ریز و درشت انتخابات کوهدشت و نگاهی نو به چپیها/ روایتی بر روایتهای انتخاباتی
پیش درآمد: اوایل اسفند ماه ۱۳۹۴، روزهای پایانی سالی که در پایانش متوجه شدیم که خیلی هم نیکو نبود و این یعنی هر چند پارسال آرزو کردیم، کارگر نیفتاد. سالی که در انتهایش مردم همچنان به دنبال حال خوب، دوران نقاهتِ مشقت را پرسه میزدند. سال آبستنی که در شرف تولد یک اتفاق بود- اتفاق […]
پیش درآمد:
اوایل اسفند ماه ۱۳۹۴، روزهای پایانی سالی که در پایانش متوجه شدیم که خیلی هم نیکو نبود و این یعنی هر چند پارسال آرزو کردیم، کارگر نیفتاد. سالی که در انتهایش مردم همچنان به دنبال حال خوب، دوران نقاهتِ مشقت را پرسه میزدند. سال آبستنی که در شرف تولد یک اتفاق بود- اتفاق انتخابات- حاشیهای که از متن زندگی پر رنگتر به چشم میآمد و بر جوشش و جنبشهای قبل از عید، سایه افکنده بود. در زیر این سایه، چرت زنان، داشتیم از حال و هوای سالهای اوایل انقلاب- حدود ۳۰ سال پیش- با نام خاطره یاد میکردیم در روزگاری که تعریف جناح، هنوز جا نیفتاده بود و هنوز معنای امروزین را نداشت. زمانی که برای داستان انتخابات، خاصه در مناطق محروم، شخصیتهای شاخص و سیاستدانی موجود نبود. روزهایی که روزگاری که، قبادی و اسفندیاری در آن خلأ چهره نموده بودند و یکی با لباس آخوندی و دیگری با کت خاکستری سپاهی (معروف به کُت اسرائیلی) در کورس رقابتهای ناشیانه؛ خالی از تدبیر و سیاست راستین، «مردم بی خبر از همه جا را» به جان هم میانداختند. در چنین هنگامهای، همسایه با همسایه، برادر با برادر، دوست با همکُر، در جدلهای بی پایه و اساس، دست به یقه، مکدّر و نهایتاً کینهدار میشدند و در ارتباطشان زخمی باقی میماند تا سالهای سال ….
انتخابات یک جریان وارداتی است و البته بر ساخته دست اجانب از خدا بی خبر! که آن روزها بلای جان آرامش و برادری مردم شده بود. این جریان دموکراتیک بر ریخت و پوشش ما، همچون کراواتی وصله شده بود بر یقه وا رفته و لباسهای محلیمان و به همین مناسبت بدجوری توی ذوق میزد. چنین کالای وارداتی ظاهراً، مناسبتی با آداب و ادب و پیشینه تاریخی ما نداشت و زمان میبرد تا جا بیفتد- هنوز حرف خاطرات و مخاطرات آن روزها در دهان بود که بعد از ۳۰ سال آن سناریو، آن صحنههای اکشن، با کیفیتی بالاتر در اسفند ماه ۹۴ باز تولید شد، حتی چَقی هم بالاتر!! در چنین اوضاع و بگیر و ببندی، هر شهروندی، که موفق شده بود از آفات این تب خود را قرنطینه کند و دستش در دستبند، جوسازیها نبود به فکر فرو میریخت. جنس حرفها، قضاوتها، تب تند شبه گفتمانها، تفکیک مردم (کوهدشتی- رومشگانی) غافل از آنکه روی هم رفته تمام منطقه ما یک تنواره تاریخدار قابل دفاع است. جدل (جر و مجر) افرادی که سابقاً آنها را منطقی و تحصیل کرده دیده بودیم. خلاصه در دهان و دامان مردم اضطرابها دیدیم، سنگ پرانیها، آشوبکی و نهایتاً امنیتی شدن فضای شهر، شهری که هیچ حرفی برای گفتن نداشت، از زور بغض و نداشتههایش! قطار هیجان به کوه زده بود.
صحنه آغازین (پرده اول):
اوایل اسفند ماه ۱۳۹۴؛ در خیابانها، میدانها، جلسات خانگی، درب مغازهها، محافل شخصی، فاتحهخوانیها، داخل تاکسی، زیر پتو و وقت و بیوقت و خلاصه هر جا که فکرش را بکنید، نُقل انتخابات در دهان مردم به داغی مزه میشد.
– جوانان، با حضور پر شورشان از بیهدفی، امروز انتخابات برایشان هدف شده بود- پرسههای شبانه، شعارها و شورها- تفریح و سرگرمی و تفنن بود. بدون تعمق، بدون تحلیل، هیجان زده شده بودند و از زور هیجان حتی عاجز بودند از گفتن دو جمله پیاپی حرف حساب در دفاع از خویش. هیجانی که آنها را روی گارد تهاجم کوک میکرد و اجازه نمیداد بگویند و بمونید و از حق و حقوقشان، از چرایی شیشه شکستنهایی که قرار بود در روزهای آینده اتفاق بیفتد حرفی به میان بیاورند.
– شانه به شانه این جوانان، اکثریتی از حقوق بگیران اداره فرهنگ سابق، آموزش و پرورش امروز، عدهای معلم، خلوص خود را چون خروسی آواز میدادند- آنها بیپرده و بی پروا، با جسارتی قابل تقدیر، حواشی را به متن درس مشق و مدارس کشانده بودند و حتی در وقتهای اضافه هم برای پلاندن آرا (عوض کردن نظر کسی)، بدون توضیح اضافه فقط سوگند میدادند و دیگر هیچ، خدا میداند چه شوری به شعور اینان تزریق کرده بودند.
– بغل دست اینان، شهرداری شهر! شهرداری که خود مشکلات فراوانی داشت، عدم پرداخت به موقع حقوق رفتگران ۶ ماه یکبار، کمبود صندلی برای پرسنل سر پا ایستاده و معطل! به خیابانهای پر دستانداز، و.. حال بایستی زحمات مضاعفی متقبل شود وعده آسفالت کردن محلههایی که هرگز بویی از آسفالت نشنیده بودند. فرو کاستن بیسابقه از عوارض عزیزانی که رأی با کیفیت دارند و قول به کارگیری جوانان بیکار و مستعدی که بختشان تا آن روز برای سر کار رفتن باز نشده بود. قول مساعد جهت مگس پراندن از آشغالهای معطل مانده و …. و همچنین عملیات براندازی آن نماد شیطانی، در میدان فرمانداری و ….
