“سرچشمه فیض”/ اسماعیل دوستی
"سرچشمه فیض" به بهانه بزرگداشت و تجلیل از آیت اله شیخ عباسعلی صادقی اسماعیل دوستی (عضو شورای شهر تهران) در قرن های اخیر و در تغییر و تحولات شکل گرفته در تاریخ این مرز و بوم به ویژه در دوره قاجار و پهلوی همواره روحانیت شیعه در بیداری وآگاهی مردم ومبارزه با استعمار واستکبار […]
"سرچشمه فیض"
به بهانه بزرگداشت و تجلیل از آیت اله شیخ عباسعلی صادقی
اسماعیل دوستی (عضو شورای شهر تهران)
در قرن های اخیر و در تغییر و تحولات شکل گرفته در تاریخ این مرز و بوم به ویژه در دوره قاجار و پهلوی همواره روحانیت شیعه در بیداری وآگاهی مردم ومبارزه با استعمار واستکبار نقش اساسی داشته وسلسله جنبان و پیشگام قیام ها و جنبش های صورت گرفته برعلیه ظلم وستم و بی عدالتی ومبارزه با چپاول وغارت ثروت های مادی ومعنوی این سرزمین روحانیت بوده اند. روحانیون با بهره گیری از تعالیم اسلام و قرآن و با هدف استقلال وآزادی مردم و کشور پیشگام و همراه با دیگر اقشار و گروه ها چون روشنفکران، فرهنگیان، دانشجویان، کارگران وکشاورزان، موثر و محرک حرکت های اصلاحی وجنبش های دینی و میهنی بوده اند و در این راه ضمن رسیدن به بخش هایی از اهداف متعالی خود، رنج شکنجه، سختی، تبعید و اسارت را کشیده و بعضاً به فیض شهادت نایل شده اند .
نتیجه سالها تلاش,مجاهدت ومبارزه آگاهانه واصلاح گرایانه روحانیت عزیز درایران به رهبری حکیمانه ومدبرانه رهبرکبیر انقلاب اسلامی حضرت آیت الله امام خمینی(ره) دربهمن سال 57به پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی وبراندازی حکومت طاغوتی وبرقراری حکومت الهی ,قرآنی واسلامی ایران منجر گردید. لرستان هم همگام با مبارزات حق طلبانه مردم سراسر کشور برعلیه رژیم شاهنشاهی و براندازی آن حکومت نقش ارزشمند خود را ایفا نموده و با رهبری خردمندانه روحانیون برجسته و مردم بیدار وشجاع خود توانسته است همواره مدافع امام,اسلام وانقلاب باشد. دراین میان باید به مهم و کلیدی نقش یک روحانی برجسته , یک اندیشمند توانا, یک مبارز بیدار به نام آیت الله شیخ عباسعلی صادقی اشاره کرد.انسانی فاضل و باتقوا که با حضور نزدیک به 70سال دراستان لرستان منشا خیرو برکت فراوان ومسبب آثار مادی ومعنوی بی شماری برای استان شده است. بنابر رسم ادب وقدرشناسی و به بهانه بزرگداشت این عالم وارسته برآن شدم تا ازچند زاویه به طورمختصر به زندگی واندیشه ها و مجاهدات این روحانی بزرگ اشاراتی داشته باشم و نقش خود را به عنوان یک شاگرد کوچک و یک لرستانی که سالها با ایشان ارتباط داشته ام و در پاسداشت تلاش های این عزیز ایفا نمایم.
1-قبل از انقلاب اسلامی:
آیت الله شیخ عباسعلی صادقی هم دوش وهم گام باروحانیون بزرگ کشور واستان و درکنار بزرگانی هم چون آیت الله کمالوند و پیروی از رهبرکبیر انقلاب اسلامی ازپیشگامان مبارزه با طاغوت بوده و با ارتباط با سران عشایر، بزرگان و ریش سفیدان طوایف ,معتمدین کوچه و بازار در مسجد و محله در بیداری وآگاهی مردم این استان نقش اساسی داشته وضمن ترویج دین اسلام و اخلاق واحکام درمناطق عشایری مختلف استان به ویژه کوهدشت وروستاهای مختلف آن ازجمله زادگاه اینجانب حضورفعال داشته و محور و مبنای بسیاری ازخدمات بوده است.
