امام‌قُلی کیست و چگونه زندگی‌ای داشته است؟/ محمد بساطی

  شب از نیمه گذشته، سرمای زمستان جان‌سوزتر از هر سال شده و «آساره»ای در آسمان پیدا نیست، شهر در خواب خرگوشی فرو رفته‌ ولی خواب از سر من پریده، می‌خواهم یادنامه‌ی امام‌قلی امامی را بنویسم، تردید دارد وسوسه‌ام می‌کند که دست از کار بکشم و بی‌خیال همه‌چیز شوم. با خود می‌گویم در شهری که […]

تنبور

 

شب از نیمه گذشته، سرمای زمستان جان‌سوزتر از هر سال شده و «آساره»ای در آسمان پیدا نیست، شهر در خواب خرگوشی فرو رفته‌ ولی خواب از سر من پریده، می‌خواهم یادنامه‌ی امام‌قلی امامی را بنویسم، تردید دارد وسوسه‌ام می‌کند که دست از کار بکشم و بی‌خیال همه‌چیز شوم. با خود می‌گویم در شهری که مردمانش با شکم گرسنه می‌خوابند و مردانش از نداری زمین‌گیر شده‌اند و مهمان‌دوستانش محزون و سرافکنده‌ی مهمان گشته‌اند؛ سخن گفتن از هنرمندی که سال‌هاست رخ در نقاب خاک کشیده، و به قول یکی از خرده‌گیران نبش قبر مردگان کردن، چه دردی دوا می‌کند؟ این‌گونه حرف‌ها که نه برای گوینده‌اش نان دارد و نه برای شنونده‌اش نوا می‌آورد به چه کار می‌آید؟ اصلاً چه ضرورتی دارد که به چنین کارهایی بپردازم؟ ولی یادآوری سال‌های تنهایی و اندوه و مهجوری کسی که بسانِ بیشتر ما با درد و محرومیت زیست و هنرش زاده‌ی دردش بود و او نیز مانند پدران ما زخم خورده‌ی روزگاران بود، مرا مصمم‌ می‌سازد و نیرو می‌بخشد که دست به قلم شوم و بنویسم. این سه‌ودو کردن‌ها‌ اغلبِ اوقاتِ نوشتن سراغم می‌آید؛ زیرا با خود پیمان بسته‌ام جز از روی ضرورت و به اندازه‌ی نیاز ننویسم و تنها سخنی بگویم که گوشی اشتیاق شنیدنش را داشته باشد و از روی مخالفت هم بوده زحمت خواندش را بکشد نه اینکه نوشتن و ننوشتن‌اش و بود و نبودش تفاوتی نکند.

 

DSC00289

صحبت‌اله امامی فرزند «امام‌قلی» ونگارنده بر سر مزار استاد واقع در گورستان «هوره‌تاو خیارون»عکس‌: نادر نوریان

 

حدود سال ۱۲۵۸ خورشیدی بود که امام‌قلی فرزند یوسف‌خان در جوانی درگذشت، زنش چند ماه بعد از فوت او پسری به دنیا آورد که به یادگار پدرش و برای اینکه نامش فراموش نشود و اجاق خانه روشن بماند و به روال سنت دیرینه‌ی ایل نام پدر را بر پسر نهادند و او را عزیز و گرامی داشتند و عزیزی‌اش خواندند. نمونه‌ی این کار در دودمان او و در دیگر طایفه‌ها فراوان است. تنها در بین نیاکان او چند یوسف‌خان و رضاقلی‌خان سراغ داریم که بوسیله‌ی القاب و پیشوند اول و دوم و … از هم تمیز داده می‌شوند. ما در این نوشته پدرش را امام‌قلی اول و خودش را اماقلی امامی یا عزیزی می‌خوانیم. امام‌قلی‌خان هنوز چشم بر جهان نگشوده بود که با درد یتیمی همراه شد و همین یکی از دلایل او به دنیای هنر و علاقه‌مندی‌اش به تنبور گردید.
امام‌قلی امامی فرزند امام‌قلی‌خان اول نوه‌ی یوسف‌خان اول و نتیجه‌ی آقامحمدخان (جد خوانین نویرالی) بوده است. سایر اجداد او از آقامحمدخان بدان سو به ترتیب زیر می‌باشند: آقامحمدخان پسر سبزعلی‌خان پسر نویرعالی‌خان پسر مومن‌علی‌خان پسر کَل‌ولی‌خان پسر مه‌ولی‌خان بوده است. آن‌ها اهل طایفه‌ی«نویرعالی» (نورعالی) می‌باشند. این طایفه خود یکی از زیرتیره‌های طایفه‌ی موموند از زیر شاخه‌های ایل دلفون (دلفان) است، دلفون از ایل‌های بزرگ لک زبانِ لرستان به شمار می‌آید. طایفه نویرعالی بین «تریون» (ترهان) و دلفون ایلاخ-گرمسیر می‌کرده ولی تیره‌ی آقامحمد که مربوط به خوانین نویرعالی است بیشتر در منطقه «تریون» روزگار گذرانده‌اند و نشیمنگاه نیاکان امام‌قلی‌خان در «هوره‌تاو خیارون» واقع در بخش «تریون» از توابع شهرستان کوهدشت بوده است. بیشتر قله‌های آن منطقه به نام نیاکانش نام‌گذاری شده‌اند؛ یکی از آن‌ها «چُک آمحمد» که تختگاه آن جای ثابت تنبورنوازی امام‌قلی بوده است.

