یک پیشنهاد به اداره محیط زیست و دوستداران طبیعت

ولی اله آزادبخت: گفتم بعد از گاهی و چند ماهی، یک سوژه‌ی دم دستی نوپدیدی که نخست بار کلیدش زده شود، پیدا کنم که ناگهان یاد یکی از همه حکایت‌های زیبای سعدی دوران‌ها افتادم که: “یکی روبهی دید بی دست و پای                فرو ماند در لطف و صنع خدای که چون زندگانی به […]

unnamed

ولی اله آزادبخت: گفتم بعد از گاهی و چند ماهی، یک سوژه‌ی دم دستی نوپدیدی که نخست بار کلیدش زده شود، پیدا کنم که ناگهان یاد یکی از همه حکایت‌های زیبای سعدی دوران‌ها افتادم که:

“یکی روبهی دید بی دست و پای                فرو ماند در لطف و صنع خدای

که چون زندگانی به سر می‌برد؟               بدین دست و پای از کجا می‌خورد؟…”

گفتم خدایا در این قحط سالی‌های بی‌عاطفگی و دلمردگی‌های به حد وفور، چه طور می‌شود مخیله‌ی آدم‌ها را به طرف جنگل‌های بیمار و مرده‌ی این روزگار چرخاند؟ چه طور می‌شود در این دنیایی که آدم‌هایش، تمام قد و تمام وقت، سکه‎‌‌ی یک پول شده‌اند و در آن پیله کرده‌اند، تتمه‌ی حیوانات نسل‌های گذشته مثلاً روباهی، زاغکی، گرگی و ماری را بر سر سفره‌ی طعامی کشاند؟ این مختصر بر این نوشته آمد که بی فوت وقت بگویم چه می‌شود یک نیروی محرکه‌ی حتی کوچکی از افراد خیّر و خیرالموجودِ خود جوش و ابن الوقتی‌های محیط زیستی، راه بیفتد و پسمانده‌ها، اضافه‌ها و دور ریخته‌های قصابی‌ها، تالارها و… را به اشکال منظم و چفت و بست‌دار، بر سر راه راهیان زبان بسته گذاشت تا شاید این کار جاوید نشان گردد و بشود بر آن نازید و خرامید. حال، اداره متولی این امر، خود کار را بیاغازد و حمایت‌های مردمی و هم‌افزایی‌های همگانی را نیز جذب و جلب کند. یا علی مدد این گوی و این میدان…