برای کوهدشت و آدرینا

برای کوهدشت و آدرینا   اینار باران عجیبی بود بارید و با خود مرگ را آورد سیلاب شد ، شهر مرا بلعید یک بغض شد ، یک قصه پر درد   آهسته تر باران ، تن این شهر تاول زده ، سوزان و تب دار است می سازد و می سوزد از آتش جان دارد […]

index

برای کوهدشت و آدرینا

 

اینار باران عجیبی بود

بارید و با خود مرگ را آورد

سیلاب شد ، شهر مرا بلعید

یک بغض شد ، یک قصه پر درد

 

آهسته تر باران ، تن این شهر

تاول زده ، سوزان و تب دار است

می سازد و می سوزد از آتش

جان دارد اما سخت بیمار است

 

اینجا کسی در فکر باران نیست

این سرزمین تا ریشه خشکیده

جانا ، کمی دیر آمدی ، افسوس

دیر آمدی ، این شهر پوسیده

 

باران کمی آرام تر ، رویا

آرام تر ، زیبای من خواب است

رینا کنار مادرش گویی

خوابیده در آغوش مهتاب است

 

ای حسرت دیرین ، ببار اما

یک نکته را در خاطرت بسپار

باران برای شهر من یعنی

هم آرزو ، هم داغ ، هم آوار

 

سپاس از مرتضی که رینا را برای شعر آفرید

 

شاعر: سجاد شفیعی