– پیشاهنگ شهرداری، شوراهای شهر، خادمان دلسوزی که هر چه بیشتر پی فرصت خدمت میگردند کمتر مییابند و نقداً برای شروع از فامیلهای زحمتکش خودشان (عکسچسبانها) ۲ نفر را بکارگیری نمودند و همه متأسف و متعجب در برابر این معما که چگونه کمربندی را همچون دستمال به دور سر شهر ببندند، شهری که از سر گیجه حالت تهوع گرفته است. شوراها بر دوش شهر نشستهاند و با دقتی تمام دور دوردستها را رصد میکنند و همچنین مرکز بهداشتیهای عزیز که از زور بهداشت سیاسی واترقیدهاند.
تک گویی درونی:
تاولها در سینه دارم، درد دیرینه دارم. با خود میگویم آیا سیاسی بودن یعنی طرفداری بدون منطق- مثل طرفداران تیمهای فوتبال سرخابی پایتخت- آیا هدف فقط طرفداری است و دیگر هیچ… شاید برای ما که با هم، چشم و همچشمی داریم همین کفایت میکند، حضور در صحنه و طرفداری….. به طرفهالعینی عدهای مردم را، جوانان تحصیل کرده بیکار را، همچون موج و مشتی بر چانه رقیب میکوبیدند؛ اما بیشک هیچ قولی در قبال درد بیکاری نداشتند به مردم بدهند، اگر هم داده بودند دروغی بود به مردم بی خبر از همه جا…..!!
الحاقیه به صحنه نخست:
حال و روز شیخ و شاب، پیر و میانسال چنین بود روی تن درختها، با اسپری رنگی شعار مینوشتند، روی سینه دیوارها، بلوارها، عکس میچسباندند و روی تابلوهای راهنمایی در شهر، داغِ داغ بود، بازار، انگار اوایل انقلاب بود و مردم، انگار دو روز پیش تازه فهمیده بودند، زیر بار عجب ستمی هستند!!
ورود به صحنه اصلی (پرده دوم):
دردناکترین تأسفی که باید قبل از هر وعده غذا توسط همشهریان خورده شود، اینجاست؛ در طول ۳۰ سال گذشته این همه دانشآموخته (کارشناس، کارشناس ارشد و دکتری)، آیا هیچ نیفزودند بر بلوغ فکری و اجتماعی و سیاسی شهر؟ آیا آویاری «زَل» بود؟ یعنی ما از ۳۰ سال پیش گامی به عقبتر رفته بودیم؟
در این میان طرفهتر آنکه برادر مومنی، فرجِ مدعی بالا روش فهم سیاسی مردم به واسطه واکنشها و واکنشهایشان شده است، آیا مایی که به سادگی سر کشیدن لیوانی آب، کلاه سر شعورمان رفت!! سیاست میدانیم؟ بیشک به دلایل بسیاری توسعه شخصیتی و وضعیتی ما به تعویق افتاده است! چرا که حرفهای صد مَن یک غاز ۳۰ سال پیش امثال اسفندیارپور و قبادی و … هنوز میتوانند مردم را به هیجان در آورند.ما درجا هم نزدهایم، نکتهای هست اگر شاگرد از استاد خود فراتر نرود، دنیا درجا زده است. ما به پس رانده شدهایم و امروز اگر انتخابات گامی ما را به پیش نبرد مفت نمیارزد. حتی به اندازه دلگیر کردن یک شهروند ارزش ندارد. اصلاً این کیفیت برای پیگیری خواستهها در بطن آرامش است برای دوری از جنجال و زد و خورد حال وای به حال ما که جنجالها ساختهایم از این داستان!
آیا شعور سیاسی مگر نه این است که هر شهروندی در دفاع از ایده و ایدهآلهایش، حق و حقوقش باید گذر کرده باشد از سنگ و چماق و فحش و فضیحت و با استدلال روشن، آرامش را زندگی کند. در بستر انتخابات، متأسفانه بسیاری از فضایل، به حال بستری افتاد و تلاشهای بی دانش و مأیوس کننده و سرشار از احساس هندیوار، ما را به بن بستها کشاند. منتخب هر که باشد ما به چشم بر هم زدنی، پشت سرشان بد میگوییم و بد میگوییم و هیچ تلاشی هم برای مجاب کردنشان نمیکنیم و این از عادات ما شده است. چرا که از قبل هم برنامهای نداشتهایم که بر آن پای بفشاریم و تعهدی میانمان نطفه نبسته است. فقط نیت حضور پر شور بوده؟ بدون مقدمه فقط دست به کار تحلیلهای کور شدهایم و با سیاه نمایی تمام و کمال. خوشنامترین فرزندان این دیار، اگر منتخب ما باشند به اندک زمانی، حجم نارضایتیها را پشت سرش موج میکنیم و او را در گردابی از اباطیل به دام میاندازیم. (این تحلیل نقض کننده حجم بالای کاستیها و مشکلات مردم نیست اما باور کنیم ما راه احقاق حق خود را نمیشناسیم). اما به خودمان برگردیم، چه اصولگرا و چه اصلاح طلب شهر، مگر فرزندان این دیار نیسنید؟ چرا تفاوت دیدگاه همدیگر را برنمیتابیم و با گاردی تهاجمی فقط پیگیر آنیم که حرف خود را به کرسی بنشانیم و حریف را بر زمین بکشانیم.
اخیراً مصاحبهای را میخواندم از آقای محمدرضا باهنر، اصولگرای کهنه کار که با آقای جهانگیری معاون اول رئیس جمهور دولت اصلاحات، دست در دست هم برای رفع مشکلات کرمان، دارند با هم کار میکنند اما ما در کهن دیار خود چنان تکرر خاطر و گرز کشانی راه انداختهایم که همین آقای ملکشاهی را هُل دهیم، مُجاب کنیم تا بیشتر توان و زور خود را در هُمالی کردن با نیمی از شهر و شهروندان ذایل و سپری کند.
