ورود ممنوع!

    خدیجه میرزایی: لباس سیاه محرم دخترم را که همسرم میبیند می گوید: هرچه زیبایی دنیاست در این پیرهن است … عکس بچه های سیاه پوشم را که به اشتراک میگذارم صفحه ام پر میشود از انتقادهایی گاه برخاسته از کینه و نفرت، گاه پراز بغض و دلتنگی و گاه سرشار از شک و […]

 

 

خدیجه میرزایی:

لباس سیاه محرم دخترم را که همسرم میبیند می گوید: هرچه زیبایی دنیاست در این پیرهن است …
عکس بچه های سیاه پوشم را که به اشتراک میگذارم صفحه ام پر میشود از انتقادهایی گاه برخاسته از کینه و نفرت، گاه پراز بغض و دلتنگی و گاه سرشار از شک و تردید و البته چندنفری هم تحسین!
دایره ی دوستانم همینند که همیشه انسانیت را بالاتر از عقیده دانسته و همه را دوست میدارم درحالی که میدانم عقیده ها امروز زیادی تحت تاثیر پروپاگاندا و منفعت و مصلحت و موقعیت افراد است‌‌‌…
خوب که می اندیشم آنکس که فرزندش گرسنه و تشنه است دیگر جایی برای ماتم فرزند حسین ندارد، آن کارگر روزمزدی که غروب پای رفتن با دست خالی به خانه را ندارد شرمندگی عباس وقتی برای بچه های چشم به راه آب نیاورده را بارها زندگی می کند و مادری که فرزند چندماهه اش را که به خاطر نبود دارو و درمان بر روی دستهایش گرفته و کاری از دستش بر نمی آید احساس مادر علی اصغر را نه در هزار و چهارده و اندی سال پیش که امروز تجربه می کند؛ امروز که دارو در دست شمر و زید نیست بلکه در انبان گشاد همان‌هایی است که مارا با وعده و وعید به دنبال خودشان کشاندند و ما باورشان کردیم.‌‌‌.. اشتباه از ما بود که باورشان کردیم…که بچه دار شدیم، که ازدواج کردیم، که به دنیا آمدیم…
همان ها که به ما گفتند دستی که برای حسین سینه بزند آتش دوزخ بر آن حرام است اما دیدیم دستانی که برای حسین سینه زدند، همزمان در جیب ما فرو رفتند؛ آبمان را بردند، نانمان را، دارو و درمانمان را، نزاکت و شجاعت فرزندانمان را و ایمان را…
شمایانی که همچون کیمیاگر نفرین شده ای هستید با اکسیری تقلبی که به هرچه نزدیک می شوید از رونق می افتد؛ اقتصاد و سیاست و آموزش و پرورش و خانواده و… همه را دست ورزی کردید و شد آنچه شد… به خدا قسم اگر همچون اصحاب کهف به خواب رفته بودید و حالا سر از خواب بر می‌داشتید شک نکنید که اوضاع ما بهتر از این بود حالا شما را به هرچه می پرستید به نام زینب و حسین نزدیک نشوید؛ بگذارید این‌ها برای ما بمانند که فرزندان ما با نام زینب و حسین کار دارند…
من حسین را نه از زبان آنان که کارشان کر کردن و گریاندن است که حواس ها را از خطبه زینب به دل شکسته‌اش و از ظلم ستیزی حسین به لب تشنه اش پرت کنند،  بلکه آنگونه می شناسم که حاضر نشدند به خاطر مصلحت و فرزند و… ذلت را بپذیرند، اما اینان ما را ذلیل می خواهند. حسین و زینب برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کردند حالا خودمانیم جایگاه معروف و منکرها در جامعه مسلمان ما چگونه است؟
حسین از جان علی اکبرش گذشت فرزندان شما کجایند حضرات؟! حسین جنگید اگرچه می دانست شاید هیچ وارثی از خاندان پیامبر باقی نماند اما او باور داشت که دوری از ذلت و حفظ انسانیت و آزادگی انسان از هرچیز واجب تر است.
تاریخ حسین را اینگونه می‌شناسد…
من نمیگذارم فرزندانم نام حسین را فراموش کنند همانگونه که گروهی با ژست متجددانه و مدرن که مکتب حسین را تنها در مدح مداحان افراطی و سخنان سخیف برخی از آقایان میشناسند به سخره می گیرند؛ شک ندارم که اینها یکبار خطبه های زینب را نخوانده اند و اندکی در مکتب حسین تامل نکرده اند و هیچ الگو و جانشینی برای زینب و حسین ندارند که در جامعه ای که هنوز دل در گرو الگوپذیری دارد حذف تمام الگوها کاری اشتباه است و راه حل حذف این شور نیست بلکه تبدیل این شور به شعور است‌، پس لطفا شما هم به این قضیه ورود نکنید. اینان نمی‌دانند اگر زینب آنگونه که بوده برای زنان بی زبان و پر زرق و برق ما ترسیم شود و اگر حسین را از زیر خروارها کج فهمی بیرون بیاوریم چگونه همچون خورشیدی تمام زشتی و پلشتی ها را نمایان کرده و نهال های کم جان مانده در زیر خاک را چگونه فربه می کند.
من هرسال برای فرزندانم لباس سیاه میپوشانم تا بلکه روزی بپرسند: مادر “این حسین کیست؟”