لکسروی لکامیر در فراق شیرکو بیکس
داخم شیرکو شیرکو شور شعرت گیان و سُخان سزانم داخ مَرگت بی کس شاوار اَرن لرانم توریسکه ی آگری اَر ئی وولات چوله کورا بی و کوشریا آگر گویر باوانم خم مرگت خم خمانت شیرکو کله که و کو بیهاَر بان خرمان خمانم شیرکو تو داخ بیکسیت برده ژیر گله وا من گیر و گیروده […]
داخم شیرکو
شیرکو شور شعرت گیان و سُخان سزانم
داخ مَرگت بی کس شاوار اَرن لرانم
توریسکه ی آگری اَر ئی وولات چوله
کورا بی و کوشریا آگر گویر باوانم
خم مرگت خم خمانت شیرکو
کله که و کو بیهاَر بان خرمان خمانم
شیرکو تو داخ بیکسیت برده ژیر گله وا
من گیر و گیروده ی زلم و جور ناکسانم
چوو باز جنگی ک پایتیه اَر پَر بال ووژ
هنی پایم دیم زام حورده تیر خیشانم
شرط بو بیکسیت اَر وولات جار بکیشم
بسزم پی بی په نای بنچینه و هم باوانم
ای دودمان من و تونه دودمان بی کسیکه
پی تو و پی دودمانم شیرکو پریشانم
پریشانم پریشان تر اَژ هه رروژگار تَلی
دَرد مرگت ماموسا نیشتر آزای سُخانم
بی کس تا کی بنالیم پی ژاری باوانمان
ای ههژاری باوانه هاوار پشت شکانم
وه ای گشت سالل سیه پشت و پنای نرسی
اه وه رَ سی خنجه ری بی پل پو ئیک چکانم
داخ بی که سی شیرکو داخ بی برای برا
چوار چله گه باوان و خرمان دودمان چویچانم
ای همکه هاوار تونه شیرکو نه پی بی کسی
بی کسی و بی برای نیشتمان باوان رمانم
ماموسا دَسم بگر من نیله جا بورمه گرد
جفای نابرایی چوو دار ووی چه مانم
ترجمه به فارسی:
متاسفم شیرکو
شیرکو داغ شور اشعارت جان و استخوانم را سوزاند.
داغ مرگ تو بی کس شبهایم را دگرگون ساخت.
جرقه ی آتشی در این ولایت خالی.
خاموش و ناپدید گشت آتش اجاق دودمانم.
غم مرگ تو، غم همه ی غمهایت ای بی کس
تلنبار و جمع شد بر روی خرمان غمهایم.
شیر کو تو داغ بی کسی ات را به گور بردی.
و من گیر و گرفتار ظلم و جور ناکسان هستم.
مانند آن باز شکاری که به پر و بال خویش نگریست.
زمانی نگاه کردم دیدم زخم خورده تیر کسان خویشم.
شرط می بندم بی کسی ات را به دنیا جار بزنم.
همیشه بسوزم از برای بی پناهی اجداد و دودمانم.
دودمان من و تو دودمان بی کس و بی پناهی است.
برای تو و برای دودمان شیرکو سخت پریشانم.
پریشانم، پریشان تر از هر روزگار تلخی.
درد مرگ تو استادم تا عمق استخوانهایم نفوذ کرد.
شیر کو تا کی بنالیم از برای بیچارگی دودمانمان؟
خواری و تهیدستی دودمانمان فریاد کمرم را شکست.
در طول این سالهای شوم و سیاه پناهگاهی نبود.
هر آنچه بود خنجری بود که تمامی وجودم را متلاشی کرد.
داغ بی کسی شیرکو، داغ بی برادری برادرم.
چهار ستون و خرمان دودمانم را بر باد داد.
این همه ناله های تو شیرکو از بیکسی و بی پناهی.
بی کسی و بی برادری ساختمان دودمانمان را ویران ساخت.
استاد، دستهایم را بگیر، تنهایم مگذار، مرا با خود ببر.
جور و جفای برادرانم مانند درخت بید خمم کرد.
با سپاس از آقای حمید رحیمی که این سروده را در اختیار لکنا گذارد.
هنی پایم دیم زام حورده تیر خیشانم
شرط بو بیکسیت اَر وولات جار بکیشم
هویچ حاشا نمو ای درد کاریمه
[پاسخ]
ترا درك مي كنم اي لك امير ، امير هوز لك ، تو عمق تاريخ و احساس قوي لكستان هستي … همه به اميد زنده ايم .
[پاسخ]
باهمه ی احترامی که برای جناب کیومرث کله جویی قائلم این شعر فقط قافیه دارد و بقیه ی بیت با ملات کلماتی پرشده است که متاسفانه جای خود ننشسته اند و می شود تک به تک کلمات را عوض کرد. شعر از ادبیت بالایی برخوردار نیست و فرم شعر به معنای شعر و کاری با زبان کهنه و تازه اش ندارم بسیار ضعیف است .ابیات تکرار همدیگرند و خواندن یک بیت می تواند کافی باشد و نیازی به ادامه احساس نمی شود .ارتباط افقی ابیات سست است و کلمات با وسواس انتخاب یا انتصاب نشده اند …اما به هرحال می تواند دغدغه ای باشد برای مرگ یک دوست.
[پاسخ]
عالی بود
[پاسخ]
چرا رسم الخطش عربیه؟؟ تا جایی که من میدونم لک امیر از رسم الخط کوردی استفاده میکنه
[پاسخ]
میشه بفرمایید لک های شمال کوردستان عراق و ترکیه چه ربطی به کاسی دارند. بابا یه کم مطالعه دقیق کنید به زور و بدون منبع دارید هویت سازی میکنید هزار قوم در این سرزمین بودند!!!! بسیاری از روستاهای تزدیک مهاباد و بوکان و سلماس به اسم لک هستند که همگی خود را کورد می دانند تمام لک های عراق (حدود ۲ ویلیون) لک های شیخ بزینی ترکیه هم خود را کورد می دانند. لک های استان کرمانشاه هم خود را کورد می دانند فقط چند نفر با جعل تاریخ سند سازی می کنند!! کاسی دیگه چه صیغه ایه لک های کوهدشت اکثرا مهاجران دلفان هستند و طبق منابع مستشرقان غربی لک های دلفان از ماهدیشت کرمانشاه مهاجرت کرده اند. در ظمن لک ها به کوردی اصیل صحبت می کنند. خواهشا یه کم مسئول باشید.
[پاسخ]