یک اپیزود وصلهدار (پرده سوم):
برای آنکه بر زوایای تاریک انتخابات کوهدشت، پرتوی افکنده شود میخواهم بگویم مخاطب فهیم، تحلیلهای یک جانبه را کمتر میپذیرد و به دلیل اینکه تاکنون صرفاً بر تخلف فرد پیروز تحلیل صورت گرفت!!! راقم این سطور بر سر آن شد تا پرتوی فرا تابانده شود بر نیم دیگری از جریان انتخابات بر این اساس چند پرسش از گروه (۱+۶) و برادر فرج که این روزها سر و گردنی بالاتر از معلم خود (اسفندیارپور) مدعی قیومتیت و پدر خواندگی جریان اصلاحات است. میپرسیم.
شما با چه استدلال و آماری به طرفدارانتان گفته بودید با اختلاف ۱۵ هزار رأی برنده میشویم؟ آیا شما گزینهای به نام نبردن در دهان و دامان داشتید؟ لااقل یک احتمال ضعیف تا این اندازه طرفدارانتان را آتشی نکنید؟ آیا اگر شما مورد وثوق دولت اصلاحات بودید، چرا باید از فرماندار دولت اصلاحات رودست بخورید؟ آیا توجیه شما در مورد عوض شدن دقیقه ۹۰ ناظرین، تبرئه خودتان از این حرف تعهد آور نبود که قویاً گفتید انتخابات قانونی و بیتخلف اجرا خواهد شد؟ آیا اگر شما (اسفندیارپور) آقای اسماعیل دوستی را بر کشیدید و امروز میگویید خوب از آب در نیامد، تصور نمیکنید در صورت پیروزی از آقای آزادبخت، یک اسماعیل دوستی دیگر میساختید؟ آیا در سفر شما به رومشگان و تولد آن چالش، همراهان فهیم شما اسلحه هم با خود داشتند؟ چرا شما روز بعد از انتخابات در آن تجمع، پیشاهنگ حامیانتان نبودید؟ آیا بردن آن جمعیت هیجان زده به سمت نیروهای گارد- که فقط یک جمله برای گفتن دارند، پراکنده شوید یا برخورد میکنیم- نمایانگر آن بود که خودتان هم در هیجان دست و پا میزدید؟ آیا شما پیشتر اعتراضات خیابانی و سرانجامشان را ندیده بودید؟ آیا این اعتراضات خیابانی برای شما رزومهای ساخت برای دست یافتن به امتیازاتی از دولت اصلاح طلب؟ آیا به روی دوش آوردن فلان کارمند پیش پا افتاده به داخل ستاد خودتان که تا دقایقی پیش در ستاد رقیب بود- به بهانهی زرین به ترانههای شیرین- امروز چقدر بار روانی بر آن شخص تحمیل شده است؟ سست عنصر نشان دادن اشخاصی از این دست در قول و قرارشان، چقدر هزینه روانی برای آن اشخاص دارد؟ چقدر به شعور و انتخاب آن آقا احترام گذاردهاید؟ آیا این است معنای اخلاقمداری؟ آیا این بود معنای تکریم آراء بر شهروندان که آنها را میان دو جریان در منگنه قرار دهید؟
آیا به طعنه، مهندس و هنرمند خواندن اسماعیل دوستی، کینهورزی خارج از بحث جناح نبود؟ آیا غرضورزی شما به شخص دوستی و داراییها و رشک برانگیزش، اینگونه شما را هیجان زده کرده بود و امروز شما را در حالت خروس جنگی برابر نهاده است؟ آیا به صورت مجاز در پس کلامتان اعتراف دردناکی قابل لمس نیست؟ اعتراف به سیاس بودن جناب دوستی که با زاویهگیری هوشمندانه، تیر خود را بر نشانه زد و با این اتفاق وزن خود را به سنگینی به رخ شما کشید؟ آیا هدف از این گزارشتان تنویر افکار عمومی بود یا راهاندازی جوی روانی که در آن صاحبان فکر اصلاحطلبی در دامنه دامان شما دچار سرگیجه و بدبینی شوند؟ آیا این اتفاقات را -چالشهای خیابانی را- برگ برندهای میدانید؟ یا نه در راه فردای جریان اصلاحات چالشهای جدی را ساخته و پرداخته کردهاید؟ بی شک آقای محمد آزادبخت با چنین فضایی به معاونت بخشداری هم گمارده نخواهد شد، میتوانید امتحان کنید. آیا مطلب مندرج شما در سایتها، گزاره برگی نیست از تمام مهندسی شکست خورده جریان هیجان زده کردن مردم بی خبر از همه جا؟ آیا میتوانید توضیح دهید روز انتخابات، دم حوزههای اخذ رأی آن اشخاص که با برنامه و با بی حرمتی، مردم را خطاب میکردند هر کوهدشتی که به رومشگانی رأی بدهد، فلان فلان است؟ آیا این موضوع، مهر تأییدی است بر ساختگی بودن ماجرای سفر شما و اتفاق آن روز رومشگان؟
آیا در روز ۵ اسفند- میدان معلم- کوهدشت، مدارس با چه حکم حکومتی جهت حضور در ایجاد موج توهم آفرین شما تعطیل شده بودند؟ آیا میتوانید برآورد کنید که هزینههای آن حماقت را؟ آیا این است در مسیر عدالت به پیش تاختن؟ پاسخ دهید خروجی این اتفاقات چه بود؟ به جز تشنج روانی آیا دستاورد دیگری هم برای مردم داشت؟ حتماً خواهید گفت وزن اصلاح طلبان را با این شکست مشخص کردیم؟ پاسخ دهید در مواجهه با واقعیتهای موجود و ساختاری که حاکمیت دارد. آیا با چنین یاغیگریهایی گره از کار مردم گشوده میشود؟ آیا در صورت پیروزی شما، همکاران فرهنگیتان با این اکثریت، بر سر تصاحب پستهای محدود چالش و جنجال نمیآفرید؟ این گزارش کورتر از کورکورانه شما بی شک درهای فرج را بر جناب آقای اسماعیل دوستی گشوده است. یکی از کیفیات سیاسی بودن موقع شناس، داشتن تحلیل، زاویه گیری به موقع و نتیجهدار است. بی شک جناب دوستی از اینکه این همه اتفاقات را نتیجه توان، ارتباط و مهندسی او بدانند قلباً مسرور است و از خوشحالی احتمالاً در پوست خود نمیگنجد و قطعاً تحلیلش برای دولت اصلاحات پذیرفتنی است.
