفتاب شدند و

معبری برای چشم هایت.

دهان کوه را بوسیدم

لبانم چشمه ای شدند و

زمزمه هایت از نو درخشیدند.

سرم را بر پای شب گذاشتم و

خواب هایم آیینه ی  شعر شد و

زیبایی ترا در آن دیدند و

عشقم را به تو تحسین کردند.

 

*****

بُو

پرنده،‌ دانه ای توت را با خود برد

به سنگي داد

سنگ باران خواست

باران آمد و بوسيدش

جاي بوسه، گلي بشكفت،

از آن سوها

عاشقي آمد، به ميعادگاه اش مي‌رفت

گل را از ساقه چيد

به معشوق اش داد

معشوق گل را  به زلفش آویخت

و در اندك زماني

باد شمال طره ای از موی های اش را با خود برد،

شهر بوي عشق گرفت !…

 

ترجمه : بابک صحرانورد