2-بعدازپیروزی انقلاب اسلامی:
درسالهای بعدازپیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی درمقام ومسولیت حاکم شرع دادگاه های انقلاب اسلامی با رویکرد معتدلانه و با همکاری سایرعلمای بزرگ استان همچون آیت الله سیدحسن طاهری خرم آبادی,آیت الله قاضی,شهیدان رحیمی ,آیت الله شاهرخی و…در رهبری و هدایت مردم و در امر خدمت رسانی به استان و برقراری ارتباط و وحدت حوزه و دانشگاه بسیار موثربوده وهست.
3-دوران دفاع مقدس ,سازندگی و…
دردوران 8سال دفاع مقدس وسالهای عشق وشورحماسه که لرستان یکی ازمحوری ترین استانها دردفاع ازمیهن اسلامی بود رهنمودهای ایشان و ایجاد ارتباط بین دستگاه های مختلف استان ستودنی بوده ودردوران سازندگی ,اصلاحات وسایردولتها همیشه به عنوان حامی مردم وصدای رسای آنها بوده و با حمایت از مسولین بومی,محلی واستانی وتعامل با آنها در برداشتن مشکلات ازپیش پای مردم مفید وموثر بوده است وهمواره درخدمت نظام و رهبری معظم انقلاب می باشد.
4-ویژگی های شخصیتی واخلاقی :
مهمترین شاخصه حضرت آیت الله صادقی دین مداربودن ومردم داربودن ایشان می باشد شخصیتی که هم دغدغه اسلام ودین وهم دغدغه مردم ومسولین را داشته است. ازدیگر صفات اخلاقی ایشان زی طلبگی وساده زیستی توام با خوشرویی ومهمان نوازی می باشد .
اینجانب از زمان داشتن مسولیت شهرداری خرم آباد, فرمانداری دلفان , شهرداری الیگودرز, مدیرکلی استانداری ,نمایندگی مجلس ودرهرپست ومقامی که بوده ام با ایشان ارتباط نزدیک داشته و از رهنمودهای حکیمانه ایشان درخدمت به مردم شریف استان بهره ها برده ام وآنچه که دراین سالها ازنزدیک دیده وشنیده ام تاکید ویژه ایشان برحل مشکلات مردم وتوجه به خواسته های آنان وتعامل مدیران استان با هم دیگر و پرهیز ازمسائل جناحی بوده است .
و در پایان خدا راشاکریم که ایشان بعد ازسالها بازهم با توان مضاعف وانگیزه بسیار درحوزه ی علمیه کمالیه ,نمازجمعه خرم آباد,صداوسیمای استان و…به عنوان یکی ازاستوانه های معرفتی استان مشغول خدمت می باشد .خدایش عمرباعزت، سلامتی و سربلندی عنایت فرماید.
زندگی و خاطرات آیت الله شیخ عباسعلی صادقی:
(برگرفته از دفتر مطالعات جبهه ی فرهنگی انقلاب اسلامی)
×××
آیتا… عباس علی صادقی در سال ۱۳۰۴ هجری شمسی در روستایی در ۴۰ کیلومتری اردستان از توابع استان اصفهان دیده به جهان گشود. به تشویق پدر بزرگ خویش شروع به تحصیل در علوم حوزوی کرد. پس از تحصیل مقدمات در اصفهان در سن ۱۲ سالگی جهت ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم رفت. پیشرفت علمی و تحصیلی ایشان به گونهای بود که در سن ۱۴ سالگی همزمان با تحصیل علوم حوزوی در همان مدرسه برای طلاب سطوح پائینتر تدریس میکردند. از جمله اساتید ایشان میتوان حضرت امام(ره) و آیتا… صدر را نام برد. از جمله طلابی که در محضر ایشان کسب علم نمودهاند میتوان آیتا… فاضل لنکرانی و شهید صدوقی را نام برد.
پس از تأسیس حوزه علمیه خرمآباد توسط آیتا… کمالوند به دستور امام(ره)، شیخ مهدی قاضی از طرف آیتا… کمالوند ایشان را جهت تدریس به خرمآباد دعوت نمودند.