متن معترضه (پرده چهارم):
آیا این همه مظلوم نمایی، مصداق بزن داد کنی نبود؟ شما با دمیدن در بوق و کرنا، برای مردم بیخبر از همه جا، چنان وانمودید که همچون بره خدا نشستید و فقط نظارهگر تخلف و معماری و مهندسی طرف مقابل بودید؟ راقم این سطور بر اساس یک تحلیل دم دستی و ریاضی، جناب آقای آزادبخت را فاقد این اندازه رأی که به نامش خوانده شد میداند و بر این باور است که حدود ۱۰ تا ۱۲ هزار از آراء ایشان نیز با تخلف در صندوقها واریز شد.اول: طبق آمار رسمی مردم کوهدشت مشارکتی ۷۰% در انتخابات داشتند. دوم: آراء شهر کوهدشت (قابل اخذ)، ۶۵ هزار رأی اعلام شد. سوم: دست کم ۱۵ هزار نفر از واجدین اخذ رأی، یا مهاجرند یا موفق به واریز رأی به صندوق نشدند (به هر دلیلی). چهارم: حدود ۲۰ هزار نیز از این رأیها را باید به نام آقای امامی و سایر کاندیداها دانست. پنجم: بر اساس بدبینانهترین تحلیل آیا آقای ملکشاهی به اندازه یک شورای شهر، رأی نداشت؟ یعنی حدود ۹۰۰۰ رأی بر این اساس برای شما میماند ۲۱۰۰۰ رأی+ ۳۰۰۰ رأی رومشگانیان+ ۳۵۰۰ رأی گراب+ ۵۰۰۰ رأی کوهنانی+ ۱۰۰۰ رأی درب گنبد و سایر روستاها نیز ۲۵۰۰ رأی و نهایتاً ۳۶۰۰۰ رأی برای آقای آزادبخت، منطقی و قریب ۱۰ تا ۱۲ هزار قابل پذیرش نیست. شنیدم شناسنامههایی را که حداقل در ۷ اسفند ۲۰ بار به نام آقای آزادبخت رأی در صندوق چپاندند. در تمام تحلیل نوک پیکان و هجمه انتقادات به سمت دیگر انتخابات بود و بیشتر از حد نیاز به چالش کشیده شد و تعادل را در تحلیلها به هم زده بود. متأسفانه تخلف بخش قانونی از انتخابات کوهدشت شده است. بگذارید پوست این پیاز کنده شود. چاره نه این است که نسل امروز بایستی مطالبه کند. پدر خواندهها را به چالش بکشاند و فریاد بردارد که ما برای مشارکت در امر انتخابات و انتخاب قانونگذار، دیگر نمیخواهیم در همان گام نخست با زد و بند و تخلف، قانونگذار را به مجلس بفرستیم.
پرده ما قبل آخر:
با یاغیگری گرهای از کار ملت گشوده نمیشود، هیچ! بدبینی حاکمیت را نیز متوجه این دیار فلک زده نکنید. ما به عنوان اصلاحطلب به آقای ملکشاهی رأی دادیم و نوع نگاهمان چنین بود که دولت با دیدی موافق در ایشان مینگرد و ضمن اینکه توان و نفوذ قابل لمسی در سر شاخههای حاکمیت دارد و شایسته میدانستیم اصلاح طلبان به جای شقه شقه شدن و تبر زدن بر حیث هم از این پتانسیل سود میجستند.
ما معتقدیم اگر ایشان توانسته برای رومشگان گامی بردارد، پس توانایی انجام کار دارد. ما برای فردای منطقه دو شهر خود نگرانیم و کاری به شاخ شانه کشیدنهای بالا دستی نداریم و از موضعگیریهای جناب آقای ملکشاهی دفاع نمیکنیم. ما معتقدیم استراتژی سکوت ایشان، در میان هیاهوها، هجمههای توهین و افترا و بد گفتنها قابل تقدیر بود و بی شک در فرو خفتن آتش بد جنسیها و بد اخلاقی موثر افتاد. ما میخواهیم بر این نکته اصرار داشته باشیم که بخش قابل توجهی از آراء اصلاحطلبان، آقای ملکشاهی را همراهی نمود و همین موجبات پیروزی ایشان را همانند دوره قبل فراهم آورد. به نظر راقم این سطور نهادن تمام وزن اصلاحطلبان در کفه ترازوی (۱+۶) به معنای فرو کاستن این جریان به اقلیتی است که رقم پیروزی ندارد.
پرده آخر:
در انتها بگویم این حقیر، هر روز با تراشیدن ریش و سبیلم به اصلاحات احترام میگذارم و از دل نگرانم برای نسل بیاعتماد به نفس و میدان ندیده فردا. در انتها روی کلامم با دوستان اصلاحطلب نشسته در سایه است. آیا بهتر نیست که از سایه بیرون بخزید و تن به آفتاب حقیقت بسپارید. قرائت و خوانش انتخابات تهران و موثر بودنش، جنس آرامشش، درسی بود برای مناطق دور افتاده مثل ما. پدر خواندههای عزیز! ما امروز شما را به عدم آیندهنگری متهم میدانیم! چرا؟ شما از اول انقلاب تا به امروز در بزنگاههای انتخاباتی سر و کلهتان پدیدار میشود و طبل به دست مردم را به شور انتخابات میکشانید و اتفاقات را رقم میزنید و میروید بیرون پی آرامشتان، اما شما ناتوان نمودهاید از تربیت و اهلیت آموختن به نسل امروز، نسلی با شناسنامه که بتواند با استدلال و مانور مناسب هماندیشان خود را گرد آورد نه با غلغلک دادن دندههای مردم، قسم خوراندن، استفاده از رانتهای اداری و فامیلی و طایفهگری.