DSC00300

نیاکان امامقلی از دودمان‌های سرشناس و اثرگذار تاریخ لرستان هستند، بارزترین این افراد آقامحمدخان، رضاقلی‌خان سرتیپ و یوسف‌خان امیربهادر بوده‌اند، یوسف‌خان پسرعموی امام‌قلی کسی است که در حکومت امیراشرف و به دست گرفتن قدرت علی‌محمدخان امیراعظم نقشش انکار نشدنی است، همگان به دست آوردن حکومت امیراعظم را مدیون تدبیر و تلاش‌های امیربهادر می‌دانند.
او تنها یک برادر به نام صحبت داشت که وی نیز مانند پدرش در جوانی درگذشت، امام‌قلی پس از مرگ برادر سرپرستی خانه را بر دوش گرفت. و به سنت دیرینه‌ی ایل هر دو زن برادر را به نکاح خود درآورد، وارون آنچه در فیلم دوتار ادعا شده که در طول عمرش ازدواجی نکرده امام قلی طی عمر طولانی‌اش افزون بر زنان برادر سه همسر دیگر اختیار نمود که از همه‌ی ازدواج‌هایش ۷ پسر و سه دختر باقی ماند. وی سال‌های جوانی به اقتضای زندگی ایلی عشیره‌ای در سوارکاری و تیراندازی مهارت پیدا کرد و در اغلب جنگ‌های لرستان که در روزگارش اتفاق افتاد حضور پیدا نمود و در جنگ گریرون، جنگ والی و جنگ رومشگان نقش‌آفرینی نمود. در این حوزه تا آن جا پیش رفت که ملقب به ضرغام شد. اولین جنگی که امام‌قلی در آن شرکت کرده جنگ «چگه» است، در این نبرد آن‌قدر سنش پائین بود که ابتدا امیربهادر -که سرکردگی جنگ را بر عهده داشت- با حضورش مخالفت نمود اما با اصرار و ابرام خودش تا انتهای درگیری در صحنه باقی ماند.
روزگاری که طایفه‌ی بیرانوند یاغی دولت شده بودند، به خاطر بگو مگویی که بین امیربهادر و سران آن‌ها پیش می‌آید به طایفه‌ی نویرعالی دست‌برد می‌زنند و اموال و حشم زیادی را غارت می‌کنند، ظاهراً این اتفاقی در روزی می‌افتد که از سواران نامی کسی حضور ندارد. آن‌ها اموال و احشام غارتی را بی‌آنکه مقاوتی صورت گیرد از محل دور می‌کنند در این بین امام‌قلی که در آن هنگام تازه «سول بور» کرده و جوانی بالا بلند و نورسیده بود، از را می‌رسد و با تهور و شجاعتی مثال‌زدنی تمامی غارت را از بیرانوندها -که در نبردهای عشایری نیاز به تعریف ندارند- پس می‌گیرد؛
