کشاورزان سوخته

فرشید گراوند/ کشکان: زمانی که آتش ناجوانمردانه در مزارع کوهدشت در پیش دیدگان کشاورزان رقص شعله می کرد، آه از نهاد هر نظاره گری بر می آمد. عصر آنروز همه بر خاکستری که بر سر و روی شهرمان نشست، از عمق وجود می گریستند و در راه بازگشت به خانه حزن و اندوه، لب های […]

۴۹۲۳۰

فرشید گراوند/ کشکان: زمانی که آتش ناجوانمردانه در مزارع کوهدشت در پیش دیدگان کشاورزان رقص شعله می کرد، آه از نهاد هر نظاره گری بر می آمد.
عصر آنروز همه بر خاکستری که بر سر و روی شهرمان نشست، از عمق وجود می گریستند و در راه بازگشت به خانه حزن و اندوه، لب های خشک و خسته را همچون خنیاگران ایل در عزای به صلیب کشیدن آرزوهایشان به مویه سرایی می گشودند….
مویه برای کشاورزانی که دانه‌ی امید کاشته بودند، آتش و خاکستر برداشت کردند…
این اولین باری نیست که شهر ما آبستن اینچنین اتفاقات تلخ و دردناک است، اما برای فرار از پروژه ی تکراری متهم سازی، هر چقدر با خود کلنجار می رویم تا این اتقاق را جزو بلایای طبیعی بدانیم و مثل همیشه پای مسئولین بی خیال را وسط نکشیم، نمی شود که نمی شود…

مگر این ادارات مرتبطی که سنگینی اسم بزرگ یک سازمان با وظایفش را بر دوش می کشند و بنرهای انتصاب شایسته شان وقتی از یک اتاق به اتاق دیگر می روند، مادام بر در و دیوار تمام مغازهای شهر آویخته شده است، شرمسار نمی شوند…
شرمساری از اینکه خیلی ها در طول سال فقط در پشت میزهایشان لم میزنند و کودکانه کلش آو کلنز می زنند…
–چرا نبایست در قلب کشاورزی استان و غرب کشور با این همه سابقه ی آتش سوزی در مراتع و جنگل ها و حساسیت های موجود و بارندگی های سال گذشته که پوشش گیاهی را مثل جعبه ی باروت آماده آتش سوزی کرده است، تدابیری اندیشیده شود و حداقل یک فروند هلی کوپتر در مرکز این شهر به مدت فقط ده روز اورژانسی آماده ی عملیات باشد!؟
–چرا نبایست در فاصله چند کیلومتری از هم ماشین های آتش نشانی مستقر باشند!
–این آماده باش های مقطعی کار خارق العاده و غیرممکنی نیست بلکه فقط نیاز به یک حداقل هوش سازمانی دارد که افرادی بابتش سالیانه از بیت المال حقوق میگیرند..
–ما کشاورزان کوهدشت تنها امیدمان بعد از خدا آن سد معشوره بود که آنرا نیز در قمار سیاسی باختند، اکنون آیا انتظار پیگیری و هماهنگی جهت یک آماده باش، کار سختی برای مسئولین است تا اینچنین امید هزاران نفر پیش چشمانشان به تلی از خاکستر تبدیل نشود و به هوا نرود…

باز درود بر این مردم خسته و دست و پا سوخته ای که خودشان می دوند و به جنگ آتش بی مسئولیتی ها میروند…
–کاش بجای این مزارع و این مور و ملخ ها و خوشه های گندم، مسئولین کم کار و بی خیال در شعله های آتش می سوختند تا خیال و وجدان کشاورزان هم مثل خیال و وجدان آن ها راحت شود..