شما متهم هستید چرا که خوشنامی که اصلاحطلبان در میان تودههای مردم داشتند توسط شما به چالش کشیده شد. شما آن پتانسیل را در کف خیابانها در جریان شیشه شکستن و فحش و فضیحتها تخلیه و به تاراج دادید. شما متهم هستید حتی در حد حرف نسخهای برای تشریح تمام سیهروزیهای مردم این عزلتکده نداشتید که رو کنید. حال ما چه آقای ملکشاهی و چه آقای آزادبخت را فرزندان این دیار میدانیم. پس شماها، دوستان کاسههای داغتر از آش، لطفاً دست نگه دارید و با خط کشیهای کوته بینانه، سنگ پیش پای حصول حداقلها نیندازید! لطفاً دستانتان را در جیب غلاف کنید. برادران ایدهآلگرا، با واقعیتها روبرو شوید. چنین رویکردی بی شک اصلاحات این دیار را با توبیخ و چالش مواجهه خواهد کرد. لطفاً دست نگه دارید! روزنهها را با تهمتِ فرصتطلبی نستانید. مشکلات این دِه کوره بسیار است، لطفاً فرهنگیان فرهیخته را نیز بر بار مشکلات نیفزایید. با چنین رویکردی نه بر جریان اصلاحات ضربه بزنید و نه اینکه حاکمیت را ۱۰۰% سیاه، بازنمایی کنید. توهم توطئه، تحلیلها را کور، تعقل را تعطیل و هیجانات را سوار بر کنشها میکند. در چنین اوضاع و احوالی-شهر- اذهان مردد و به شک افتاده، تشنه استدلال روشن و متعهد و قابل اطمینان است و همچنین تعقل گرهگشا. پس بر اهالی روشن، رسالت است که بر چنین اتفاقاتی تحلیل شرافتمندانه داشته باشند اما متأسفانه برخی از رسانهها با درج مطالب بی استخوان و عدم تحلیل، فضاهای مجازی را تبدیل به میدانی از فحش و فضیحت و بی اخلاقی کردهاند. بی شک هر رسانهای برای هر خبری باید تحلیل داشته باشد. در غیر اینصورت حضورشان مفت نمیارزد. لطفاً شما هم با حضور بی معنا به تعطیلی اعتماد مخاطبان نینجامید.
انوشه باشید
شاهپور لطفی؛ بلوطستان
معلومه که خیلی استادآمار وریاضی هستیدتقلب برای آزادبخت ؟باکدام سرصندوقی؟وقتی ازاعضای هرصندوق فقط یک وبعضاهیچ سرصندوقی نداشت چطورممکنه تقلب کرداستاد؟؟!!!!!ضمنا وقتی ۳۵۰۰۰ تعرفه برای ملکشاهی به رومشکان میرود گفته میشودکه مهاجران ومسافران راهم بایدبه جمعیت رومشکان افزودولی هنگام محاسبه آرای کوهدشت مهاجران می روندنه اینکه می آیندو…….
[پاسخ]
چرا واقع بین نیستین
همه واقفیم هرجا که در پای صندوق آرا حاضر بودیم طیف چندجانبه بود
و البته اینکه
مگر سران شما متذکر نبودن که هیچ چیزی بدون اجازه ما انجام نمیشد
پس چه شد!!؟؟
چرا باور ندارین که بد جور و ناجوانمردانه کاذبن و فقط منافع شخصیشان در الواویتند
روشنفکر باشیم.
[پاسخ]
سلام لر به تمنا نیست….احسنت. متاسفم برای این تحلیل کذب و کاملا اشتباه
[پاسخ]
درود خدا بر شما باد جناب لطفی که با کلام شیوا و همراه با منطقتون ریز و درشت انتخابات رو به حق بیان کردی ای کاش ای کاش ای کاش فعالان سیاسی شهرمون مثل شما فکر کنند دقیقا علت عقب ماندگی شهر ما تفکرات متضاد با منطق شماست بعنوان یک فرهنگی از تمام عزیزانی که این متنو میخوانند خواهش میکنم در آن تأمل کنند چون خیلی آموزنده است
[پاسخ]
با سلام و احترام
جناب اقای لطفی شما خود را چه پنداشته اید که اینگونه اشکارا به همه توهین کرده اید شما در این حد و اندازه نیستید به شعور و تفکرات این همه ادم فرهیخته توهین کنید.
هدف شما از این همه یاوه گویی چیست
درست است در این زمانه صداقتی وجود ندارد ولی ای کاش این امار الکی را خوب تحلیل می کردی
شما که توان جمع زدن چهار عدد چهار رقمی را بلد نیستید چطور خود را نظریه پرداز و تحلیلگر مسایل اون هم در سطح کلان می بینید. شما که …را به یاوگویی متهم کرده اید این متنی را که برایت نوشتن یک بار خوانده ای یا داده ای برایت بخونن.
[پاسخ]
احسنت
[پاسخ]
وقتی جوانکی چون بهرامی به همه دشنام می دهد به به و چه چه تان گوش فلک را کر می کند ، چرا در مقابل یک تحلیل واقعی اینچنین آشفته شده اید؟چرا هیچ صدای مخالفی را تحمل نمی کنید ؟ داستان شما در انتخابات هم همین بود رای نداشتید مردم شما را نخواستند همین
[پاسخ]
معلومه شما هم خیلی بیطرف نیستی جناب بی طرف.جوانک ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
[پاسخ]
امیر جان. فرهیختگانتان فرهیختگی نکردند.بد اخلاقی کردند-توهین کردند -شورش کردندوهمه چی را باختند.این مطلب تحلیلی وجامع در جواب فرج ورضابهرامی.بخوانیدوبپذیرید وتمام کنید.
[پاسخ]
ماشالله به شما جوان خوش ذوق ونکته سنج. کمی طولانی بود ولی همشو خوندم. تحلیل جالب ومحترمانه ای بود . خوشم میاد وقتی مطلبی رو از یک جوانی میخونم که حرف دل مارو گفته باشه.عمرت بلند وپربار باشه!
[پاسخ]
چون حرف دل شمارو زده
[پاسخ]
سعی کن به اندازه وزنه”سیاسی و اجتماعی ات” حرف بزنی!
و ما هیچوقت خیانتکاران به این مردم را فراموش نمی کنیم.
[پاسخ]
تو اول معنی خدمت و خیانت رو بفهم که چه کسی واقعا خیانت کرد و دنباله رو چه موجوداتی هستی بعد اظهار نظر کن بعدشم مثلا میخوای چیکار کنی که فراموش نمیکنی؟بنده خدا دارن با همون رای تو اون اقایانی که داری سنگشونو به سینه میزنی امتیاز میگیرن حالا هی تو دندون قروچه کن در اخر هم وزن سیاسی و اجتماعی که گفتی با گفته ها و مرام و مسیر ادما مشخص میشه فرض که اصلا سیاسی نباشی که نیستی و تحت هیچ شرایطی سخن راست رو پذیرا نیستی که نیستی متن رو بخون و از نگارشش لذت ببر
[پاسخ]
از کدام خیانتکار صحبت میکنید؟!!!
آنان که مردم را قرآن میدهند
یا آنان که به زور مردم را مجبور میکنند
آنان که خود در این دنیای امروز هنوز خود را صاحب مال و جان مردم میدانند؟!!!!!