پس از این رخداد در جلسه‌ای که بدین منظور و با حضور امیراشرف تشکیل می‌شود، سران بیرانوند ناراحت می‌شوند و به همراهان خویش عتاب می‌کنند که چطوری جوانی بدین سن و سال توانسته شما را فراری دهد و غارت را بستاند؟ امیراشرف -که خود در نبرد اعجوبه‌ی روزگار بود و هر سوار و تیراندازی به آسانی در دلش جا نمی‌کرد و همین‌طوری کسی را نمی‌ستود- می‌گوید: «ناراحت نباشید فرد کوچکی غارت را نگرفته وی پسر کسی است که به قبر خودش سوگند پس از مرگش در لرستان سواری مثل او ندیده‌ام» این سخن را کسی می‌گوید که خودش نبردها کرده و در اغلب آن‌ها فاتحانه برگشته است و در سرزمینی این ادعا را بیان نموده که دلیرانش به گُردی و گردن‌فرازی شهره‌ی آفاق‌اند. می‌گویند دو نفر از نه نفری که در جنگ قلعه کفراج امیراشرف را همراهی کرده‌اند و چنان عرصه را بر سالارالدوله تنگ نمودند که او هراسان به فکر برگشت به فلک‌افلاک افتاده بود، یکی رضاقلی‌خان سرتیپ پدر یوسف‌خان امیربهادر و دیگری امام‌قلی‌خان اول پدر امام‌قلی عزیزی فرزندان بی‌باک یوسف‌خان اول بودند. منصورخان کوشکی، لطفعلی‌خان سرتیپِ ایویه‌تین، مرادعلی‌خانِ سرتیپ کاظمی، عزیزخان آزادبخت، خانی جهانگیری از دیگر افرادی بودند که برادرانه نظرعلی‌خان را در آن نبرد تاریخی یاری دادند و تا پای جان با او رزمیدند.
تنبور در بین پدر و پدرجد امام‌قلی دست به دست گشته و تمامی مردمان طایفه‌ی نویرعالی و ایل موموند در روزگار او پیرو آئین یارسان بوده‌اند و تنبور را در جشن‌ها و جم‌خانه‌های خود به نوا وا داشته‌اند، امام‌قلی نیز مثل سایر نیکان از نوجوانی با تنبور آشنا شد ولی در ابتدا مفتون آن نبود و در جوانی بیشتر سر به قاچ زین می‌نهاد و صحرا و دشت و دمن را با اسب و تفنگش قی‌قاچ می‌زد. حدود ۲۰ سالگی نواختن تنبور را از رضاقلی‌خان سرتیپ عمویش فراگرفت و از افرادی چون شاپور، منصورمیرزا، فرخ میرزا و برزو نیز آموخت. در میان‌سالی و بعد از اعدام یوسف‌خان امیربهادر عموزاده‌ی رشید و نام‌دارش به تنبور روی آورد و این ساز را همدم و همراز خویش کرد. زان پس تنها همدم دل ریش و پریش او تنبوری بود که اگر هنگام نواختنش، بستی تریاک و پیاله‌‌ای چای نوش می‌کرد، نوایش سوزناک و جانگذازتر می‌گشت. وی صبح‌ها پیش از آنکه «لیسکِ هور» (شعاع خورشید) از «چُک آمحمد» (قله‌ی آقامحمد) سرازیر شود و پهن‌دشت «خیارون» (زادگاه هنرمند) را روشنا بخشد شوریده‌دل و پیرانه‌سر رو به کوه می‌نهاد و ساز می‌زد و اشک می‌ریخت. نارحت بود وقتی می‌دید دیگر کسی نیست مثل او تمیره بزند، می‌گفت، سعی کردم آنرا به فرزندان بیاموزم، اما هیچ یک از آن‌ها نتوانستند یاد بگیرند.»

