شعری سپید از سمیرا زمانی منفرد
نرگس نام کوچکی بود که شهر چندتکه شب را زیر پلک هایش لای موهایش گم می کرد نرگس آنقدر گرسنه بود که کودکان از شقیقه ها تا گوشه ی لبش قد می کشیدند و هربار که خورشید به تن شهر دست می کشید بیشتر دل مردمش تنگ می شد زنان آبستن کمی بیشتر درد می […]
نرگس
نام کوچکی بود که شهر
چندتکه شب را
زیر پلک هایش
لای موهایش
گم می کرد
نرگس
آنقدر گرسنه بود
که کودکان از شقیقه ها
تا گوشه ی لبش قد می کشیدند
و هربار که خورشید به تن شهر دست می کشید
بیشتر دل مردمش تنگ می شد
زنان آبستن
کمی بیشتر درد می کشیدند
و کودکان ابلهانه ایی از لای ران هایشان
به شهر سرایت می کرد
نرگس
نام گلی بود که در گلفروشی های شهر
علاف چند مشتری می شد
گاهی
می خشکید زیر نگاه های آفتاب ندیده
و گاهی می خندید
زیر رطوبت باران های مصنوعی
نرگس
گاهی زنی می شد
که مرد از گلویش می رفت پایین
و با هر طلوع
عق می زدش توی توالت های اوین
سمیرا زمانی منفرد
۱۳۹۵/۴/۲۷
بسیار شیوا
[پاسخ]
سپاس دوست ناشناس
[پاسخ]
خدا قوت دستت بر قلم
[پاسخ]
زنده باشید،سپاسگزارم
[پاسخ]
بسیار شعر زیبایی بود,خانوم زمانی بنده به شخصه از طرفدارهای شما هستم
[پاسخ]
لطف شماست ، سپاسگزارم
[پاسخ]
بسیارزیبا و پرمحتوا سمیراجان به امیدموفقیت های بیشتر.
[پاسخ]
الهام نازنین ، سپاسگزارم
[پاسخ]
خیلی عالیه،احسنت ب این طبع شعر
[پاسخ]
عالی نگاه شماست ، سپاس
[پاسخ]
درود بر شما دوست عزیز ، شعرتان زیبا و روان بود ، تشکر
[پاسخ]
برشما نیز درود ، مانا باشید
[پاسخ]
عالی سمیراجان
[پاسخ]
عالی سمیراجان…موفق باشی
[پاسخ]
سپاس مهربانو، عالی نگاه شماست.
[پاسخ]
خیلیم علی.
[پاسخ]
سپاسگزارم
[پاسخ]
درود بر سرکار خانم زمانی منفرد ….
بدون تعارف بسیار عالی سروده اید …
انشاالله، آینده بیشتر شاهد شعرهای نغزتان باشیم ….
[پاسخ]
برشما نیز درود ، سپاسمندم
[پاسخ]
زیبا بود … و سپاس ! اما شاید کمی بلندتر از آن چیزی که باید می بود.
به نظر من شعر از عبارت « نرگس نام گلی بود / که در گلفروشی های شهر / … آغاز می شود و با پایانی محکم خاتمه می یابد. همۀ آن چیزی را که باید گفته می شد و از جمله تمام آن حرف های نیمۀ نخست شعر و بسی چیزهای دیگر هم در همین نیمۀ دوم آمده است.
همان طور که “رولان بارت” گفته است فرق اساسی شعر با نثر همین است که در شعر زبان دیگری، قطعیت های زبان نخست ( یعنی زبان روایت ) را جرح و تعدیل می کند. ( نقل به مضمون ). معنای این حرف این است که شاعر روایت می کند ، اما متن هم روایت های خودش را دارد. مثل آن وقتی که شاملو می گوید « آی عشق / چهره ی آبیت پیدا نیست / … » . شاعر دیگر هی توضیح نمی دهد که منظورش از چهرۀ آبی عشق چیست. بخشی از این توضیح را شعر می دهد اما بخش کلان تری از آن را به سکوت ها ، وقفه ها، سفیدی های بین سطور و خواننده واگذار می کند. برایتان موفقیت و سربلندی آرزو می کنم.
[پاسخ]
درود برشما وسپاس از دقت نظر ونقدتان .
[پاسخ]
از اساس پر از احساس آفرین…
[پاسخ]
سپاسمندم
[پاسخ]
خیلی خیلی پر بود این شعر
واقعا لذت بردم
درود به طبعتون بانو
[پاسخ]
برشما نیز درود
سپاسگزارم
[پاسخ]
شعر زیبایی بود خانم زمانی
و اینکه از دیدگاه زیبای آقای آزادبخت نباید چشم پوشید
پاینده
[پاسخ]
سپاس از حسن نظر شما وجناب آزادبخت بزرگوار
نقد صاحب نظران چراغ راه است و ما قدر دان روشنایی
مرحبا زیبا وپر مغزبود موفق باشید
[پاسخ]
سپاسمندم
[پاسخ]
عااااااااااااااااالی بود واقعا بینظیره
[پاسخ]