ملا خنجربگ آدینهوند، شاعر بیکتاب/ محمدبساطی
ملا خنجربگ آدینهوند، شاعر بیکتاب محمدبساطی/ سردبير لرستان را به راستی باید سرزمین شاعران بیکتاب و بزرگ سرایندگان گمنامی نامید که سرودههای شیرین و شورانگیز دارند و در شعر شوریدگیها کرده و شیرینکاریها نمودهاند اما افسوس تکیه بر حافظه، قناعت بر گفتوشنودهای رودررو، کمتوجهی و کمی مخاطب و ضعف فرهنگ نوشتاری سبب شده […]
ملا خنجربگ آدینهوند، شاعر بیکتاب
محمدبساطی/ سردبير
لرستان را به راستی باید سرزمین شاعران بیکتاب و بزرگ سرایندگان گمنامی نامید که سرودههای شیرین و شورانگیز دارند و در شعر شوریدگیها کرده و شیرینکاریها نمودهاند اما افسوس تکیه بر حافظه، قناعت بر گفتوشنودهای رودررو، کمتوجهی و کمی مخاطب و ضعف فرهنگ نوشتاری سبب شده ما اکنونیان از آن آثار گرانبها و قیمتی بیبهره باشیم و جز یکی از هزاران که هر از گاهی در گوشهای از این کهن بوم آفتابی میشود و به مدد دلسوختهای، همدم سوتهدلان میگردد چیزي برایمان باقی نماند. برایم تعجبانگیز و حیرتزا بود وقتی فهمیدم در بخش ترهان دست کم ده شاعر توانا که اشعار هر یک افزونتر از کتابی بوده، زیستهاند و منِ ترهانی از وجودشان بیخبر بودهام و ندانستهام چنین شاعرانی وجود داشتهاند و چنان اشعاری سرودهاند، ملا خنجر بگ، ملاشگر، نظرعیدیبگ(نظه)؛ خانمنصورناصری، امیرخان آدینه وند و… از این دسته افرادند.
چندی پیش شعری از ملاخنجربگ در مورد جنگجهانی دوم به دستم رسید و همین سبب شد نسبت به زندگی شاعر و بقیه سرودههایش کنجکاو شوم، دنبال سرنخی میگشتم تا اینکه به یکی از نوادگانش برخوردم او را مشتاق به امور فرهنگی و شیفتهی ملا یافتم و دریافتم که دستنوشتههایی از ملا نزد خویش دارد و دنبال فرصتی میگردد تا آنها را سروسامان دهد و در دسترس همگان گذارد. فرصت را غنیمت شمرده و ضمن گفتگو با ایشان دربارهی چند و چون کار، دستنوشتهها را از او گرفتم و قرار گذاشتیم ابتدا آنها را با یاری ایشان که بزرگترها بارها اشعار را برایش خواندهاند، بازخوانی نموده و سپس نسبت به تصحیح و شرح و سایر موارد مبادرت ورزم. چنانچه توفیق یار باشد به زودی بدین مهم جامهی عمل میپوشانم آنطور که آقای کرمی میگوید و گمان هم این است اشعار ملا محدود به اینی نیست که در اختیار ماست و سرودههایی از ایشان در گوشه و کنار نزد دوستان و علاقهمندان هست که انتظار میرود این افراد نسبت به در اختیار گزاردن آنها به نگارنده دریغ نورزند تا با یاری هم بتوانیم شاعر را آنگونه که سزاوار اوست به همگان معرفی نمایيم و اشعارش در دسترس دوستدارانش گذارده شود. بیهیچ تردیدی ملا خنجربگ شاعری بزرگ است که سرودههای زیبا دارد و ناشناخته مانده و دلیل ناشناخته ماندنش نیز منتشر نشدن آثارش بوده و آن هم بدین دلیل بوده که کس دل سوزی نداشته تا آنها را به زیور طبع بیاراید، نه اینکه اثرش ارزش انتشار نداشته. اگر عمری بود و اشعار منتشر شد مخاطبان خواهند دید و به داوری خواهند نشست.