 

سیدمجتبی (3)

برای اینکه به جایگاه و اهمیت کارهای استاد امام‌قلی به درستی پی ببریم، به آن‌چه ژان دورینگ نویسنده‌ی کتاب ارزشمند «موسیقی و عرفان، سنت اهل حق» درباره‌ی او و هنرش نوشته نظری می‌افکنیم دورینگ آن‌جا که به ذکرهای اهل حق و سبک موسیقی‌شان می‌پردازد می‌گوید: «اما در مورد سبک لری نمی‌توان بر آن قضاوتی داشت مگر پس از شنیدن تنبور امام‌قلی که به تازگی به رحمت خدا پیوسته است و ما نوار با ارزشی از او در اختیار داریم و بدین ترتیب متقاعد خواهیم شد که مکتبی خاص و مشخص در سطحی بالا وجود دارد»
نواری که دورینگ آن را با ارزش خوانده قطعاً از همین دو سه کاستِ کم‌‌کیفیتِ باقی‌ماندهِ از اوست که در دست اغلب ماهاست، پیداست که پژوهشگر فرانسوی چیز نوی دیده و آوای تازه‌ای به گوشش خورده که می‌گوید سبک لری (منظور از لری منطقه‌ی لرستان بوده و الا زنده‌یاد امام‌قلی و طایفه‌اش لک زبانند) را باید بعد از شنیدن آوای ساز او سنجید.
تنبور ساز ارجمندی است که در بین یارسانیان و پیروان آئین اهل حق با نگاه قدسی بدان می‌نگرند. بنا بر قول بعضی از اهل حق تنبور باید همیشه از درخت توت درست شود، زیرا باور دارند این درخت مربوط به پیربنیامین می‌باشد و می‌گویند دو سیم آن نشانه‌ی پیرموسی و داود است. بد نیست بدانیم که این سه‌نفر از مظاهر و سه عضو اصلی سلسله مراتب الهی هستند. به دلیل ارتباط ظریفی که میان دو درخت توت و گردو هست دسته‌ی تنبور هم می‌بایست از چوب گردو باشد. گردو از فضیلتی نیمه‌معنوی برخوردار است. به همین‌خاطر آنرا از شریف‌ترین چوب‌ها ساخته است. این فضائل که با توت هماهنگ می‌شود باعث می‌گردد که بر اثرات مسیحایی این ساز افزوده شود. می‌گویند در ایران باستان از آن استفاده ‌شده و شاه‌خوشین که قدم‌گاه او در شاه‌بلوران کوهدشت قرار دارد آن را برای همراهی با ذکر یاران بکار گرفته و بنا به ادعای دورینگ اولیای بزرگ اهل‌حق آن را می‌نواخته‌اند و در طول قرون مجموعه‌ای از ردیف و ذکرها و قطعات سازی را منتقل کرده و بر آن افزوده‌اند که تا امروز حفظ شده است.
در کتاب یاد شده درباره‌ی تنبور آمده: «تمام تنبورها اثری مفید از خود متصاعد می‌کنند و دیدن تنبوری آویخته بر خانه‌ی اهل حقی که هرگز نواخته نشده نادر نیست. تنبور اغلب در جم‌خانه نواخته می‌شود، زیرا باور دارند که نیروی آن فزونی می‌گیرد و اغلب آن را به دست استادی معنوی تبرک می‌کنند تا حالت تقدسش فزونی گیرد.» صاحب تنبور تبرک شده هرگز آن را از خود جدا نمی‌کند، این تنبور با احترام و مراعات تمام نگه‌داری می‌گردد و هرگز روی زمین گذارده نمی‌شود و همار چون یک شئ متبرک یا کتابی مقدس بر آن بوسه می‌زنند و به اصطلاح اهل حق آن را زیارت می‌کنند و برای تعمیر و ترمیمش اکراه دارند آن را به دست هر سازنده‌‌ی سازی بسپارند. به خاطر مجموعه عوامل بالا بود که استاد امام‌قلی از بین همه‌ی سازها تنبور را برگزید و به خاطر یتیمی و از دست دادن نزدیک‌ترین دوستان و یارانش و به سبب از بین رفتن اقتدار خان و از هم‌پاشیدگی سیستم خان‌سالاری که در نتیجه‌ی اقدامات رضا شاه پهلوی رخ داد او خود را تنها و محزون حس کرد و همین اندوه و حزن سبب شد تب تنبور در جانش بیفتد و به هنر بی‌آلایش موسیقی روی آورد و تمام هم و غمش را در سازش بنوازد.
