مهران غضنفری از نگاه شاعران و نویسندگان لرستان

نام : مهران غضنفری امرایی    متولد 6 بهمن 1351 در شهرستان کوهدشت. کارشناس تربیت بدنی . معلم ورزش ، شاعر ،  آهنگساز ، نوازنده و خواننده.   آشنایی مهران با هنر به روزهای شیرین کودکی اش بر میگردد. آنجا که  صدای دلنشین کمانچه ی دایی اش  آقای لقمان زرین قلم و درسهای شیرینی که در […]

r5694_11111

نام : مهران غضنفری امرایی    متولد 6 بهمن 1351 در شهرستان کوهدشت.
کارشناس تربیت بدنی . معلم ورزش ، شاعر ،  آهنگساز ، نوازنده و خواننده.

 

آشنایی مهران با هنر به روزهای شیرین کودکی اش بر میگردد. آنجا که  صدای دلنشین کمانچه ی دایی اش  آقای لقمان زرین قلم و درسهای شیرینی که در محضر این معلم فرهیخته و با اخلاق آموخته بود ،راهگشای حضورش در عرصه ادب و هنر این مرز و بوم شد.

 

مهران غضنفری می گوید :فعالت هنری ام را در دوران راهنمایی و با تئاتر شروع کردم و پس از آشنایی با ساز سنتور به فراگیری این ساز ایرانی پرداختم و اولین اجرایم در سال 1368 اتفاق افتاد.در سالهای بعد به نوازندگی پیانو پرداختم و همزمان فعالیت های ادبی ام را با همکاری با مجله ی جوانان شروع کردم ودر بعدها با مطبوعات مختلفی در کشور همکاری داشته ام.چند سالی نوازندگی عود را تجربه کردم و اولین اجرایم در تلوزیون لرستان در سال 1373 در خدمت استاد رحمانپور و برادران طرهانی رقم خورد و اولین اجرایم در مقام خواننده در سال 1375 و در قالب برنامه ای برای رادیو لرستان اتفاق افتاد.

 

 مهران بیستمین سال خدمتش را در آموزش و پرورش سپری میکند. او در سالهای گذشته تدریس در شهرهای خرم آباد ، بروجرد،  اراک و کرج را نیز تجربه کرده است.

 

 

کوهدشت – دبستان میثم تمار

 

دغدغه اش را  شناساندن بیشتر زبان شیرین لکی و ترانه های زاگرسی می داند و اعتقاد دارد زبان لکی و ترانه های زاگرسی  ریشه در تاریخ سرزمین مان دارد . او برای نیل به این هدف  مشغول آماده سازی اولین کاست موسیقی و اولین مجموعه ی شعرش است .

 

 از حضور مهران در فضای مجازی  مدت زیادی نمی گذرد .او حضورش را در این عرصه مدیون  آقایان اسد و حشمت آزادبخت می داند.

 

  مهران عنوان می کند :کسب تجربه در محضر دوستانی گرانقدر همچون استاد رئوف ، داریوش ملک پور عزیز و سرکار خانم آفرین پنهانی گرامی و آشنایی با دوستانی چون  آقایان تاج مهر ، شهبازی، داودوندی، رضاپناه ، کاظمیان ، بهلولی ، جناب قاسمی و …را نقطه ی عطفی در زندگی هنری خود میدانم و  امیدم به دوستیها و روزهای روشن آینده است

 

**********************

 

                                                یادداشت دوستان – حشمت آزادبخت

 

 

 مهران شاعری ست از جنس زمان خودش با زبانی خاص خودش و اندیشه ای مال خودش.شاعری با احساس که واژه ها را خوب درک می کند و در شعرهایی ساده و صمیمی خوب استفاده شان می کند. مهران زخم خورده است و رد تیغ دردها بر سینه ی بیت هایش پیداست . از طرفی او می خواهد در فضای اجتماعی و عشقی زمان خودش نفس بکشد که تا اینجا موفق شده است .تاثیر موسیقی بر غزل های عاشقانه اش را نمی توان ندید چرا که او شانه به شانه ی موسیقی بزرگ شده است . دوبیتی های لکی مهران نیز از شعرهای فارسی اش جا نمانده اند که سعی کرده شعرهای لکی اش را با زبانی تازه و امروزی پرداخت کند . در ضمن عناصر بومی منطقه اش را به خوبی می شناسد. اما آن چه شعرهای لکی اش را برای من به عنوان یک مخاطب صمیمی تر و ملموس تر میکند این است که دوبیتی هایش نقاشی خود او هستند و تماما تجربه های تلخ و شیرین زندگی اوست.

