دو شعر از نیما آزادبخت

نیما آزادبخت/ کلاس هفتم: «من و ماه» در تاریکی بودم روی موهای سیاه زمین قلبم در سینه ام می دوید چشمم دیده بانی می کرد و زبانم خواب بود. هوشم روی تخت خواب مغزم خوابیده بود ناگهان ماه آمد و مرا با خود برد در آسمان شیشه ی ترسم شکست من و ماه می دویدیم […]

نیما آزادبخت/ کلاس هفتم:
«من و ماه»
در تاریکی بودم
روی
موهای سیاه زمین
قلبم در سینه ام می دوید
چشمم دیده بانی می کرد
و
زبانم خواب بود.
هوشم روی تخت خواب مغزم خوابیده بود
ناگهان ماه آمد و
مرا با خود برد
در آسمان
شیشه ی ترسم شکست
من و ماه
می دویدیم توی جنگل های انبوه خورشید
می دویدیم روی ستاره ها
شنا می کردیم در در یای آسمان
قلبم رنگین کمان شد
_________________
اگر ماه نبود
ماه اگر نبود، ما نبود
پادشاه مقتدر آسمان
شب بوی باغ ستارگان
پتویی پر نگار
قرصی آرامش بخش
مادری لالایی خوان
موج دریای شب
مدادی که سیاهی را می کشد
نگین انگشتر آسمان
دکمه ای لباس شب
حوضی از پند.
چشمه ای زلال،از رحمت
الماسی در تاریکی
«اه ای ماه،چقدر ماهی»