ملاخنجربگ کرمی آدینهوند از جمله این افراد است که در «کتاب گلزار ادب لرستان» شعری از او با عنوان «یاران بنا کرد» آمده، این شعر تنها سرودهی منتشر شدهی مرحوم خنجربگ میباشد که ابیاتی چند از آن را کتاب بومیان درهی مهرگان سیمره نیز بازنشر کرده است، متأسفانه زندهیاد غضنفری که تلاشش در این راستا فراموش نشدنی است هیچ گونه توضیحی در بارهی شاعر ننوشته و تنها به آوردن نامش در بالای مثنوی سروده شده -که به اشتباه آن را قصیده دانسته- اکتفا کرده است. «یاران بنا کرد» در بارهی مرگ رضاقلیخان سرتیپ فرزند یوسفخان اول میباشد. خنجربگ مطابق تاریخی که در عقدنامهاش آمده در سال۱۲۶۱ خورشیدی در روستای باوهگردلی(باباگردعلی) یا یاریوگ(یاریبگ) در بخش ترهان دیده به دنیا گشود و سالهای عمرش را همان جا سپری نمود. بنا بر تاریخی که روی سنگ گورش نقش بسته سال ۱۳۷۱ قمری به سرای خاموشان کوچید. پدرش کرمبگ و مادرش شهربانو(شِرهبانو) نام داشت. خنجربگ دومین پسر کرمبگ بود. پسران کرمبگ به ترتیب سن عبارتند از: نظرویس، خنجربگ، جافربگ و پیریبگ. او در میان خویشان همسر گزید و راهآورد ازدواجش دو پسر به نامهای امیرخان و اسماعیلخان و دختری به اسم کشورخانم است. وی به دامداری و کشاورزی در بخش ترهان سرگرم بود و با بزرگان و کدخدایان منطقه حشر و نشر داشت. در میان سرودههایش اشعاری به چشم میخورد که او با بزرگان همدورهاش رد و بدل نموده و با آنها مناظره داشته است؛ در این بین بیش از همه با جعفرقلیخان امیرتومان برادر بزرگ امیراشرف که رابطهای دوستانه با وی داشت مناظره نموده و حتی در ماتمش سوگوارهای حزنانگیز سروده است. از داستان و خاطرههایی که از ملا روایت میکنند، پیداست که قدرت بداههگویی داشته و پیش آمده در بیان حس و حالی که در آن قرار داشته و نسبت به رویدادهای رخ داده، ابیاتی به یادماندنی بر زبان رانده که بعدها نقل محافل شدهاند. میگویند ملا در طنز و هجوگویی هم توانا بوده اما شوربختانه در میان دستنوشتههایی که به ما رسیده این دو مقوله به چشم نمیخورد. نقل میکنندکه ملا از گفتن این موارد ابا داشته و تنها به خواهش و اصرار دوستان و شاید به عنوان آخرین چاره این موارد را امتحان مینموده است.