 

اما چیزی که نگرانم می کند این که هراس آن می رود در غزل های فارسی اش خودش را تکرار کند چون فضای چند غزلش را که شنیده ام این حس را در من به وجود آورده است. امید وارم به زودی چرخ های زبانش را روی ریلی بیندازد که خود ساخته اما این قطار نه در دایره ای که در مسیری بی بازگشت و دور و دراز سفر کند و در این مسیر هربار از بیابان تجربه ای تازه عبور کند. برای این شاعر خوب کوهدشتی آرزوی بهروزی دارم و به وجودش افتخار می کنم.

 

 داریوش ملک پور

 

 

بی شک همه با این موضوع واقف و موافقند کسی را با پشتوانه های انسانی ( دارای اندیشه و تفکر در همه ی حوزها) . نگاه خاص اندیشگی . هنرمند و هنرجو بودن . انسانی متفاوت از آنچه درون پوسته ی انسان می گنجد باشد، با هجوم کلامی دیگران کوچک نمی شود و بالعکس اگر انسانی خرده پا باشد و سست بنیان ، خارج از گود پر سر و صدای انسانی با به به و چه چه دیگران بزرگ نمی شود … اما در مورد مهران غضنفری یا دست های فریاد گونه ای همچون مهران ها …! مهران معلمی است که از نگاه اول دارای خصوصیات بارز انسانی است هم آنچه برگرفته از حضور یک انسان است ( یعنی به تفسیری کوتاه ، انسان را کاملا رعایت می کند و برای انسان ارزش و اهمیت خاصی قائل است ) آنچه در مرتبه ی دوم برایم به عنوان دوستی برادرگونه ( همو که گفت دوست برادری ست که خودم برگزیده ام به شرایط وجودی خودم ) اهمیت دارد نگاه ویژه ی او به هنر و خواستگااه هنر است . مهران هنرمندی ست دردکشیده ( همان دردی که از هر طرف بخوانیش درد است ) چشم انداز او به شعر و موسیقی کلامی آهنگین می سازد که گاه تو را به رقص در می آورد در میان انبوهی از کلمات ، گاه تو را به گوشه ی دنجی می برد تا آرام آرام فریادهایت را گریه کنی … بنده اهل تعارف در حوزه هنر نبوده ام آنقدر هم انسان شناسی قوی نیستم اما آنچه دیده می شود بازخورد قوی آن را در مخاطب به راحتی می توانی ببینی همین اندیشه، مرا به خواستگاه قضاوت کشانده است . مهران درد انسان عصرش را به گواه آثارش کاملا رعایت نموده و شهودش این است که بارها نمک پاشیده اند زخم درونش را ، اما مهران در برابر هیچکس خم نگردید مگر بزرگی به رسم ادب / نگاه متفاوت این شاعر معلم، این معلم که آرام می خواند اما بالا و بلند ، و وقتی انگشت بر سنتور دل می برد آنچنان آتشی در تو به وجود می آورد که سکوتت طعم تمام فریاد هایت را می گیرد / عشق و تعصب مهران نسبت به زادگاهش ، به آنچه در دیارش زخم مردمانش را یه یغما گرفته مثال زدنی است همو شهر که زادگاه بسیاری از بزرگان و رجال اهل ادب بوده و هست / همو شهر که سرافرازانه گردن در برابر هیچ قدرت مافیایی خم نکرد / مهران ها کم نیستند که بسیارند ( وقتی مهران را می شنوم یا در دلم نجوایی می سازد یاد اسد و حشمت آزاد بخت می افتم کسانی که بی شک تا همیشه در اندیشه ام ماندگارند ) … از مهران گفتن زمان می خواهد اما در همین مجال کوتاه مهران هنرمندی است انسان یا انسانی است هنرمند که در درونش آتشفشانی ست جوشان از درد خودش و اندوه انسان های دلش و ظاهرش دریایی است آرام که می توان روزها در ساحلش آرام گرفت همو که بی شک از برترین های زمان خودش است .

