سخنی خطاب به مسئولین حفظ امنیت و قانون در شهرمان کوهدشت

    شهروند، سیدمجتبی حسینی: گاهی فکر میکنم غمگین تر و تنهاتر از ما مردم کوهدشت در هیچ کجای ایران، مردمی نیست. خصوصا آن دسته از ما که نه سلاح داریم نه آنقدر بی رحم و سنگدلیم که چاقو بر سینه ی همنوعمان فرو کنیم و نه آنقدر پست و بی غیرت که زنان و […]

 

 

شهروند، سیدمجتبی حسینی:

گاهی فکر میکنم غمگین تر و تنهاتر از ما مردم کوهدشت در هیچ کجای ایران، مردمی نیست. خصوصا آن دسته از ما که نه سلاح داریم نه آنقدر بی رحم و سنگدلیم که چاقو بر سینه ی همنوعمان فرو کنیم و نه آنقدر پست و بی غیرت که زنان و کودکان مردم را گزندی برسانیم و نه آنقدر لاابالی و بی قید که مشت بکوبیم بر سر و صورت امنیت همشهری و همنوعمان و نه آنقدر هرج و مرج طلب که در کوه ها بمب و خمپاره به سوی هم پرتاب کنیم!

در روزهای سخت تحریم با این اقتصاد ویران، در روزهای نفس گیر کرونا، در روزهای مشقت و فقر، فشار مضاعف ناامنی و هنجارشکنی خشونت طلبان؛ این روزها را بر ما سخت و تلخ تر کرده است و حال و روزمان درست مصداق این شعر است که:

خسته ام، مثل یتیمی که از او فرفره ای بستانند و به او فحش پدر هم بدهند…

این روزها و شب ها صدای گلوله، صدای رعب آور خشابهایی که بر در و دیوار شهر آوار میشوند خواب را بر ما آشفته کرده است. این روزها بیشتر از هر زمانی برای امنیت خودمان، برای فرزندانمان، برای دوستانمان، برای شهرمان نگران و غمگینم.
اگر کسی بگوید نگران وضعیت بهداشت شهر هستم، منی که کارمند بهداشتم قطعا سرخورده و خجل خواهم شد…؛ امروز که ما نگران امنیت خود و فرزندانمان هستیم، امروز که صدای گلوله آشنای نامبارک گوشهایمان شده، این روزها که افرادی کشته شده اند، خطاب به برادرانمان در قوه قضائیه و نیروی انتظامی چه بگوییم؟! چه بگوییم که نه رنج و زحمتشان هدر رود و نه خدایی نکرده شرمسار شوند؟ این روزها که قلدرها و گردن کشان و خشونت طلبان سایه ی شومشان بر سر شهر گسترده شده به چه کسی پناهنده شویم؟!

خدا میداند که این شهر را بسیار دوست میدارم اما با این حال و روز، هرگز دوست ندارم فرزندم در این شهر قد بکشد و مثل من (عادت زده) از صدای رگبارهای گاه و بیگاه گلوله ها شگفت زده نشود…
در پایان خطاب به همه ی عزیزان و زحمت کشان در نیروی انتظامی، قوه قضاییه و نهادهای امنیتی شهرستان، بیتی را عرض میکنم و امیدوارم در انجام وظایفشان در پناه خداوند بزرگ و مهربان موفق و سربلند باشند.

اندکی پیش تو گفتم غم دل، ترسیدم
که دل آزرده شوی، ورنه سخن بسیار است…