قضیه بسیار ساده نبود

  فرهاد داودوندی – بروجرد   آقا معلم دوست داشتنی، این بار ” قضیه بسیار ساده نبود” عادت داشت قبل از حل هر مسئله ای برای دانش آموزانش روی تخته سبز می نوشت” قضیه بسیار ساده است”. خودش هم باورش شده بود که ” قضیه بسیار ساده است” و اینقدر این جمله را تکرار کرده […]

gfldv3kj37850clxzac

 

فرهاد داودوندی – بروجرد


 

آقا معلم دوست داشتنی،

این بار

” قضیه بسیار ساده نبود”

عادت داشت قبل از حل هر مسئله ای برای دانش آموزانش روی تخته سبز می نوشت” قضیه بسیار ساده است”. خودش هم باورش شده بود که ” قضیه بسیار ساده است” و اینقدر این جمله را تکرار کرده بود که هیچگاه به ذهنش خطور نمی کرد روزی دانش آموزی که باید در جیبش قلم و خودکار و در دستانش دفتر و کتاب باشد، قضیه را ساده نگیرد و سخت ترین راه را برای ساده ترین حل مشکلات زندگی اش انتخاب کند. در یکصدمین سال تاسیس اداره آموزش و پرورش بروجرد، دانش آموزی از کوره در می رود، بخاطر مشکلات زندگی شخصی اش، کارد سلاخی بر معلم، این واژه مقدس بر می کشد و به مانند یک قاتل حرفه ای، معلمی را تکه تکه می کند که جرمش آگاهی دادن بود. اینک گمانه زنی ها شروع شده و هر کسی بنا به سلیقه خود از این قتل تفسیر می کند. انگشت ها تمام به سمت و سوی دیگران نشانه رفته است. در این میان هیچ انگشتی برای به گردن گرفتن این قتل فجیع به سمت خود نشانه گرفته نشده است.

 

PicsArt_1416684940799

 

جامعه آموزش و پرورش ما چه به معلم و محصل داده که انتظار بهترین ها را از آنها داشته باشد؟ سالهاست که آنقدر در قبال آموزش و بخصوص پرورش عقب عقب رفته ایم که اینک از آن طرف بام بر زمین سقوط کرده ایم. دانش آموزی که در زندگی شعری از حافظ نخوانده، معلمی که از صبح زود تا پاسی از شب باید به دنبال نان بدود، جامعه ای که فرزند را به امان خدا رها کرده، مسوولین فرهنگی که اصلا با نام گسترش کارهای فرهنگی بیگانه هستند، صدا و سیمایی که تمامی برنامه هایش کشت و کشتار و درگیری های خانوادگی شده است، مسوولینی که بر سر تقسیم و تصاحب میزهای ریاست با هم رقابت ناسالم می کنند، نشریاتی که حتی نام فرهنگ را به درستی نمی توانند بنویسند. و هزاران هزار مورد دیگر، جامعه شتابزده ای را بنیان گذاشته است که فرزندان مان کارد در قلب آموزگاران مان می کنند و با کارد شاهرگ معلم را قطع می کند.

امروز در بروجرد فقط شاهرگ آموزگاری زحمتکش قطع نشد، با فرود آمدن های پیاپی چاقو بر پیکر نحیف آموزگاری که جرمش حضور در کلاس درس بود، گذشته فرهنگی این شهر با حال حاضرش برای همیشه قطع شد. امروز آن کارد که از جیب یک دانش آموز ۱۵ ساله به در آمد نشان داد که فرهنگ و آموزش و پرورش در این شهر فقط یک سایه بی رمق چسبیده بر دیوار است. امروز همه ما بدون استثناء با رفتار خودمان که انعکاسش را دیدیم با دستان خودمان بطور دستجمعی علم را مورد هجوم قرار دادیم. برای آن مرحوم که خوشبینانه تمام فرمول ها را بسیار ساده می پنداشت، از خداوند مهربان آمرزش و برای مرگ فرهنگ خودمان فاتحه بخوانیم.