[پاسخ]
خدایا پناه برتو ازشراین دنیای مجازکه هرکس واردش شدودرتالارهای آن به تفرج پرداخت گمانش براین است که لیس فی الدار غیردیارنفس کشی.ویادش به خیر درست مانند حمام های قدیم که هرکس واردشان می شد.به علت پژواک صدا ازصدای خودلذت می بردوباآخرین حدصدایش آوازسرمی دادتاوقتی که بزرگتری تذکرمی دادبه خواننده که(ا کر یه چات سر مو چی)=پسرچه خبرته سرمون رفت یاسرسام گرفتیم.تازه متوجه می شد که اولا تنها نیست وثانیاصدایش بویژه اگربلندبود.وناهنجاراعتراض دیگران رابرمی انگیزدوالان همه به ما می گویند ا کر یه چات.اما ازبس صدارابلند می کنیم وطولانی که نه صدای تذکر به گوشمان می رسد ونه فرمان جمله ها دردست خودمان گویاعصرقجراست وما منشات نویس ناصرالدین شاه /.عزیزم لطفی کم گوی وگزیده گوی تا مجبورنشوی ازکت اسرائیلی بصورت لایتچسبک به دفاع ازارزشهابپردازی که معلوم هم نشدجه جیزی ارزش است/.
[پاسخ]
جالب چرا تنها مثال دو ارگان آموزش و پرورش و شهرداری رو زدی چرا چون اکثریت با آزادبخت بودند؟؟؟ چرا از فرمانداری نگفتی که فرماندار اسبق یکه و تنها در مقابل کارمندانش که جملگی با آزادبخت بودند می ایستاد و آنان را فتنه گر میخواند و با پرخاشگری وعده تنبیه بعد از انتخابات به آنان میداد وا مصیبتا هنوز بعضیها چطور به خود اجازه میدهند اظهار نظر کنند در حالی که با آرای که رقبا داشتند کاندیدشان به مجلس رفته
[پاسخ]
اولا همه پرسنل فرمانداری با آزادبخت نبوده اند، ثانیا جناب محمدی فرماندار توانای کوهدشت کسی را به تنبیه بعد از انتخابات تهدید ننموده است، اگر تمام استدلالتون در خصوص انتخابات اینچنین است مطمئن باشید تمامش کذب و بی پایه و اساس است درجمع ۳۰ نفری کارکنان فرمانداری ۱۲نفر حامی ملکشاهی ، ۱نفر حامی باقری، ۵نفر حامی امامی راد ۱۴نفر هم حامی آزادبخت بوده اند.
[پاسخ]
از مجموع ۳۲ نفر از پرسنلی که آشکارا اعلام موضع نموده اند
[پاسخ]
سلام عزیز هم فکر کلمه ای نمیابم جز اینکه بگویم از ته دل کیف کردم دست مریزاد. باشد که روسیاهان دیروز امروز دست از سر این مردم بینوا بکشند و به سوراخ های هتل هاشان و نمایشگاه هاشان بخزند
[پاسخ]
عجب تحلیلی !جز ملکشاهی ودوستی وجناب مجری انتخابات همه رابه چالش کشیده وآنهارامتهم کرده. طرفداران آقای آزادبخت ده هزار رای دزدیده اند لابد از این ده هزازپنج هزار مال رومشگان بوده ! عاقلان دانند!
[پاسخ]
ای کاش با این تحلیل کمی هم به تخلفات برنده هم می پرداختی . وقتی نوشته ای از فردی درج میشود و فقط یک طرف را مغرضانه تحلیل میکند خوانده به شک می افتد که ابی زیر کاه هست وبنظرت توهین به فرهنگیان عزیز این شهر کار درستی است . تو را بخدا بس کنید در این بین فقط مردم ضرر میکنند کمی هم بفکر این روستای بزرگ باشید و بجای این نوشته ها پیشنهادهای برای اشتغال این مردم حق شناس بدهید .
[پاسخ]
این همه دم از منطق و اصول نمیشد نامی میبردید از ادارات بخشداریها شبکه بهداشت و …………….که تام و تمام در اختیار اقای نماینده بود . وابستگی تا این حد . قول استخدام در جایی واقعا قلمتان را شکسته است و قلم حرمت دارد که بدست شما عدالتش زیر سوال رفته اقای بیکار
[پاسخ]
با این وارونی تحلیل چیزی از دوستی و ملکشاهی نصیب شما نخواهد شد جوان…!!! شما که اصلاح سرو صورت را با اصلاح فکر و اندیشه وروش اشتباه گرفته ای!!!!!! پس فعلا به سر و صورت خود بپرداز…
دوست من اول کمی به پیشینه و جریانات فکری مطالعه داشته باش و سپس اقدام به تحلیل و پردازش!!!! تا مبتلابه وادادگی نشوی…..همین
لطفا در انتشار سانسور کن
[پاسخ]
لطفا در انتشار سانسور نکن
[پاسخ]
هم خدمتکار معلوم است وهم خیانتکار برادر لطفی .گنده تر از دهانت حرف زدی
[پاسخ]
((((ما معتقدیم استراتژی سکوت ایشان، در میان هیاهوها، هجمه های توهین و افترا و بد گفتنها قابل تقدیر بود و بی شک در فرو خفتن آتش بد جنسیها و بد اخلاقی موثر افتاد. ))))
آقای لطفی واقعا دستون دردنکنه خیلی خیلی عالی بود مخصوصا این جمله بالا بسیاربسیار عالی همه چیز را تجزیه وتحلیل کردید . این افراد مغرض میخواهند شکستشان را با این عراجیف توجیه نمایند وگرنه خودشان ازاول هم میدانستند حریف آقایان دوستی وملکشاهی نمیشوند .
[پاسخ]
زنده باشی جناب لطفی که ریز ودرشت انتخابات کوهدشت را بدون هیچ کم و کاستی گفتی بنده افتخار میکنم به همچون جوانی که اینقدر با سلیقه واقعییات را نگاشته اند واقعا جماعت بزن داد کن که میگن این جماعت هستن صحبت هایشان به مثابه این ضرب المثل لری بود در پایان /ای دسم پرو او دسم پرو /هرچی گوتم درو/
[پاسخ]
زنده باشی جوان واقعا لذت بردم واقعییات را نگاشته ای حرف دل مارو زدی انشاالله سربلند ومانا باشی
[پاسخ]
مطالب این نوشتار خیلی خوب بود ای کاش درک جوانان ما انقدر رشد یابد که خود تصمیم بگیرند سرنوشتشان رارقم بزند نه کاخ نشیننان از خدا بی خبر که اندیشه شان از جسمشان عقب مانده
[پاسخ]
درود برشما، تخلف وتقلب میراثی است که از گذشته به ارث برده ایم متاسفانه تا بوده چنین بوده!!! آرای هردو کاندید غیر واقعی بود.تنها چاره کار انتصابی شدن نمایندگان مجلس است…..