در باب چگونگی باسواد شدن ملا داستانی تعریف می نمایند که شنیدنش خالی از لطف نیست، میگویند هنگامی که «خنجر» سالهای نوجوانی را میگذراند، شبی مادرش که زنی پاکدامن و زحمتکش بود خواب دید که سروشی به او قرآنی هدیه داد، شهربانو خانم قرآن را میگیرد و از آورنده کتاب میپرسد من سوادداری ندارم آن را بخواند؟ سروش در پاسخش میگوید: «خبر نداری، سواددار در خانهات هست» شهربانو در حالی که سراسیمه است بیدار میشود و داستان خواب را برای شوهر بازگو مینماید؛ کرمبگ به شهربانو میگوید: «بگذار کسی از راز خواب باخبر نشود، این نویدبخش خبر خوبی برای ماست.» بعد از چندی میبینند خنجربگ نوشتهای در دست دارد و دارد آن را میخواند؛ این در حالی است که فرزندشان تا آن روز نه کلاسی رفته و نه نزد کسی به شاگردی در مکتبی نشسته؛ با دیدن این صحنه از راز و حقیقت خواب آگاه میشوند و برای اینکه پسرشان مورد چشمزخم و حسادت دیگران قرار نگیرد او را مدتی نزد ملایی در آبادی دیگر به مکتب میفرستند تا همگان خیال کنند او در آن آنجا درس آموخته است؛ ملای مکتب بعد از چند روز به پدر خنجربگ میگوید آنچه که من میخواهم به فرزندت بیاموزم آنها را میداند و نیازی نیست اینجا بماند. پس از دو هفته او را به خانه میآورند، ملا خود بعدها ضمن اشعارش در این باره چنین سروده:
نه درس استاد قابلم حُردن نه وه مدرسه علم مشقم کردن
دویر ژه عبارت دانا دبیرون مجلس آرای بزم خان و کبیرون …
کودک مکتبون نگای استاد کن تعلیم اژ سرمشق معلمون یاد کن
نه درس استاد قابلم حُردن نه هامنشینی خاصونم کردن
(برگرفته از نسخه در دست چاپ)
تخلص ملا در شعر «خنجر» بوده و به راستی کلامش خنجری برا و کارساز است؛ ظاهرن ملا در طب محلی هم دستی داشته و افراد بسیاری برای درمان بیماری به او مراجعه کرده و توانسته مداوایشان نماید. جا دارد از آقای کیومرث کرمی نوهی ارجمند ملا که خود نیز خردک شرری از نیای ارجمندش به ارث برده و بیآنکه ادعایی شاعری داشته باشد هر از گاهی چامهای زیبا میسراید؛کمال امتنان را داشته باشم که نهایت همکاری را با این کمترین دارند. ایشان فرزند سهراب، نوهی اسماعیل خان و نتیجهی ملاخنجربگ است. در زیر نمونهای از اشعار ملا که بی مناسبت به این روزها نیست را میآوریم. گفتنی است افزودههای داخل کروشه[] از نگارنده است. […ون]ی که در پایان برخی کلمات آمده به سبب جلوگیری از تکرار بوده که به صورت اختصار نوشته شده، و بدین معنی است که بقیه واژه شکل اصلی [شاعر نوشت] باشد و تنها دو حرف آخر تغییر پیدا کند زیرا لکها- بهویژه منطقه ترهان- به جای(ان) پایانی [ون] میآورند. متأسفانه ملا بهسان دیگر شاعران منطقه در این مورد سهلانگاری کرده است.
در بیان سردی زمستان
«سال سزاواری»
برهان بیچون برهان بیچون یا بینای بیعیب برهان بیچون
واحد والا معجزات، افزون نقاش صنعت مخلوق و[ه] هر گون
کرسی سماء عرش تو و[ه] بیبیستون دادنی سقام یکایک موزون
ژ[ه] لطفت ایجاد جهان[…ون] سراسر ژ نورت روشن خُرشید[خورشید] قمر
پرورده نطفه در رحم مادر درخت ژ[ه] قدوم تو مَدی ثمر