آیتا… صادقی به واسطه آشنایی با امام(ره) رابط بین آیتا… کمالوند و امام(ره) در فعالیتهای انقلابی و مبارزات لرستان بودند. سخنرانیهای بیپروای ایشان در سال ۵۷ موجب دستگیری و زندانی شدنشان توسط ساواک شد. آیتا… از خاطرات آن دوران میگوید:
روز هفتم ماه رمضان سال هزار وسیصد وپنجاه وهفت بعد از منبر و سخنرانی که کرده بودم و جمعیت داشتند میرفتند مأموری خیلی محترمانه آمد و گفت خواهش میکنم یک سَری بیایید شهربانی. گفتم اشکالی ندارد، رفتم شهربانی. سروان «صحت» از اطلاعات شهربانی، آقای میربانی رییس ساواک، فضایل احمدی رییسکل شهربانی استان، سروان جزایری و افتخاری مأمور امنیت شهرستان که جوانها را اذیت و شکنجه میکرد در آنجا بودند. اول افتخاری شروع کرد به صحبت کردن و گفت: شما در منبر به شخص اعلیحضرت توهین میکنید. گفتم: من به اَعمال ایشان اهانت میکنم. کارهای خلاف شرع را ما باید به مردم بگوییم. گفت: میدانید مجازات علیه دستگاه سلطنت صحبت کردن سه سال زندان دارد، این قانون است. کتابی در دست داشت که نوشته بود ماده ی فلان از قانون فلان، اهانت به شخص اعلیحضرت موجب سه سال زندان است. گفتم: ما اینها را اصلاً قبول نداریم. ما فقط احکام اسلام را قبول داریم ولاغیر. اینها که جزء احکام اسلام نیست. چهار نفر از هئیت دولت یا چند تا از قضات اینها را تصویب کردهاند، هر کس خلاف شرع مقدس اسلام عمل بکند ما باید به او تذکر بدهیم هر کس میخواهد باشد. این را که گفتم همه عصبانی شدند. رییس ساواک اشاره کرد به رییس شهربانی، که خب این مطلب تمام است و جا ندارد که ایشان دستگیر شود؟ الان ببریدش زندان، با این عقیده و برنامهای که اینها دارند دیگر نمیشود توقف کرد. میگوید قانون را قبول ندارد و این قانون طاغوتی است. فضایل احمدی گفت: نه، شخص ایشان را الان بگیریم فایده ندارد و باید یک تصمیم کلی بگیریم. ایشان با پای خودش آمده اینجا و حتماً به دیگران پیغام داده. این صحیح نیست که ایشان را بازداشت کنیم. بعد در استانداری شورای تأمین تشکیل میدهیم در شورای تأمین استاندار، فرماندهی لشگر، مدیر کل دادگستری هستند هر نظری که دارند عمل میکنیم. ایشان را الان بگیریم فایده ندارد. فردای آن روز شورای تأمین تشکیل دادند و تصمیم گرفتند همهی ما را دستگیر کنند.
*****
ساعت سه بعد از نصف شب آمدند درب منزل و چشمان مرا بستند. مرا سوار ماشین کردند و بردند شمشیرآباد. وقتی که به شمشیرآباد رسیدیم مرا از ماشین پیاده کردند و در ماشین دیگری که بزرگتر بود گذاشتند. هر دو متهم را لااقل با چهار یا پنج نفر مأمور میبردند. وقتی سوار ماشین شدم دیدم که یک نفر دیگر هم پیش من است. یک سؤال از او پرسیدم دیدم آقای قاضی است. چشمان هر دوی ما بسته بود ولی صحبت که میکردیم مشخص بود. ما را به تهران بردند. در راه ما را اذیت میکردند و کتک میزدند. آنجا که رفتیم میخواستند تصمیم بگیرند که ما را به چه سلولی ببرند و با ما چطور رفتار کنند. در بیرون اتاقی که ما بودیم مسؤولین آن قسمت داشتند با هم مشورت میکردند. گفتند بنشینید تا تکلیف شما معلوم شود. در این بین هم از ما عکسبرداری کردند. یک نفر از آنهایی که از خرمآباد همراه ما بود از افراد متدین شهربانی بود که در نماز جماعت هم حاضر میشد. گفت ما فردا برمیگردیم خرمآباد هر کدام پیغامی دارید بگویید که به خانوادهتان برسانم- طوری که دیگران هم متوجه نشوند که با ما در تماس است- آدم خوبی و مسجدی بود. من به او گفتم چون مشخص نبود که ما را میخواهند بازداشت کنند یا تبعید. ما خیال کردیم ما را تبعید میکنند مانند اکثریت روحانیت. رهبر، سید فخرالدین رحیمی و شیخ مهدی روشنی را هم تبعید کرده بودند. ما هم فکر میکردیم ما را هم میخواهند تبعید کنند. لذا به او گفتم وقتی که رفتی خرمآباد منزل ما را که بلد هستی؟ گفت: بله کاملاً بلد هستم.
