قانون و قانون گریزی

ولی اله آزادبخت/ کشکان: این روزها چیزی که بیشتر رنجش می بیند و کمتر سنجش می شود لفظِ لفافه‌ی ” قانون” است به عبارتی همه از قانون و قانون گرایی دم می زنند ولی به خرج کمتر کسی می رود . مزه یاگزَک آن را کمتر کسی می چشد. این روزها هر کس با چَمَک و […]

ولی اله آزادبخت/ کشکان: این روزها چیزی که بیشتر رنجش می بیند و کمتر سنجش می شود لفظِ لفافه‌ی ” قانون” است به عبارتی همه از قانون و قانون گرایی دم می زنند ولی به خرج کمتر کسی می رود . مزه یاگزَک آن را کمتر کسی می چشد.

این روزها هر کس با چَمَک و نیروی خود، ساز نوبنیادی را بر رگه‌های تارِ نازِ خیالِ خام خود می زند و سپس در آن می دمد و قانونش می نامد… به قطع، قانون را سنگ و چوپ، کوه و کمر یا در و دیوار، وضع و وزن نمی کنند. ” قانون” را فکرفکور آدم‌ها و ذهن خلیق بشری، اختراع ‌می‌کند. آدم‌های پیش میر و پیش مرگی که پی سپار حق و حقیقت اند و دل در پَهَند پهندشت آن دارند. قانون را باید آدم هایی بیافرینند که از نوع اعلای درجه خاص و خالص آدمیتند. آنانکه عقل‌شان مینیاتوری از ژولی های خاص خود است. آدم‌هایی که کمتر در نگاه بغض آلودِ کریهِ دیگران تُف می شوند و بر زمین می ریزند. اینکه هر ژاژ خایِ چاچول بندی با هر پَک و پوزی حرفی بزند و طَرفی بر بندد و قانونش بنامد و حکم مُطاع یابد که حاشا و کلا… آنوقت است که جامعه پر از پخمگان تنِ لَش می‌گردد و این زادآوری نمایه‌ای گَنده و بدبو از کلکسیونی می شود که آرام آرام بدان تقدس می جویند. اخلاق، سیاست وکیاست بابِ روز هم در این قوانین بد قد و قواره مُد می شوند و عرضه می گردند. امروز نباشد در پسین فردا، هر چه آگاهان پی خجسته و پایوَر بانگ برآروند که این قانون نیست، بدل قانون است، هُرُم سوزان قانون گریزی ها و قانون گزندی‌ها، فریادهای حق طلبانه را در خود ذوب می کند و می بلعد و این تکانه هایِ شدیدِ همه جوری به دنبال دارد.

این روزها هر کس با چلیدگی و فشردگی سعی دارد قانون را به نفع خود معنا کند در صورتیکه قانون ملاحظه ی همه ی آدم ها را نمی کند این آدم‌ها هستند که باید حواس قانون را داشته باشند. بزرگی فریاد برمی آورد که « اگر می خواهید هرگز در مقابل قاضی نیایستید باید قانونمند زندگی کنید» و قاضی همیشه یک قدّاره بندِ پایِ چاتوی دار نیست. می تواند وجدان بیدار بشری که به هیچ محکمه هم محتاج نیست، باشد…

این روزها چقدر قانون به سُخره رفته و حبس و شکنجه می بیند، آنقدر بیچاره لگدش می زنند که از ناافتاده است. آنقدر قانون چوله و کوله شده که هر کس به راحتی از دیوار کوتاه آن بالا می رود. هر کس با چارگامه‌ی تیز کلامش بر آن می تازد… حتی در بین دولتمردان، گاه و گاه هایی دیده می شود که گُله به گُله ی این واژه در میان چَپیره ی گفتار و کردار متولیانش بی بها و پرخطا شده، نیست هفته یا ماهی که بر سرِچیز ناچیزی شر و مُرافه ای رخ ندهد، او با توپ پُر این را متهم می کند این او را تخطئه می کند، آخر سر با چَپچاپ و کف زنی‌های پی هم، همه را به تماشا می گیرند و این مصداق بارز قانون شکنی است. این چرکاب در دل شریان های جامعه نفوذ می کند و پایه های راستی و درستی را می خشکاند به هر حال چه بلایی بر سر قانون آمده را نمی شود با کمینه کلمات گفت و گفت.

این روزها خنداندن مردم بر لبه تیز مشکلات و بی ثباتی قانون کاری سخت و فوق‌العاده شده، ضعف قانون به شدت احساس می شود… در جوامعی که بیچارگان نه دین دارند و نه خدایی را بندگی می کنند مُر قانون صد اما اجرا می شود. کامل و شامل پاوَند موازین قانونی جامعه‌شان هستند. دیگر نه دروغی می گویند و نه مانع اشاعه ی قانونی می شوند. خوشبختانه ما ایرانی ها کم از آن نیستیم که بوده ایم، امپراطوری فرهنگ ما، زبان و ادب پرآداب ما یَله شعرِ مردِ دنیای ما، رودکی و نظامی و سعدی و حافظ و مولانایی ما، پهلوانی و شاهنامگی فردوسی ما، هنر و معماری و میزبانی ما و … در دنیا حرف برای بودن دارند، ما دلبستگان میراث ملی و فرهنگی ایران باستان، کم نداشته و نداریم. جان ما هماره از الحانِ پِدرامِ پویایِ موسیقیاییِ ایران و ایرانی خوش است.

ما کماکان برای دنیا زانوی ادب زده‌ایم و فخر فروخته‌ایم، نقش نقاش ما بر سینه ی ستبر صخره‌ها و کوه‌های همیانی و میر ملاسی نقش بسته است، دیگران با بُهت و آفرین نظاره گر این مواقف افتخار آمیزند. ما نژادگان کورش و داریوش وآرش و آریو برزنیم، دیگران همواره کشکول گدایی را از انبان انباشته از زر و زیور ما پُر کرده‌اند و برده‌اند. اینان و آنان خواب را از چشم و راحت را از دل برده اند تا ایرانی شده اند و شده ایم، اگر هنر نزد ایرانیان است و بس، چرا قانون نباشد؟؟ چرا با آنکه میراث دار دانش و ادب پرچین و خم خود هستیم و به ایرانیت خود شهیر و نام آوریم، چشم بینایی اما در زوایای قانون و قانون مداری نداریم؟؟