ستاره ­ای دیگر …/برای کاظم صفرزاده

ستاره­ ای دیگر … (برای کاظم صفرزاده)   غروب تورا به سوی خود میخواند شب در کمین کاروان تو بود خدا شاهد عینی ماجرا تقدیر نامت را از صحیفه ی هستی می زدود چه شد که زلال تنت را به سیلاب سپردی؟   ابر زنی میانه ی شیون رعد ناله های پسرکی غلطان در ابهام […]

IMG-20151022-WA0000

ستاره­ ای دیگر …

(برای کاظم صفرزاده)

 

غروب

تورا به سوی خود میخواند

شب

در کمین کاروان تو بود

خدا

شاهد عینی ماجرا

تقدیر

نامت را

از صحیفه ی هستی

می زدود

چه شد که زلال تنت را به سیلاب سپردی؟

 

ابر

زنی میانه ی شیون

رعد

ناله های پسرکی غلطان در ابهام

مات و مبهوت

سوگوار

باد

مهیای نواخت «چمری»

سیلاب

از قرعه ی پلنگانه ی تقدیر

شرمسار

چه شد که زلال تنت را به سیلاب سپردی؟

 

آسمان

ستاره ای دیگر

بر دوش خود می آویخت

آب

به شکرانه ی صعود

مشت مشت خاک

در دهان تو می ریخت

چه شد که زلال تنت را به سیلاب سپردی؟

 

گرهی را که در ذهنم افکنده ای بگشا

مقصود تو کجاست؟

کدامین نقطه ی اوج را پیش چشم داری؟

از سیب های معروف کدام دیار خواهی خورد؟

جنه الماوی؟

یا

خود باغ خدا

راستی؟

در خانه ی کدام نبی خواهی خفت؟

نوح سیلاب زده؟

یا

محمد مصطفی؟

چه شد که زلال تنت را به سیلاب سپردی؟

 

 

بهنام دوستی

۹۴/۲/۱۲