درب منزل برو و بگو که تبعید نکردند فقط بازداشت و زندانی کردند. که آنها بدانند که من کجا هستم. او هم آمده بود درب منزل پیغام ما را رسانده بود. بعد از حدود یک ساعت که معطل شدیم به من گفتند بفرمائید در یک زندان انفرادی، ساعت نه بود که ما را برای بازجویی بردند.
****
محرم پنجاه وهفت تا هفتم مأمورین دولت مأمور بودند جلوی تظاهرات و مجالس عزا را بگیرند و از هفتم به بعد همان قضیه پیش آمد که یک نفر از کارشناسهای مهم آمریکا آمد ایران و با هلیکوپتر یک گشتی در خیابانها زد. تظاهراتها و مرگ بر شاه و اینها را دید. او گفت این شاهی که دست نشاندهی ما است و مطیع ما است دیگر نمیتواند حکومت بکند و باید یک فکر دیگری کرد. دستگاه حکومتی از عاشورا دیگر آزاد کردند یعنی سر تا سر خیابان مردم مرگ بر شاه میگفتند و دیگر تیراندازی نمیکردند و رفتند کنار، مردم هر کاری دلشان میخواست میکردند. تازه آزاد شده بودیم یک آقایی را دعوت کردیم به مسجد صاحب الزمان(عج) برای سخنرانی. ما که از مسجد با آن روحانی و چند روحانی دیگر بیرون آمدیم دیدیم دم چهارراه فرهنگ در حدود ۲۰ یا ۲۵ پلیس با تفنگ ایستاد بودند یکدفعه شروع کردند به تیراندازی هوایی، میخواستند او را بگیرند منظورشان این بود در مقابل گرفتن او ما دیگر نتوانیم مقاومت کنیم و شروع کردند به تیراندازی. شاید ۱۰ فشنگ شلیک کردند و خیابان پر شد از صدای تیراندازی پشت سر هم. اگر اینها میخواستند به طرف مردم تیراندازی کنند خیلی کشته میشدند، ولی نقشه این بود که رعب و وحشت ایجاد کنند که وقتی او را میگیرند و میبرند مردم نتوانند مقاومت کنند و مخفیاش کنند. او را گرفتند بعدش هم تیراندازی تمام شد. آن روحانی اهل مازندان هم بود. یک سفر رفتم مازندران سراغ گرفتم معلوم شد در سپاه است.