امام‌قلی مقام‌های فرا گرفته از گذشتگان را با مهارت و چیره‌دستی از ضمیر دردمند خویش می‌گذراند و آن‌ها را جلا می‌داد و جان تازه‌ای در آن‌ها می‌دمید. کارهای او می‌توانند الگو شوند و بسان آبشخور پاکیزه‌ای مورد بهره‌ی هنرمندان این رشته در خلق آثار بکر و با اصالت قرار گیرند. سررشته‌داران موسیقی می‌گویند استاد ایرج رحمان‌پور خواننده‌ی خوش‌صدا و صاحب‌سبک زاگرس در کارهایش از آهنگ‌های امام‌قلی استفاده کرده، البته باید این مسئله را مد نظر داشت که استاد امام‌قلی خود پرورش یافته‌ی موسیقی ریشه‌دار و کهن یارسان است و بهره ‌جستن استاد رحمان‌پور از آهنگ‌های وی را نباید تنها بپای استفاده از مقام‌های نواخته شده‌ی او گذاشت بلکه باید آن را به حساب موسیقی یارسان نهاد.
البته نگارنده در این باره هیچ گونه سررشته‌ای ندارند و نمی‌داند که استاد تا چه اندازه از هم‌شهری خویش وام گرفته و چه حد بدان غنا داده و چگونه خلاقیت‌بخشی کرده است. اما با توجه به هوشمندی و خلاقیت رحمان‌پور این گمانه نزدیک به واقع‌ است که او از این موسیقی اصیل بسان یک آبشخور زلال به خوبی استفاده کرده و مثل سایر کارهایش -که از تاریخ و فرهنگ کهن دیارش سرچشمه می‌گیرند- این بار نیز شیرین‌کاری نموده و شاهکار آفریده است.
بنا داشتم این موضوع را با استاد مطرح نموده و از زبان خودش جواب سؤال را به مخاطبان باز گویم و نظرش را درباره‌ی موسیقی لرستان و تاریخچه‌اش و حال و روز کنونی آن بدانیم که میسر نشد. زمستان گذشته پرسش‌های گفتگو را به صورت کتبی تقدیمش نمودم، قرار بود یک‌ماهه بدان‌ها پاسخ گوید اما استاد پس از یک سال هنوز آن‌ها را بی‌پاسخ گذاشته و ما و مخاطبان را در انتظار رها نموده است. همان موقع خوانندگان نشریه‌ای که در آن قلم می‌زدم را نوید چاپ گفتگو دادم. وقتی چند ماه گذشت و خبری از چاپ مصاحبه نشد مخاطبان تصور نمودند که کوتاهی کرده‌ام، چند بار به کنایه و گلایه موضوع را گوش‌زد نمودند؛ هرچند سر استاد شلوغ است و دردسر روزگار فراوان، اما درست نیست بیش از این مخاطبان در انتظار بماند. امید است به زودی بدان‌ها پاسخ گوید.
از موضوع اصلی دور شدیم برگردیم به استاد امام‌قلی و نحوه‌ی تار زدنش می‌گویند وقتی تار می‌زد و زمزمه می‌کرد از همه جا و همه کس بی‌خبر می‌شد و در خلسه‌ای عمیق فرو می‌رفت به همین دلیل بود در اجرای تالار رودکی غوغا کرد و حاضران را به گریه وا داشت بگونه‌ای که همگان از ته دل او را ستودند. خودش درباره‌ی آن لحظات گفته: «هرگاه ساز می‌زدم تمام احساسم در وجود سازم خلاصه می‌شد، من فقط لحظه ورود به تالار و لحظات پایانی را بیاد دارم و بقیه دقایق را بیاد ندارم، چون با تمام وجود ساز زدم و گریه کردم.» ایزدپناه در تأیید سخن او نوشته: «او راست می‌گفت زیرا هیچ چیز را نمی‌دید حتی گریه عده‌ای از تماشاچی‌ها را که تحت تأثیر نغمه دوتارش قرار گرفته بودند.»