آب [آو] ژ قعر سنگ خاره عیان[…ون] کر مار بیدست [دس] پا و[ه] حکم روان […ون] کر
ژ نور[ت] داخل بینا هر بصر ژ[ه] حال جمین اشیاء با خبر[خور]
تقسیم روزی[روژی] کلشئ بَش کر حکم زمهریر و[ه] زمستان[…ون] دَر
یا حق و[ه] حُرمت پادشای اَمیرت مولای مرحبکُش شاه خیبر گیرت
سر قدریتی[قدرت] زور بیقرینت کشنده گبران[…ون] مُنکر ژ[ه] دینت
ژ[ه] روژ ازل او بی امینت استاد بنبس بربر زمینت
اسدالله عرش راگه معراجت ژ[ه] نبی سانا نگین پی باجت
خراب [خراو] کننده خلق کفارت اهل مشرکین ناسازگارت
پی رواج دین اللهاکبر کشت مرهبنقیس، سرکن ژ[ه] عنطر[انتر]
چن جا رانمای[راهنمای] راه جبرئیل بی افرید و[ه] معجز مولام زلیل[ذلیل] بی
محرم وو کعبه، حرم سراته رحم بکر و[ه] حال ئی مخلوقاته
ثلج زمهریر آویزه حسار [حصار] صحرا سرزمین کردن نغمهسار [نخمهسار]
گرمسیر زمین محل ئلاخان […ون] حشمنشینان دهکده باخان[…ون]
هرده هلتان مخاره و زاخان[…ون] کُل سفیدپوشن بلجمه داخان[…ون]
نباتات نایاب روی سر بساته[بساط] یا حق قط نفس جمین اشیاته
یقین و[ه] مردن مخلوق سلاته خلایق ژ خوف خمان[…ون] خلاته
بلجمله کلشئ ماران[…ون] چنی مور شیر چنی شکار زور دار و بیزور
وحشی تا انسان هر یک و[ه] هر جور پریشان[…ون] حالن حزین رنجور
سلسله مرزوق سابق مهمانت[…ون] وزیفه[وظیفه] خاران[…ون] ژ[ه] فیض خانت[خوانت] […ون]
قط بیه امید رزق و معاشان[…ون] اسیر بین نفس کافر بقاء شان[…ون]
مرخان[…ون] زیرک اژ گیان[…ون] بیزارن التجا او دام اجله مارن
صاحب دولتان[…ون] خاطران[…ون] ریشه کوپکان[…ون] سوار اَر دوش میشه
نه سوخت نه پوشاک نه خورد خاوه عالم آلوده زجر و عزاوه
کل شئ وصفان[…ون] شین و زاریه اَسرین ژ عینان[…ون] چوین جو جاریه
عانی[آنی] فارق نین ژ[ه] شین زاری موشن خدا مرگ، یا رستگاری
یا حق اَرصدگه مخلوقت کورن ژ[ه] شکر طاعت، ذکرت معزورن
راقب[راغب] و[ه] فساد ظلم مجبورن ثلجُ نار و[ه] صلح سلا تو جورن
هیچ کس نمنن و[ه] راگه راسی کُل ژ[ه] عبادت تو بین عاسی[عاصی]
رحمانی رحیم، عدلی عادلی کی و[ه] کفر ظلم کسی قاتلی
ویت وعدت دادن هر کس منکر بو ژ[ه] قول و کلام شریعت تو
فردا قیامت یومالمحشر بو سزاواریش قعر سرای صقر بو
امیدم وَسن دی سزاواری لطف مرحمت، کرم کر جاری
دری ژ[ه] رحمت میحط بی پی بگشا پری حال تمامی کل شئ
عطا کر رحمت پی قوت نوشان[…ون] وردار ای غلات غمه اژ دوشان[…ون]
فرمان در ربی[ربیع] خیمه بنا کی بیداغ رنگارنگ گلان[…ون] او پا کی
خیمه بیحجاب، پخش و[ه] روی دشت کی فیض افزای لزیز[لذیذ] اردیبهشت کی
جمله نباتات سر ژ[ه] خاک بَرز کی ژ[ه] صد هزار طرز پخش و[ه] روی عرض کی
درختان[…ون] غلعت[خلعت] سبزهپوشی کی بلبلان[…ون] سرمست بادهنوشی کی
مرغان[…ون] خوشخان[…ون] چون هرده جاران[…ون] عاشق بون وو[وُ] عشق فیظ[فیض] گلزاران[…ون]
بنیشن او برج کَله مخاران[…ون] سان[…ون] بدن چون تیپ بزم سرداران[…ون]
هر یک و[ه] لوضی بنا آهنگ کن نغمهآسا طرز ساز چهل چنگ کن
وحشی حشمان[…ون] ، خلق انسانی […ونی] بخششکر نعمت لیشان[…ون] ارزانی[…ونی]
