شانه های بی جناح و سنگینی سه تابوت

انگار می دانست شهر برای ویرانی آغوش باز کرده و دست تدبیری به مهارش بیرون نرفته است. می آمد و می خروشید می خراشید. با دهان گِل آلودش فریاد مرگ و ویرانی سرمی داد. عربده می کشید و سربر دیوارهای شهر می کوبید و می گذشت بی آن که حریفی مقابلش قد علم کند. رودخانه […]

۳۱۱
انگار می دانست شهر برای ویرانی آغوش باز کرده و دست تدبیری به مهارش بیرون نرفته است. می آمد و می خروشید می خراشید. با دهان گِل آلودش فریاد مرگ و ویرانی سرمی داد. عربده می کشید و سربر دیوارهای شهر می کوبید و می گذشت بی آن که حریفی مقابلش قد علم کند. رودخانه ی قدیمی شهر چنان رگی کهنه و تنگ، گنجایش آن را نداشت تا پیرهن دراز و گشاد آرامش باشد برتنش و با همان تکان اول از هم درید.
سیل را می گویم که یکباره چون لشکری سیاه از کوه پایین آمد و به شهر بی دفاع کوهدشت حمله برد تا در نبردی نابرابر، شمشیر تیز ویرانی از راه خود بگذراند وپس از قتل عامی آسان خود را آرام و بی دغدغه به پشت سدهای سیرخوزستان برساند.
اما سال ها چشم التماس مردم این شهربه دست مچاله ی آسمان بود تا بارانیِ سیاه بر تن ابرها بپوشد و دشت دهان بازکرده ی سوخته ی کوفته ی کوهدشت را هدیه ی خیسی عطاکند. دشتی که همه ی دلخوشی اش را به آمدن مسافر معشوره ای خلاصه کرده تا سوغات آبادانی باخود بیاورد. سوغاتی که نشانش را سال هاست تنها بر بنرها و پلاکاردهای میدان های تبلیغاتی شهر دیده ایم و همچنان می چرخد این میدان….اما گویا سکوت ده ساله ی آسمان چیزی جز کشیدن نقشه ی ویرانی برای ما نبود. ده سال چشم دعا به آسمانمان بود تا نَمی لب دلخوشی مان را بخیساند اما حالا خبر باریدنش چیزی جز دلهره برای دست های خالی بی دفاع ما به همراه ندارد.
چند روز پیش از هجوم این سیل ویرانگر، رسانه های مختلف خبرش را اعلام کرده بودند اما مسئولان نه تنها راه آمدنش را به بررسی بیرون نرفتند که آن ها هم از پشت صندلی های بی خیالی منتظر آمدنش شدند. اما به هر حال نباید این موضوع را نادیده گرفت که این مسئولان بودند که بعد از تاراج بزرگ سیل و کشته شدن سه نفر از همشهریانم تازه متوجه شدند وجود تپه های نخاله در ابتدای شهر باعث انحراف سیل به خانه های مردم شده است و باید این کشف را تقدیر گفت و تازه متوجه شدند که می شود لودرهای چندهزار تنی را به زحمت انداخت تا ورودی سد را لایروبی کنند. سدی که باید دست کم یک کیلومتر دیگر ادامه یابد تا بیرون از شهر و دور از خانه های مردم، با دهان گشادِ خود سیل ویرانگر را قورت دهد.
به راستی اگر وجود تپه های بلند نخاله ها دلیل انحراف سیل کشنده به خانه هاست؛ پس چرا چشم مسئولیتی این همه سال به چشم غره ی وظیفه ای و اعمال آسان قانونی مانع ریختنشان نشده است؟ و اگر لایروبی ورودی سد می توانست طغیان سیل سرکش را مهار کند چرا چند روز پیش از آمدنش یعنی چند روز آماده باش، چنگال سنگین لودرها در زمین تدبیر فرو نرفت تا چنین سر به ویرانی این همه زیرزمین نگذارد؟ و اگر سیلی در کار نبود آیا ریختن نخاله ها همچنان ادامه داشت؟؟؟
در کجای دنیا کنار سدهای ساحلی مجوز ساخت زیرزمین های مسکونی صادر می شود؟ زیرزمین هایی که سیل های کوچک احتمالی را آغوش های تنگ مرگ می شوند و در واقع قبرهای آماده ی ساکنان خود هستند. همچنان که در جریان سیل اخیر کوهدشت، خانواده ای سه نفری در زیرمین عمیق اجاره ای در آغوش بی پناه هم به خواب مرگ فرو رفتند و دست جیغ های کودکانه ی دختر هفت ساله اشان نتوانست سینه ی دیو سیل را پس بزند اما همان جیغ های مظلومانه، بی تدبیری مسئولان امر سالیان این شهر را چنان فریاد زد که هنوز دور سر زمین می چرخد.
اگرخانه های ساحلی کوهدشت را با نگاهی قدم بزنید متوجه زیرزمین هایی می شوید که از سوی شهرداران پیشین به راحتی مجوز ساخت گرفته اند. پروانه هایی که به خط فارسی روان نوشته شده و به امضای رئیس های کاردان عزیز رسیده اند تا امروز مجوز قتل آن خانواده و آواره شدن خانواده های بسیاری باشند. آقایان عزیز شورا و مسئولان غیور شهر، این است محصول انتصاب های به جا و شایسته ی جناحی که امروز نا بجا و ناشایست شهری را به ویرانی کشید. وقتی معلم های عزیز رسالت گچ و تخته را رها کرده و بر صندلی های زودگذر شهرداری دلخوش می کردند…
اما آقایان عزیز، کاش بودید و می دید که مردم چگونه با دست های خالی و تنها به زور سطل های پلاستیکی سعی در بیرون راندن یک دریا از یک زیرزمین را داشتند اما زور دست های خالی از سماجت سیل کمتر بود. و کاش می دید که مردم بی آن که از جناح سیاسی هم سوال کنند شانه های امداد را به هم سپرده بودند و برای جان همشهری های خود تلاش می کردند. شانه های بی جناحی که حالا از زیرزمین های اجاره ای گریخته اند و خانه به دوش کوچه های دردند و وام هیچ وزیری بر زخم های نداری شان مرهم نمی شود.
حالا که سیلی سیل، گوش آرامش کوهدشت را تا چند زمستان دیگر سرخ کرده و سه تابوت اندوه بر شانه هایش سنگینی می کند باید دست به کار شد. باید مسئولان تنِ زحمت به نشست های تخصصی و کارشانانه ی تدبیر سپرده وآفات احتمالی پیش رو را چاره ای بیندیشند؛ اگر امکان دارد.

این مطلب در سیمره ۳۳۸ منتشر شده است.