*****
دو ماه قبل از پیروزی انقلاب، «آذرهوش» -روبهروی باشگاه افسران، پایین قلعه فلکالافلاک، مغازه خیاطی داشت و لباس افسرها را میدوخت و با همهی افسرها و سرهنگها ارتباط داشت و با ما هم خیلی رفیق بود و میآمد مسجد- و یک روز گفت فرمانده لشگر ۸۴ خرمآباد به من اصرار کرده است که من میخواهم با فلانی ملاقات کنم، یعنی با من میخواست ملاقات کند. ملاقات کردن با او قضیه مشکلی بود برای من. اگر مردم میفهمیدند که من یواشکی با فرمانده لشگر ملاقات کردم معنایش این بود که ما دو پهلو کار میکنیم. حاضر نبودیم که با شهربانی ملاقات بکنیم، حتی حاضر نبودیم تلفن بزنیم، تلفن هم نمیزدیم، بعضی شهرها روحانیون تلفن میکردند در نتیجه بعد از انقلاب سمتی نداشتند. اما ما که به کلی قطع رابطه کردیم، مردم به ما ۱۰۰ درصد اطمینان داشتند. ایشان پیغام داد به وسیلهی آذرهوش که من میل دارم با فلانی ملاقات کنم، من گفتم اصلاً این امکان ندارد. من با فرمانده لشگر کاری ندارم. ما فرماندهمان امام است و هر چی ایشان بگوید مطیع هستیم و فرمانده لشگر الان فرمانده او شاه است و اصلاً با او طرف هستیم چطور میشود با او ملاقات کنیم؟ بعد از یک هفته باز پیغام داد، من این را با مرحوم شهید حاج نورالدین رحیمی و مرحوم حاج حسین جزایری در میان گذاشتم که بابا فرمانده لشگر ۸۴ این طور پیغامی دارد و روی این هم اصرار دارد، چه بکنیم؟ آنها هم همین طور متحیر بودند که آیا ملاقات با او بکنیم یا نکنیم؟ در نتیجه رأی ما به جایی منتهی نشد. گفتیم استخاره کنیم. استخاره کردیم خیلی خوب بود. باز گفتیم این خیلی سخت است. ما از این طرف میگوییم که هر چه امام بگوید و از یک طرف زیر به زیر فرمانده لشگر مطیع شاه است را ملاقات کنیم! به هر حال بعد از ۴ یا ۵ مرتبه استخاره و مشورت او باز پیغام داد: بالاخره من فرمانده لشگری هستم و اهل این مملکت هم هستم و در این مملکت هم الان سمت بالایی دارم چون الان نه استاندار کارهای هست و نه فرماندهان دیگر، بنابراین من هستم که سر پا ایستادهام و فرماندهی لشگر هستم. اگر همهی مهمات و اسلحه را رها کنم مردم میآیند همه را غارت میکنند، بنابراین من نمیتوانم رها کنم، می خواهم ملاقات کنم. فقط اجازه دهید ملاقات کنم. گفتیم اشکال ندارد چون چند مرتبه استخاره کردیم و گفتیم اشکال ندارد. چطور ملاقات کنیم که هیچ کس نفهمد؟ گفت: من یک ماشین سفید رنگی ساعت نه شب میفرستم چهار راه بانک، کنار بانک ملی میایستد و سوار میشوید و بعد شما را میآورد بدرآباد و در بدرآباد هم ساعت نه شب خاموشی است و همه خواب هستند. فقط یک مأمور راهنمایی میکند و میآورد پهلوی من و دیگر هیچ خبری نمیشود. اتفاقاً شب بارانی بود، تقریباً حدود آذرماه بود. رفتیم دیدیم ماشین سفید رنگ آمد، راننده گفت: من در اختیار شما که ببرمتان بدرآباد. آیا با ما چه میکند؟ اما استخاره خیلی خوب بود. رفتیم اتاق خودش که بعد از پیروزی انقلاب چند مرتبه رفتم. رفتیم نشستیم، شام هم تهیه کرده بود. گفتیم خب شما چی از ما میخواهید؟ فرمانده لشگر هستی و وظیفهات این است که از شاه طرفداری بکنی و این مسلّم است برای ما. ما هم تابع رأی امام هستیم و هر چه بگوید ما آن را عمل میکنیم. نه به شاه و نه به مجلس کار نداریم. ما فرماندهمان امام است و الان هم امام در پاریس است. گفت: بله اینها روشن است. من یک تعهدی میخواهم بدهی. گفت: من در کودکی پدرم را از دست دادم، الان مادرم زنده است و مادر من زحمت کشیده که من الان شدهام فرمانده لشگر ۸۴ خرمآباد و همه چیز هم در اختیارم هست، الان استاندار هست ولی هیچ کاره است، فرمانده شهربانی هست ولی اینها دیگر هیچ کارهاند. چون مردم قدرت را از اینها گرفتهاند، قدرتی ندارند. فقط من سر پای خودم ایستادهام، این هم برای حفظ پادگان. چون پادگان مثل شهربانی نیست و خیلی چیزها در آن هست. من با پول این ملت تحصیل کردهام و حالا شدهام فرمانده یک لشگر. گفتم: چی میخواهی از ما؟ گفت: به شما اطمینان میخواهم بدهم که یک گلوله از طرف لشگر ۸۴ به طرف مردم شلیک نخواهد شد. شما از این جهت خاطر جمع باشید. لشگر ۸۴ یک گلوله به طرف مردم تا من هستم شلیک نخواهد کرد.