DSC00291

مقام یا نواهایی که از تمیره‌ی امام‌قلی برخاسته‌اند، عبارتند از: کلام، شاره‌را (در پیشگاه شاهان می‌نواختند.) نقاره (آهنگ طلوع و غروب آفتاب)، گُله خاک، چپی، قطار، هَل‌پرکه، سحری، یاری (آهنگ عزا) رارا (آهنگ رقصِ هنگام عزا)، طرز، فرنگی، ماله‌ژیری (آهنگ کوچ) خریوی، برزه‌کوهی، پاوه‌موری (آهنگ تنهایی و اندوه)
این مقام‌ها آن روز‌ها داشتند فراموش می‌شدند او آرزو داشت نغمه‌هایی که طی سالیان آموخته بیش از آنکه بدست فراموشی سپرده شوند بدیگری بیاموزد. که شاگرد خوبی پیدا نکرد.
اگر اکنون چند کاستی که با پائین‌ترین کیفیت از ناله‌ی تنبور سخنگویش ضبط شده در دست نمی‌داشتیم برای همیشه بخشی از آواهای اساطیری سرزمین کهن زاگرس فراموش شده بود. امام‌قلی در ابتدا اجازه نمی‌داد که کسی صدای سازش را ضبط کند، و برای هر کسی تنبور نمی‌زد، می‌گفت این آوا حرمت دارد و باید احترامش حفظ شود به این شعر حافظ مصداق عینی بخشیده بود و باور داشت که«تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی …. گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش»
چند کاست به جا مانده از او را علاقه‌مندانش در حالی ضبط کرده‌اند که خبر نداشته ضبط در پُشت پُشتی خانه مشغول ثبت صدایش است. او با سرپنجه‌های هنرمندانه‌اش به زیبایی مقام‌های مذهبی، حماسی و بزمی موسیقی زادگاهش را معرفی کرد و آواهایی دوست‌داشتنی از خود به یادگار گذاشت.
اگر حمید ایزدپناه نبود احتمالاً امروز نمی‌دانستیم که گوهری گران‌بها چون امام‌قلی داشته‌ایم، ما این همه را مدیون توجه و دل‌سوزی این پژوهش‌گر نام‌آشنا و کارکشته لرستان‌پژوه می‌دانیم او درباره‌ی یافته‌خویش چنین نوشته: « ۵ سال آخر عمرش او را یافتم. صاحب‌دلی بود آگاه که بر آیینه درونی وجودش جز صفا و مهر و دوستی گردی نمی‌نشست. وی مورد احترام یارسان و دیگر طبقات مردم بود. وجودش گنجور هنر موسیقی لرستان بود. تنبورش دست‌ساز خودش بود. عارفی بود آگاه که تنهایی‌های شبانه او فرصتی بود تا با ساز شکسته‌اش و دل شکسته‌تر از سازش خلوتی روحانی داشته باشد برای موییدن و گریستن و عبادت کردن.» داستان زندگی این هنرمند صاحب سبک و شوریده چنان جذاب و گیراست که از آن فیلمی به نام دوتار ساخته شده است. دو تار یا «دو تال» روایتی آزاد است از زندگی امام‌قلی امامی تنبورنواز لرستانی که قدرت‌اله دلاوری فیلم‌ساز خرم‌آبادی آن را ساخته و جمشید مشایخی نقش این استاد برجسته را بازی کرده است. آن‌گونه که در بریده‌ی یکی از نشریات دهه هفتاد آمده است؛ این فیلم با نواختن تنبور در تالار وحدت تهران شروع شده و با نگاهی به گذشته امام‌قلی و نواختن هفت مقام موسیقی توسط او -که کنایه از هفت شهر عشق عطار است- به تکامل روحی می‌رسد و پایان می‌پذیرد.
جمشید مشایخی، حسن شیدایی، غلام‌رضا نژادمقدم، افسانه جزایری، پرستو ولدخانی، پویا دلاوری، مازیار نژادیان، امیر منصوری و نعمت کمالوند در دو تار بازی کرده‌اند. نویسندگی، تهیه‌کنندگی و کارگردانی آن را قدرت‌اله دلاوری بر عهده دارد. دو تار در صدا و سیمای مرکز لرستان ساخته شده است. نگارنده دو تار را ندیده اما کسانی که موفق به دیدن آن شده‌اند اعتقاد دارند دوتار نتوانسته برداشتی نزدیک به واقع از زندگی این هنرمند برجسته را به تصویر بکشاند.
آن‌گونه که فرزندش به نگارنده یادآور شد و مطابق با نقل ایزدپناه سرانجام امام‌قلی در یکی از روزهای اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۳ خورشیدی درویش‌وار خویشان را فراخواند و پس از نصیحت آن‌ها به انجام کارهای خیر و خداپسندانه سر بر بستر نهاد و گفت «کُل تونه خدا مَسپارم» آن‌گاه برای همیشه به خواب ابدی فرو رفت. رخدادی که شاید در باور و پندار این روزگار نگنجد.
به گفته‌ی خودش پیکرش را در کوه‌پایه‌های خیاررون -آنجا که آوای سازش را شنیده بود- به خاک سپردند. چون وصیت کرده بود تنبورش را به ایزدپناه دادند و وی پس از سالیان آن را به رسم پیش‌کشی به مصطفی امامی نوه‌ی علاقه‌مند به نیا هدیه کرد، آقا مصطفی نیز اندکی بعد آن را به موزه‌ی تهران سپرد. بر سنگ مزار وی که توسط سازمان فرهنگ و هنر تهیه گردیده چنین آمده است: «هو ۱۲۱ خوابگاه ابدی هنرمند صاحب‌دل لرستان شادروان امام‌قلی امامی فرزند امام‌قلی از طایفه نورعلی که در سن ۹۵ سالگی در اردیبهشت ماه ۱۳۵۳ برحمت ایزدی پیوست.» خاطرش شاد و خاطره‌اش تا همیشه ماندگار باد.

چاپ شده در آساره شماره ۶ (نشریه خبری-تحلیلی بلوطستان)

تصاویر بر جای مانده از استاد امام قلی امامی:

 

11-91-1024x787

 

11-111-1024x857

 

nv64aw-768x1024