چرخ بازیگران سیاست چگونه می چرخد؟

 محمد منصوری/ کشکان: گفتی به عهد من نکند کَس به کَس ستم / پس این ستم ز عشوه ی خوبان به ما چرا ست؟ گفتی تباه کاری از حد فزون شده ست / گفتی گذشته ی همه پر لکه و سیاه ست! نانی بود به قیمت جان در این دیار / آّبش ربوده دست ز […]

index

 محمد منصوری/ کشکان:

گفتی به عهد من نکند کَس به کَس ستم / پس این ستم ز عشوه ی خوبان به ما چرا ست؟

گفتی تباه کاری از حد فزون شده ست / گفتی گذشته ی همه پر لکه و سیاه ست!

نانی بود به قیمت جان در این دیار / آّبش ربوده دست ز صحرای کربلا ست

هشیار باش زانکه اگر غفلتی رود / بعد از تو ، بر تو نیز همین بحث و ماجرا ست(۱)

به کلک ِ بی زبان ِ قرطاسِ سپید پناه می آورم؛

و باران اندیشه همچون مرغان رنگارنگ بر سرم می ریزند، خیال را بیدار کرده

و همه ی خاطره های خفته را بر پا می دارد…

اما از آن جا که:

دموکراسی یعنی حکومت مردم بر مردم ، و آزادی یعنی ، داشتن اراده کامل بر اداره خود . جامعه در کوچکترین مفهوم ، دل و اندیشه شخص است. زمانی که فکر می کنی می توانی دروغ نگویی ، دموکراسی را در کوچکترین واحدش تجربه کرده ای.  اینجاست که آزادی در شکل وسیع تری گسترش می یابد و دموکراسی در جامعه بزرگتر که خانه ی توست متولد می شود. تلاش می کنی زور نگویی ، همه کوشش تو بر این است که اراده خود را بر دیگران تحمیل ننمایی . و بعد پا از خانه بیرون می گذاری  برای مفهوم آزادی ، نخست در کوچه بعد در خیابان و شهر و سپس در میهنت.

در یونان، افلاطون پیش از آنکه بشر، تعابیر گوناگون امروزی را از آزادی به دست آورد ، با ارائه تصاویری از مدینه فاضله و حکومت مردم بر مردم ، ایده آل انسان کهن را نقش زد. افلاطون گمان می کرد که در نظام آزاد حضور ” برده ” لازم است . برده در اندیشه متفکرین مجبور بود که بردگی کند . یک گلادیاتور رُمی با نام  ” اسپارتاکوس“  فکر افلاطون را تصحیح کرد و ثابت نمود که ، برده ها نیز به همان اندازه هوا نیاز دارند که اربابان!. دنیا با شگفتی این پیام را شنید، در آغاز به لرزه در آمد ولی تسلط کلیسای کاتولیک باعث شد ده قرن بعد نظام برده داری ملغی شود. در مقابل این سوتر در شرق ، پیامبر اکرم(ص) با فریاد برابری نخستین انقلاب جهان شمول را رهبری کرد و شرق را که در گیر و دار نظام های طبقاتی اشرافی ایران و مصر و شام و انطاکیه و مغرب بود به صبح رهائی رساند.  با ظهور پیامبر اکرم  (ص) کلمه ” حریت “ در فرهنگ اسلامی حضور یافت و با رحلت او ، بیعت مسلمین ، جمهوری غریبی متولد شد که در آن آحاد ملت از برده و صاحب ، امیر و فقیر ، بی مکنت و دارا از دست های خود ورقه ی رای ساختند و این ورقه را در دست رهبر خود نهادند. در واقع ” بیعت “ نخستین رفراندوم تاریخ بود. بودند در همان زمان کسانیکه که شایسته تر از فرد منتخب مردم بودند اما حکومت را به نفع خود غضب کردند. در ایران چهارده قرن سلاطین ، اسلام را به خدمت خود گرفتند و بار دیگر استبداد طبقاتی ساسانی با نام های غزنوی، سلجوقی، صفوی و پهلوی در جامعه ما مستقر کردند.

 اروپا را انقلاب کبیر فرانسه به دامان بورژوایی پرتاب کرد . بورژوا برای حفظ خود دموکراسی را به وجود آورد ، مارکس علیه بورژوایی شورید چون گرسنه بود . ” انگلس “ صاحب مال به یاری اش آمد بدین امید که همه دنیا مثل ” انگلس “ صاحب مال شود . در گیر و دار این بازی شناخته شده ناگهان در شرقِ ” تو ” سوسویی  از یک ستاره به چشم آمد به همین دلیل دست در دست هم ” مصدق”  را مضمحل کردند و آنسوتر عبد الناصر و سوکارنو و نکرومه را…

تا بهمن ماه گذشته حاکمان “ تو ” اسلام را به خدمت گرفته بودند از این تاریخ اسلام فریادی شد در گلوی همه و در سینه پر زخم و پر گلوله برادر و خواهری که در گستره ی خیابان های میهن ” تو” شهادت را پذیرفتند. به دلت نوید دادی که ” حریت” بار دیگر زنده شد و جمهوری خجسته اسلامی با دستهای ” تو”  بنیان گرفت. بار دیگر ”بیعت ” معنا یافت اینبار در کاغذی که” تو”  کلمه  ” آری”  را بر آن نقش زدی . بدین گونه در برابر شرق و غرب پنداشتی که اینبار سوسوی چراغی که افروخته ای خورشید می شود و جز خاک تو ، منطقه ات و بعد جهانت را روشن می کند.