گفتیم: خدا پدرت را بیامرزد، دیگر چی از ما میخواهی؟
گفت: با لباس مبدل میآییم داخل شهر و در راهپیمایی هم شرکت میکنیم و کسی ما را نمیشناسد و مملکت الان اینطور هست. ولی یک کمکی به من میتوانی بکنی؟
گفتم: چه کمکی؟
آن موقع پادگان دست ارتش بود و دادگاه هم دست ارتش بود. گفت: نیروهای ما خیلیهاشان قلباً موافق با شما هستند، بعضی هم واقعاً شاه را دوست دارند و خیال میکنند اگر شاه نباشد یا شاه رفته روزیشان بریده شده، ولی من این فکر را نمیکنم. تنها خواهشی که از شما دارم موقعی که راهپیمایی میکنید وقتی که از در پادگان عبور میکنید و میرسید نزدیک قلعه و رد میشوید و میزنید روی پل حاجی علی اصغر، شعارهایتان را به نفع لشکر عوض کنید که لشکر برادر ماست، اگر شعار تند بدهید علیه لشکر و فرض کنید یک گروهبان یک شلیک بکند دیگر من نمیتوانم جلویش را بگیرم و شما هم نمیتوانید جلویش را بگیرید. دیگر جلوگیریاش برای فرماندهان هم مشکل است. به مرحوم شهید سعیدی که راهپیماییها را راهنمایی میکرد و چند نفر از این جوانها گفتیم اینها هم شعار درست کردند برای لشکر و شعار میدادند. در نتیجه از این جهت خیالمان راحت شد. یک شماره تلفن داد و گفت وقتی این شماره را بگیرید هر کس جواب بدهد بگویید با تیمسار کار دارم به من وصل میکند حتی اگر بیرون شهر باشم، دستگاههایی داریم که وصل میکند و من با شما صحبت میکنم، در نتیجه این شد ارتباط ما با او و هیچ کس هم از این ارتباط خبر نداشت. سه روز قبل از پیروزی انقلاب روز ۱۹ بهمن، من تلفن کردم که شما به رادیو بگویید که لشکر ۸۴ خرمآباد به ملت پیوست و در اختیار روحانیون قرار گرفت. بگویید چندین مرتبه بخوانند برای اینکه مردم طرف شما نیایند. همین کار را هم کرد و در نتیجه لشکر هیچ آسیبی ندید. ژاندارمری را خراب کردند، شهربانی را خراب کردند، اما لشکر صحیح و سالم ماند و این در اثر فکر او بود که او پیش بینی میکرد و میدانست که این طور میشود، ما هم دیدیم استخارهها برای همین جهت خوب بود.
"ذکر منبع نشان از رفتار حرفه ای و اخلاق مداری شماست"
باسلام خدمت آقای دوستی
چرا ضد دین ومیهن؟
[پاسخ]
سلام اقای مهکی اشتباه تایپی بوده
[پاسخ]
آقاي محمود مهكي قم
شما با اين همه ادعايتان كه در زير همه اخبار سايت هاي كوهدشت كامنت مي گذاريد قاعدتا بايد بدانيد كه اين اشتباه تايپي و سهل انگاري سايت بوده
****
آقاي دوست محمدي
شما هم لطف كنيد اشتباه تايپي را برطرف كنيد تا دوستان بيش از اين به اشتباه نيفتند
[پاسخ]
دوستان عزیز!
با عرض پوزش اشتباه تایپی و نوشتاری برطرف شد.