«خنجر» رو[ی] سیای عصیان[…ون] و[ه] دوشم نالایق سخن سنا[ثنا] تو بوشم
وسوسه ابلیس افسون فروشم خِفلتن[غفلتن] غافل، فام فراموشم
سزاوار جور بیقوت نوشم فردا در اقبا[عقبی] بیزاده توشم
اَر صد سزاوار نافرمان[…ون] تم ملجا و[ه] معجز بیسامان[…ون] تم
یا حق مرحمت تو بیقرینه وردار ای سزا ژی سرزمینه
خلایق کُل شاد بون و[ه] رحمتت بواچن[بوشن] سنای[ثنای] شکر نعمتت
تاریخ ای سال سزاواریه هزاروسیصدبیستونه جاریه
یادگاری بو، یاران[…ون] پی هر کس بزانن زمستان[…ون] هانه[هونه] سزای هس
تابستان[…ون] کل قد اَر زحمت خم کن آذوقه اَرای زمستان[…ون] جَم کن
این مطلب پیشتر در نشریه اینترنتی بلوطستان منتشر شده است
سلام
من از شما متشکرم برای این مطلب جالب و تازه
با اجازه آن را در وبلاگم منتشر کردم با ارایه منبع
[پاسخ]
عالی بود لطفا اگه می تونید منابعش رو گیر بیارید از هجویات و هذلیات استاد گرانقدر امیر پور بذارید متشکریم
[پاسخ]
سلام بر بساطی عزیز
لطفا” باز هم از اشعار ایشان را درج کرده و در صورت امکان بقول آقای عظیم آزادبخت
از هجویات و هذلیات استاد گرانقدر امیر پور بذارید
[پاسخ]
درود بر محمد بساطی عزیز!
مطلب بسیار جالبی بود استاد.دست گلت درد نکنه.فقط خوندن اشعار یه خرده مشکله اگه ممکن باشه برات و بتونی معانیشو هم زیرش بنویسی خیلی بهتره.
از درگاه اهورا مزدای پاک برات آرزوی سربلندی میکنم دوست من!
[پاسخ]
با تشکر از سایت وزین لکنا و سپاس ویژه از اقای بساطی بابت نوشتن این مطلب ارزشمند .
وجه پر رنگ آثار مرتبط با زبان ، فرهنگ و ادبیات بومی در سایت لکنا در میان دیگر سایت های فعال منطقه بی نظیر است . به عنوان یک علاقمند به اثار بومی بابت این جهت گیری منحصر به فرد از شما سپاسگزارم .
آقای بساطی عزیز ! دوست فرهیخته ام جناب آقای دوست محمدی !
ارزش این قبیل نوشتارها صرفاً به خاطر جنبه های ادبی آن نیست . بلکه تلاش شما برای معرفی افراد تأثیر گذار بر حوزه ی فرهنگ شفاهی و مکتوب منطقه ی طرهان و لرستان به منزله ی کاوشی ماندگار و تلاشی اصیل برای جمع آوری تکه های یک پازل است . این به کار شما ارزش مضاعف می بخشد و نشان می دهد که چقدر مطلب باید نوشته شود و از گوشه و کنار چه اندازه اطلاعات باید جمع شود تا سیمای واقعی ادبیات و فرهنگ بومی ما ترسیم شود . از این که در این عرصه پیشتاز هستید، به شما تبریک می گویم و باز هم از شما سپاسگزارم / موفق و سربلند باشید .
[پاسخ]
باتشکرفراوان ازاستادفرهیخته آقای بساطی عزیزتوفیقات روزافزون شمارابه خاطرخدمت به فرهنگ وادب این دیارکهن راکه متاسفانه مظلوم ومغفول مانده است خواستارم ضمنا نتیجه مرحوم ملاخنجربگ کیخسرونامدارد
[پاسخ]
ضمن تشکر از استاد بساطی
فرهیختگان طرهان زمین هماره باعث فخر و مباهات بوده اند،اعتلای طرهان و طرهانی را از ایزد متعال خواستارم.
[پاسخ]
از توجه سایت لکنا وبه ویژه جناب بساطی عزیز در معرفی هنر مندان گمنام این دیار سپاسگزاریم .موفق باشید.
[پاسخ]
ضمن تشکراز استاد بساطی به زودی اشعار عموی بزرگوارمان ملا خنجربگ چاپ خواهد شد
[پاسخ]