با توجه به آنکه  سیاست پرده از رخسار پنهان کاری و استتار بر می دارد و اسرار را هویدا می سازد ؛ در خلال رقابت های سیاسی بین طیف های گسترده ، شایسته تران و نخبگان به سود همگان حکومت می کنند. جان کلام این است که صرف نظر از طیف های گسترده سیاسی؛  همواره گروه کوچک اما سازمان یافته (نخبگان) بر گروه های بسیار بزرگتر پراکنده و سازمان نیافته (توده عامه مردم) حکم رانده و می رانند و موج سواری می کنند. و از این رو برای فهم پدیده های سیاسی و دگرگونی های آن باید به خصوصیات نخبگان توجه کرد. بر اساس نظریه نخبگان ، جامعه شناس ایتالیایی ” ویلفوردو  پارتو ” (۲) که دال بر تغییرات اجتماعی و سیاسی، چنانکه معتقد است؛ توده های عامه در مسیر شکلگیری  جریان های سیاسی نقش بسزایی ندارند و این نخبگان جامعه اند که با برخورداری از قدرت تعقل و امکانات دیگر! توده ها را پیوسته به دنبال هدف هایشان می کشیده اند،  و اذعان می داشت که تغییرهای قدرت سیاسی در جامعه همانا نوعی تغییر در اقلیت نخبگان است و توده ها در این تحولات صرفا بازیگران فیلم مستند کمدیِ! کارگردان های پشت پرده هستند. اما از آن هنگام که نظام های منحرف جامعه شناس ، رشد و خودنمایی را مختص گروهی اندک کرد و اکثریت عظیم را از شکوفایی محروم نمود و برداشت های تحمیلی و تلقینی ، توده های عظیمی را که محکوم به دنباله روی و اطاعت رهبران ساخت ، قهرمان و قهرمان پروری را به صورت یک اصل واقعیتی مسلم بر همین کوهدشت کوچک ما نیز تحمیل کرد. گردانندگان واقعی جامعه و رانندگان اصلی چرخ تاریخ به صورت خدمتگذاران ساکت و بی نام به کام زمان فرو رفتند و نشانی از آنان باقی نماند . با اینکه بار دیگر عرصه انتخابات فرا رسیده و دستان پینه بسته ی کشاورزان و کارگران ، کسبه بازاری و جوانان پر شور و اشتیاق گردانندگان اصلی این مهم می باشند با تمام کور امیدی که روی تکه کاغذی می نویسند و بر صندوق های رای می اندازند تنها مهر تاییدی بر حقانیت نظام نمی زنند بلکه  می خواهند پله ای شود برای آینده بهتر و روشن تر برای آنان  که عمری  درد کشیده و خسته از تمام دو رویی ها و تملق ها و عوام فریبی ها هستند. امید آن است هر حزبی  اعم از اصلاح طلب ها یا اصولگرایان ؛ که حاکم بر قدرت این دوره شود اهداف خود را بر پایه استقرار جامعه مدنی، پیشرفت همه جانبه، عدالت توام با معیار های اصیل دینی و اخلاقی برقرار سازد، تا شاهد توسعه هر چه بیشتر شهر کوهدشت اعم از جنبه های عمرانی ، اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی باشیم. به نظر نگارنده وضعیت فرهنگی این کهن دیار نسبت به سایر جنبه ها مورد کم محبتی قرار گرفته است، آموزش رها شده و وضعیت نابسامان  علمی  دانشگاه های  کوهدشت  دلیلی بر این ادعاست. باید به دوران شریعتی و مطهری و بازرگان و طالقانی و… برگشت تا موجی از این تفکرها و جهان بینی ها و ایدئولوژی ها به وجود بیاید که خود ، مطهری ها و شریعتی ها و طالقانی های عصر خویش باشند و افراد  دیگر دچار حالت انفعال و استحاله نگردند و ما  کمتر نظاره گر انحراف ها و کجروی های اجتماعی باشیم.

چه اعتمادی می توان به افرادی  داشت که هر چند با کمال شرمندگی در برابر حق ملت دوباره ۰۰عرض اندام می کنند و دلخوش اند که در پشت میز خدمت می نشینند و مقداری کاغذ امضا می کنند در صورتی که خروجی این امضا ها دیده نشد. آیا چنین کسانی  که بد بوده اند و خواهانند که بد تر کنند ، احساس شرم در برابر این مردم نجیب  که به آنان اعتماد داشته اند را ندارند؟

خیلی ها هستند که می آیند و می روند و خیلی ها هم هستند و خواهند بود که فراموش نمی شوند ؛ خدماتی که می بایست انجام دهند را به بهترین وجه انجام داده اند و بهترین عامل موثری بودند که احساسات بر انگیخته شده ی مردم نجیب کوهدشت با قیافه ی حق به جانب و بیاناتی از جنس باران و ملایم تسکین دادند.

امیدوارم که هیچ گاه آنطور که گفته اند تاریخ تکرار نشود:

هر که آمد در لرستان بار خود پیچید و رفت / بر لرستانی ساده زیر لب خندید و رفت

با تحیر شد دمی خیره به عمال طرق / هر رییس و هر مباشر پولها دزدید و رفت (۳)

ایام به کام و مسرت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(۱)  دیوان اشعار دکتر شمس الملوک مصاحب

(۲)  نظریه های جامعه شناسی ؛ جورج ریتزر

(۳)   دیوان اشعار اسد الله امیرپور غضنفری امرایی