[پاسخ]
بنده به آقای دوستی علافه مندم ،هیچ ادعایی هم نداشته وندارم،کامنت گذاشتن برای اخبار کوهدشت هم اگر بیغرض باشید نشانه عمق دلسوزی وعلاقه به زادگاه وسرزمین مادری است.والسلام علی من تبع الهدی
دوستی مایه افتخارلرستان وکوهدشته مردمدارومردم دوست نه افراطیون ضد مردم
[پاسخ]
به امید خدادوستی نماینده تهران خواهدشد
[پاسخ]
.منظور این است که روحانیون در برابر چهره ها وحکام وشاهان ضد دین وضد میهن از اول ایستاده اند. واین متن سراسر تجلیل روحانیت است و قدر دانی از یک روحانی باسابقه به نام آیت اله صادقی.والسلام نامه تمام.تشکر از برادر عزیز جناب آقای دوستی .
[پاسخ]
سلام بر آقای دوستی
راستش از شما هم بیش از این انتظار نداشتم. چند سئوال دارم برای روشن شدن اذهان عمومی لطف کرده و پاسخ دهید:
1- روحانیت لرستان چرا تولی و تبری را از فروع دین ترویج نمی کردند. فروع دین من و شما قبل از انقلاب 8 تا بود نه 10 تا! واقعأ چرا؟
2- ضمن احترامی که برای کسوت مقدس روحانیت دارم چرا در مقطع جنگ تحمیلی و احتمالأ همزمان با شهرداری شما در خرم آباد، و در حالی که مناطق جنگی و رزمندگان نیاز به هزار تومان پول داشتند، ایشان چند صد هزار تومان برای توسعه حیات منزلش در خرم آباد هزینه کرد؟ تا حیاتش دل نشین باشد! آیا ذی طلبگی مورد نظر امام (ره) این بود؟
3- طی این شصت سال، غیر از گرفتن خمس و زکات از مردم،شش قدم برای لرستان برداشتند؟ اگرهست بفرمایید من هم آگاه شوم.
4- چرا طی بیست و پنج سال قبل از وقوع انقلاب اسلامی، و زندگی در خرم آباد فقط محرم 57 احضار و بعد از چند روز آزاد شد؟ بقیه این بیست وپنج سال چرا مبارزه نکرد؟ چرا سال 42 و 43 بازداشت نشد؟ و دهها سئوال دیگر. از پاسختان به بنده و افکار عمومی سپاسگذارم.
[پاسخ]
با كسب اجازه از آقاي دوستي من جواب مي دهم.
واقعا جاي تاسف دارد
تا جايي كه بنده سراغ دارم و يادم مياد حاج آقا صادقي در مقطع شهرداري آقاي دوستي و سال ها پس از آن ، ساكن يك خانه بسيار محقر و ساده در چهارراه فرهنگ خرم آباد بود. چندباري ما خدمتشان رسيديم . بيت ايشان از طرف خيابان چند تا پله مي خورد مي رفت پايين . به حياط ( نه حيات ) مي رسيديم كه خيلي كوچك بود و يك حوض آب داشت.دوباره چند تا پله مي خورد تا به اتاق مهمان برسي ( يعني حياط از سطح زمين چند متري پايين تر و در محاصره اتاق مهمان و اتاق نشيمن و آشپزخانه بود و به همين دليل اتفاقاً كوچك و كم نور بود ) در اتاق مهمان هم كه اوج سادگي و زي طلبگي ( نه ذي ) ايشان را مي ديديم . يك كتابخانه كوچك و يك تلفن و يك ميز كوچك شيب دار طلبگي و يك ميز براي سماور. من نمي دانم اين دروغ ها از كجا مي آيد. برادر من! اگر مي خواهي حاج آقا صادقي يا دوستي را خراب كني دروغ هاي ديگري بگو.
بي خودي هم دم از جبهه و جنگ نزنيد چون معلوم است كه شما اصلا آن فضا را درك نكرديد . آن فضا اصلا به كسي از اين اجازه ها نمي داد
فكر نمي كنم سن و سالت اجازه بدهد درباره ٢٥ سال پيش تحليل ارائه كني
[پاسخ]
جناب اقای دوستی تجلیل از علما نشانه تدیین ودلسوزی شما به انقلاب ونظام است ….مردم فهیم کوهدشت بی صبرانه برای نمایندگی اینده منتظرتن…مردم الان قدر زحمات وفعالیتهایت میدانن..تهران کاندید نشو //مردم کوهدشت بدبختن
[پاسخ]
باتشکر از مطلب خوب آقای دوستی در زمینه معرفی حاج آقا صادقی .با گراوند موافقم که جنابعالی باید دورآینده کاندیدای انتخابات کوهدشت شوید .