[پاسخ]
درود بر جناب لطفی ، بسیار زیبا و به دور از هرگونه بغض و تعصبی نگاشته اید ، در این شرایط جامعه ما به قلم های روشنگر اینچنینی نیاز فراوان دارد دست مریزاد
[پاسخ]
درود خدا بر شما که حقیقت را می گویی.ای کاش اینها یک زره به گوش شنوا داشتند.
[پاسخ]
برو بابا اصلا شما کی باشین؟
[پاسخ]
وای بر ما برای استادانمان که باید برای مردم نمونه باشند.و جوانان از انها الگو برداری نمایند کاش آماری هم از رومشگان اعلام میکردی تا منطق شما روشنتر میشد . بنظرشما انتخابات سالم برگزار شد . بجای این تحلیلهای دیکته شده کاش فکری بحال این جماعت بیکار ولی قانع می شد . کاش کسی میامد از هر جناح و جریانی بیلان کاری نه روی کاغذ چیزی که عیان بود برای مردم باز گو میکرد . مردم ما مردمان قدر شناسی هستند
[پاسخ]
آقای شاه پور لطفی سلام تو که این قدر شجاع وصادقی بگو ببینم آقای دوستی وملکشاهی به شما چقدر پول داد ند تا اینهمه یا وه گویی ها را ببافی
[پاسخ]
هر چه شما بگید من قبول ندارم چون حوزه ای که من اونجا بودم آزادبخت رای زیادی داشت با چشم خودم دیدم که یکی از خودتان جوهر داخل صندوق ریخت جلو چشممون خوب تکانش دادند بعدا یه چیز دیگه گفتند من دیگه به هیچ نوشته ای اعتماد ندارم ودیگه تو هیچ انتخاباتی شرکت نمی کنم لطفا حذف نکنید .
[پاسخ]
سلام بر اهالی کشکان .ونویسنده.بنده علیر غم اینکه در این متن بدور از نیش نبودم ولی کلیت ان و جامع بودن آن بخصوص پرداختن به شورا شهرداری و دیگر نابسامانی های شهرمان را مناسب میدانم
[پاسخ]
درود خدا بر چنین جوانانی که وافعیات انتخابات کوهدشت را به قلم شیوایخود بتصویر کشانده مر حبا
[پاسخ]
واقعا در حدی نیستی که جواب داشته باشی
[پاسخ]
تحلیل درستی نبود
[پاسخ]
درودبرشماآقای لطفی ای کاش با آوردن عددورقم روایت زیباتون روخدشه دار نمی کردید…
[پاسخ]
باسلام به تمام کسانیکه مرحمت میکنن متن آقای لطفی را ملاحظه میکنن
من از دوستان بردار لطفی هستم قطعا ایشان خیلی از دیدگاه های احساسی را قابل جواب نمیداند و بی شک هیچکدام از دیدگاه های بد و بی راه توان ۳دقیقه مقابله با توان استدلال های ایشان را ندارد میتوانید با اسم و جهت بحث پا پیش بگذارید تا من هم ایشان را خبر کنم
[پاسخ]
فقط و فقط خدا می تونه شما رو از جهل نجات بده…اهالی حامی ازادبخت و اقای ف-م خو ادعاتون با ادله محکم پاسخ داده میشه، چرا چشمتون رو این واقعیت می بندید…
[پاسخ]
درود خدا بر شما جوان خوش ذوق وخوش فکر شهرمان که واقعا ریز درشت انتخابات کوهدشت را با تحلیلی درست بیان فرمودی خدایی من فکر نمی کردم جناب آزاد بخت ۳۰هزار رای بیاره آنوقت اونا بزن داد کن هستند واز اول کار اونا به مثابه این ضرب المثل لری بود که آخر هر افسانه گفته میشود /ای دسم پرو/اودسم پرو /هرچی گوتم درو
[پاسخ]
اولا همیشه عده زیاد از حرف حق بدشون میاد…ثانیا هر گونه شواهد و برهان عقلی و نقلی رو برای طرفداران اقای ازادبخت بیاری بازم حرف حرف خودشونه…که سرورتون اقای مومنی ازش حرف می زد کجا رفته خو اگه جنبه باخت ندارین ایراد بنی اسراییلی نگیرین لااقل…
[پاسخ]
واقعا آقای لطفی عالی بود
ان شاءالله خداوند بهتون توفیق بده که همیشه واقیت رو برا مردم روشن کنید
[پاسخ]
درود برشما ،احسنت ومرحبا بر این همه شعور سیاسی
[پاسخ]
کاش موقع نوشتن قلمت موافق با وجدانت می نوشت
[پاسخ]
بسیار زیباوخواندنی.هنگام خواندن حسابی ذوق زده شدم ولبخند میزدم.درود برلطفی .احسنت .آفرین.این همه جواب منطقی وعالی به آغازگران مصاحبه های بلند وطولانی .در مصاحبه ها ومقاله ها هم باختید بیچاره ها.بروید وکنار بایستیدتا به یاری خدا کارو وتلاش برای کوهدشت شروع شود.
