سر همهی نونهالان را بریدند!
محمدحسین آزادبخت/کشکان:
در این روزهای ملالانگیز، آزردگیخاطر، همه را میآزارد. گرانی ارزاق چون بختکی سنگین روی سینهی همه نشسته است.
بهار بخیل هم بر کوه و دشت و گل و گیاه غبار غم میپاشد، از آسمان و زمین بلا می بارد. انگار به روایت اساطیر عهد عتیق، اپوش دیو سیاه خشکسالی بر تیشتر سفید ایزد باران پیروز شده است تا سر سبزی ونعمت را از روی زمین برچیند.
میگویند اگر اپوش بر زمین حکم براند، خشکسالی و گرسنگی را رواج میدهد و گزمگانش را وا میدارد با هر آنچه سر سبزی و روئیدنی است؛ به ستیزند و طراوت و شادابی را که بهار به زمین هدیه میکند به تاراج ببرند.
من رد پای یکی از گزمگان اپوش را در شهرم دیدهام.
او از کوچه یکم خیابان صیاد شیرازی گذر کرده است و سر همهی نونهالان کوچه ما را بریده و دزدانه گریخته است.
نونهالان کوچهی ما همه زبان گنجشک بودند، تر و تازه و شاداب در صفی طولانی ایستاده بودند و سبزینگی خود را به نمایش گذاشته بودند و آرام با هم پچ و پچ میکردند. زبان گنجشکها قانع بودند در بهار بی باران قد کشیده بودند و بازیگوشانه به آفتاب لبخند میزدند و با نسیم می رقصیدند. گزمهای اپوشی طراوت نونهالان را طاقت نیاورد و بیرحمانه سر همهی آن زبان گنجشککان را بر کتده بود.
من هنوز برگهای خشکیدهی آن گنجشککان که در کوچه بر روی زمین سیاه پخش شدهاند را میبینم که باد آنها را به هر سو میبرد.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