[پاسخ]
سایت محترم سانسور سلام
چرا جواب ندادی؟ چرا سانسور؟ چرا دزدکی کار میکنی؟ مدیر سایتی که بعنوان ناشناس جواب بده تکلیف چیست؟ به امید توفیق شما
خداحافظ
[پاسخ]
با سلام دوست عزیز کامنت ناشناس از سوی تحریریه ی سایت نیست.
در خصوص دلیل حذف برخی کامنت های شما باید توجه شما را به قوانین سایت در خصوص درج کامنت در قسمت تحریریه جلب کنم.
با تشکر از شکیبایی شما.
[پاسخ]
سلام بر شما و صبح بهاری و معزای شما بخیر. من از آقای دوستی چند سئوال پرسیدم. شما که به ایشون دسترسی دارید بفرمایید تا پاسخ دهند. اگر این پرسش و پاسخ ها منتشر شوند به قوام و دوام بحث کمک شایانی خواهند کرد.
کامنت رو حذف کردن خیلی بده. اگه نمیدونستین الآن بدونین! منتظر پاسخ می مانم. سپاسگذارم
[پاسخ]
منتظر بمان !
دوستي آنقدر بيكار است بيايد شبنامه تو را بخواند و سوالات بي محتوايت را به رسميت بشناسد !!
از حرفي كه درباره آقاي صادقي زدي معلوم است فقط قصد دشمني و تهمت پراكني داري نه گرفتن پاسخ و قوام بحث!
سپاسگزار باش ، نه سپاسگذار عزيز باسواد !
سلام بر ناشناس خوب من سال نو بر شما و تمام همشهریانمان مبارک باد.
در تحقیقاتی وسیع معلوم شده است:
زدن یک حرف درست در بیننده و شنونده یک بار اثر مثبت برجای می گذارد.
اما با تأسف، زدن یک حرف نادرست یا غلط یا نا مربوط چهار و نیم بار در بیننده و شنونده اثر منفی برجای می گذارد.
یعنی وقتی یک حرف بد یا منفی نوشته یا گفته می شود بایستی پنج بار حرف درست و صحیح را به همان مخاطبان گفت تا اثری برابر در ذهن آنان داشته باشد.
همشهری گرامی، من فقط سئوال کردم. پرسیدن ایرادی ندارد. جناب دوستی هم میدانم سرش اینقدر شلوغ است که نمی تواند جواب دهد. ولی شما که لطف کردید و پاسخ دادید، کاش به مصداق الاکرام بالاتمام، همه سئوالات را پاسخ می گفتی. ضمن اینکه وقتی کسی را دقیق نمی شناسی با او به خوبی برخورد کن که نشانه شخصیت خودتان است.
اگر پاسخ فرمودی ممنون خواهم بود.
[پاسخ]
یکی از بهترین و صادق ترین شعارهایی که شنیده ام شعار انتخاباتی آقای دوستی بوده و هست
(دوستی با مردم)
[پاسخ]
سلام بر ناشناس گرامی
خوب است یادآوری کنم که سلام از اعمال مستحب بوده ولی جواب مابه ازای آن واجب عینی است. مستحب است جواب به آداب بیشتر داده شود.
همشهری گرامی من به شما اول بحث سلام می کنم. جواب ندادن به سلام اصلأ شایسته کار فرهنگی نیست.
پاسخ دیگر سئوالات هم فعلأ طلب من.
منتظر پاسخ جنابعالی هستم.
در پناه خدا باشید
[پاسخ]
سلام.
ای که نمدهی جوابم
پس بشنو این کلامم
دفاع از افراد غیر موجه را هرگز نکن. اگر کسی هم این اشتباه را تکرار کرد تو ادامه نده.
بیاییم دین و ایمان خودمان را برای رشد و فزونی دنیای دیگران صرف نکنیم که لذت را آنها برده و برای ما فقط خسران دنیا وآخرت خواهد ماند.
[پاسخ]
این سایت طرفدار دوستی وملکشاهی عزیزان برای این سایت کامنت نزارید
[پاسخ]