 

 

                                                          اسد آزادبخت

 

 

 

 مهران در لرستان و شهر کوهدشت و درمیان انبوه بلوط زارها و صخره های پر از دلتنگی به شعر و شعور رسیده است.ازسال های دور باهم بوده ایم و به سبب ارتباط خانوادگی و روابط عاطفی ،ازنزدیک می شناسمش . بامنش انسانی والایش و حسن اخلاق ،دربین مردم و اهالی اندیشه به نیکی از ایشان اسم برده میشود.از سن کودکی هنر را در آغوش کشید و با لالایی های زاگرسی انس گرفت .با پیانو شروع کرد و درکنار موسیقی شعر میگفت ،تاتر بازی میکرد و جالب تر از همه ،همه فهمیدن که مهران حنجره ای پر از صدا دارد. نمیخواهم خیلی از ایشان تعریف و تمجیدکنم اما خداوند خیلی از هنرهای پسندیده را به ایشان هدیه داده ،با ظرافت سنتور مینوازد و تا به امروز شاگردان خوبی در این رابطه تربیت کرده است. با حساسیت ویژه ای اشعار بومی سرود خود را آهنگسازی میکند و با گروه موسیقی سیمره با اجرای کنسرت به هم استانی ها ارائه میدهد.کارهای ارائه شده توسط ایشان مورد توجه اهالی هنر و علاقمندان موسیقی واقع گردیده .مهران بخاطرشایستگی هایش درعرصه موسیقی و اجرا، افتخارات زیادی برای همشهریانش کسب کرده است. شعر و موسیقی را که مکمل هم هستند را بخوبی میشناسد و در لابلای واژه هایش میتوان عمق زلال اندیشه اش را درک کرد. اشعار مهران برگرفته  از روح ایلیاتی و طبیعت بکر منطقه است و این ویژگی را میتوان در اشعارش مشاهده نمود.مهران حرف های زیادی برای گفتن دارد که در آینده نزدیک بیشتر با آثار هنری این هنرمند فهیم آشنا خواهیم شد. به امید توفیق روزافزون برای تمام هنرمندان این مرزوبوم.

 

 

 آفرین پنهانی

 

 

چراغ بیفروز
و یک جرعه شعر
بریز درعروق کبودِ روز
خورشید
چشم های تو را می مزد
ماه
ستاره ی بخت مرا…
آن سوی ابرهای عقیم
کسی باران می بخشد.
دست های تو
دیدنی
دست های تو
شنیدنی است… ( تقدیم به مهران غضنفری)

 

سخن گفتن ازمهران غضنفری؛ شاعری هنرمند، هنرمندی معلم، فرهیخته ای اندیشمند و اندیشه ای ملهم از دردها و زخم های پیشانی نوشت مردم ؛ قدری تأمل می خواهد و خیزشی در تقدس و حرمت تک تک واژه هایش…

 

مهم ترین ویژگی ایشان که همه ی هنرش را احاطه کرده و موجب می شود در دل ها جاری شود تا به حرمت صدا، کلمه و دست هایش برخیزی، انسان بودن وی، نجابت و شعوری است که شعر، هنر وحضورش در جامعه بر ایجادنمودن روابط انسانی خود تاثیرگذارش کرده است. وقتی یک هنرمند این ویژگی مهم را در خود نهفته داشته و ذاتن از همه ی وجودش اصالت ، نجابت و بزرگی فوران کند، بی شک در آثارش نیز تاثیرگذاشته و به بهترین و زیباترین شکل ممکن به مخاطب منتقل می کند. شعر مهران عزیز، برگرفته از دردها و زخم هایی ست که هم خود از روزگار چشیده هم انسان امروز می چشد. مهم ترین فاکتورهای شعر ایشان، قدرت کلمات، تصویرسازی های بکر و محکم، استفاده ی به جا از اصطلاحات و زبانزدهای بومی،استفاده ی به جا از ژانر طنز، و درد درد درد… و از همه مهم تر اندیشه ی اجتماعی و دغدغه های فرهنگی ایشان است و پرمسلم است شعری با این همه بن مایه های قوی و ساختار زیبا در جان و روح مخاطب می نشیند و او را تحت تأثیر قرار می دهد. تحت تأثیر در همکناری و هم آوازی شاعرانگی اش…

 

موسیقی و هنر نوازندگی و خوانندگی وی، که عصاره ی بندبند خمیرمایه ی وجودی و اندیشه ای اش می باشد خیل عظیمی از مخاطبین عام را نیز با خود همراه کرده است…

 