[پاسخ]
تفنگ لر زاگرسی فقط سینه برادر خود را هدف می گیرد.این ضرب المثل دویست واندی سال است که با زیرکی عوام فریبانه ای سایه شوم خود را بر زادگاه ما زاگرسی ها گسترانیده است و بی تفاوتی و خیانت نوابق ما در اجرایی بی چون و چرایی چنین تفکری الگویی مثال زدنی برای سایر ملل می تواند باشد. البته ایرادی که بسیاری از روشنفکران بر تندر و های ملی و مذهبی می گیرند ایست که جای تفنگ و شمشیر را قلم گرفته و برای احقاق حق و گسترانیدن عدالت اجتماعی باید قلم برگشیم چون اگر حیوان تنومندی هم در دام صیاد گرفتار شود با زور کار را بدتر می کند و صدمه ها ی بیشتری را بر روح و روان خود وارد می سازد.دوست خوب جناب آقای لطفی شما نیز با بر کشیدن قلم خود بر روی سینه مخاطبین کشکان این احساس را را در مخاطب کوهدشتی بی خبر از همه جا و با خبر از تهران ایجاد می کنید که گویی کت و شلوار فاستونی و قدم زذن در خیابانهای شلوغ پایتخت را و ارسال پیامی هرز گاهی و دم دمی از آنجا با ایمیل را,بر شعور و شانه های نحیف این مردم که دیگر به نردبان شکسته ای می ماند؛ترجیح داده اید.به نظر بنده کوهدشت نه نیاز به نماینده دارد و نه قلم, کوهدشت نیاز به روانپزشکی دارد تا آسیب های تاخت و تاز(قی قاژ)نخبگان خود را تقلیل داده و سپس فرهنگ کار کردن را به آنان بیاموزد.
[پاسخ]
درجواب اقا یا خانم محترم باکامنت “چپی نواندیش” :عزیز من اقایون خورشید وماه وستارگان وکوه ودر ودشت را با هرقیمتی بسیج کرده بودند که انتخاباتو ببرن .بطوریکه یکی از اقوام اقای ازادبخت گفته بالای ۵/۱ ملیلرد پول ریختن که ببرن .حالا که نبردن امثال اقا فرج گل باروشهای انتحاری همه عالم وادم را متهم میکند و به صورت همه چنگ می اندازد. الان فهمیدیم همه درد وخیانتکارند بجز اقای مومنی و…. وتنها انان هستن که ازخدا ترسیده اند وتخلف نکرده اند وتنها انان دست روی دست گذاشته ودیگران ملکشاهی را به مجلس فرستادن!!!
[پاسخ]
حاج خانوم از کجا فهمیدین……دلیلتون؟شما رو به خدا قسم میدم برید لیست سر صندوقهای حوزه ها رو بگیرید ….همه اونارو نمایندگان استاندار که تو کوهدشت مستقر بودن فرستادن….از تمامی شهرستان ها(نوراباد-الشتر-خرم اباد)///می خوام اینو بگم که ایراد از سر صندوقهای اقای ازادبخت بود که عملکرد ضعیفی داشتن و بجای اینکه خودشونو سر زنش کنن گردن فرماندار می اندازن…بازم اینو میگم عمدتاً سر صندوق های اقای ازادبخت افرادی ضعیف و کم تجربه بودن…
[پاسخ]
درود بر نگارنده امیدواریم با همین موشکافی به سمت دیگر انتخابات بپردازد منصفانه وبا ظرافت ادبی بسیار باکیفیت نقدآ لذت بردیم
[پاسخ]
آنهایی که قلم به دستید از بینوایی این مردم بنالید از فقر و فلاکت این دیار بنویسید ده دوازده ساله سد معشوره بین مردم سرو صدا میکنه یا سد خسروآباد که میتونه منطقه ی کوهنانیو به یک منطقه ی توریستی تبدیل کنه یکیتون بنویسه مسئولین محترم این دوسه روز این همه ثروت و برکت خدادادی چرا باید روانه ی خوزستان بشه و حاصلش برا ما به زیر آب رفتن خانه ها و بی خانمانی مردم و همچنین نابودی انارستان زیر تنگ بشه ای کسانی که ادعای قلم و اندیشه دارید این درد ها رو بگید تا مردم آگاه بشن ،بخدا هممون مقصریم همه و همه احساس مسئولیت نمیکنیم اصلا چرا باید این همه تعصب سیاسی داشته باشیم بخدا چند روزه حسرت این آبو میخورم برامون ناله میزنه از جلو خونمون رد میشه
[پاسخ]
آقای لطفی انصاف و انسانیت چیز خوبی است! تحلیلت(بخوانید متن آقایان) مضحک و خنده دار است.
[پاسخ]
فقط می توانم بگویم مشی چرت و پرت
[پاسخ]
آقای لطفی
سلام، حالت چطوره!
این نوشتار یک جورهایی با نوشته های آوانگارد قبلی ات در سیمره، فاصله دارد؛ البته نه سبک نوشتن، نوع نگاه و شیوه ی تببین.
اگر مسوولین این شهرستان کمی فقط کمی به فکر جوانان نخبه بودند، اوضاع کوهدشت حداقل کمی بهتر از این بود و چنین مشکلاتی به راحتی پیش نمی آمد.
راستی! توجه کرده ای این مردم یعنی این کامنت گذاران پرمدعا قریب به اتفاق با نام مستعار نظر میدهند، آن هم چه نام های پرطمطراقی! حتی حاصر نیستند مسوولیت چند خط نوشتار خود را بپذیرند! آن وقت اینها قرار است جامعه را پیش ببرند. باز هم گلی به جمال شما که مسوولیت خوب و بد چنین نوشتار را با نام واقعی پذیرفته اید.
شب تاریک و بی ماوا و گردابی چنین حایل
کجا دانند حال ما سبک باران ساحل ها!
انوشه باشید.
نمدانم انوشه شدی یا نه، من که فکر میکنم نشدم.
[پاسخ]
با پوزش پرویز گراوندم که اشتباها قبل از نوشتن نام دستم خوش رفت روی ارسال. من نبودم دستم بود!
[پاسخ]
جناب نویسنده تو دیگه از کجا پیدات شد.هر کسی از راه میرسه قلم بر میداره واسه ما میشه تحلیلگر.اول سواد سیاست بیاموز بعد بشو تحلیلگر چو ن تحلیل اصولی دارد که شما آن اصول را رعایت ننموده اید و تحلیلگر سیاسی هم نباید گرایش سیاسی داشته باشد پسا !!!!!!!!!انتخابات!!!
[پاسخ]
پایگاه خبری تحلیلی قلم ما به نشانی ذیل شروع بکار نمود.
http://qalamema.ir/
[پاسخ]
تا زنده ایم سرباز اسفندیاری بزرگ و فرج شجاع هستیم.
[پاسخ]
ادمای مثل شما(امرایی روم…) که زندگی شون در جهل و جهالت میگذره زیاده…برو خدا هدایت کنه تو رو به راه راست!!!
[پاسخ]
اقای امرایی امیدوارم درقیامت هم شمارا پشت سر اقای اسفندیاری ببینیم!!!
[پاسخ]