ما همه به وجود این بزرگ اندیشه و هنرمند گرانسنگ، افتخار کرده و به خود می بالیم که در سرزمین زخمی و کهن مان، مهران ها را داریم که تا خورشید جوانه می زنند…جوانه زده اند و در پیاله گردانی ستارگان روی دوش ماه، گرده افشانی می کنند. بی شک امروز در دست های ایشان بارور می شود و فردا لابلای بلوط های کهنسال این دیار همه ی پرندگان به نجوای اش خواهند نشست…

 

بنابراین اغراق نکرده ام اگر می گویم: دست های تو شنیدنی/دست های تودیدنی ست…همیشه جاوید و مانا…

 

 

 

هوشنگ رئوف

 

خودت خوب میدانی که در معرفی وبلاگ آقای مهران غضنفری تا دیشب بی اطلاع بوده ام / اول دلم گرفت چرا باید بی اطلاع باشم و با خودم گفتم حالا شرم ساری ام را از نگاه نجیب مهران در کجا پنهان کنم / اما صادقانه بگویم مطالب دوستان را که خواندم آرام شدم که حرف های دل من هم در لابه لای کلمات عزیزانم نشسته بود

 

آقای حشمت آزادبخت به رد تیغ بر سینه ی بیت هایش اشاره و ملک پور گرامی اورا دارای اندیشه و تفکر و آقای اسد آزادبخت دل تنگی مهران را به وسعت بلوط زار ها دیده بود و خواهرم آفرین با شعر ی بسبار زیبا / چراغ بیفروز / و یک جرعه شعر / به ریز در عروق کبود روز .. که جا دارد بگویم خاک پای این عزیزان هستم که جور دل مرا هم کشیده اند ..

 

اما لازم میدانم که عرض کنم بعضی ها آنقدر بزرگ هستند که در توصیفشان حیران میمانی و خود را بر زورقی می بینی بر پهنه ی دریائی مواج که تا چشم می رود گستره ای آبی ست و نمیدانی به کدام سمت آن حرکت کنی و مهران همان دریاست (اندوه انگیز و غرور آهنگ )مهرش با یک دو بیتی بر دلم گره خورد / ای شهره زخمه دیری ساز نیری /که از تخیلی قوی و عاطفه ای بومی برخاسته بود از شاعری که چشمانش آشیانه ی فوجی کبوتر صمیمی ست که خستگی را بال می زنند در شهری به جستجوی بامی از مهر … گذشت تا در دیداری به یاد ماندنی که بر بال صدایش نشستم و زخمه که بر ساز زد چشم ها را هم بستم تا سرزمین نا شناخته های عشق و شیدائی با او همسفر شدم … مهران دلش پرنده ایست که آسمان پروازش شعر / موسیقی و صداست و بدون تردید در خلق هر یک از این پدیده ها حضور عاشقانه و شاعرانه ی دیگر پدیده ها ی حسی اش را با تمام جان حس می کنی / مانده ام که بگویم چه اندازه شریف است و نجیب و میدانم مرا میبخشد که دیر آمده ام ..

 

                                             *****************************

غزلی از مهران غضنفری

 

تارها  زِ  هم   گُسیخت   پودها  ز  هم  گُسَست

 

هر   چه  کاسه  کوزه  بود بر  سرِ  دلم شکست

 

باز   هم  (حوا )  شدی  باز   هم   هوی   هوس

 

شاخه ها  هَرَس  شدند  و  سیب های دوردست

 

خاطراتِ     چشمِ    تو     این      مُخدرِ    نجیب

 

ذره   ذره   دود    شد   تکِه  تِکه   بَست   بَست !

 

سالها    به    روح    من    تازیانه     می    زدند

 

وایِ من  از  آنچه  بود  آهِ  من  از  این چه هست

 

باورت    نمی   شود    سبز    می شدم    ولی

 

باغ    را    تبر    زدند    مردمان    شب    پرست

 

بارها   خسوف   عشق   قلب   را   دو  نیمه کرد !

 

نیمه ای که می گرفت نیمه ای که می شکست

 

مثل   برفِ   روی   بام   موی   من   سپید  شد

 

تا    کبوتری   سپید   رویِ   بامِ   من   نشست

 

این  سفر   برای   من   تحفه  ای  نداشت   جز

 

تاولی     برای     پا   پینه  ای    برای     دست

 

کوهدشت.پاییز ۱۳۹۱

*