کیه موشی إ ایره تو خریوی؟/ طنین آشنای شعر لکی حشمت اله آزادبخت در شیراز

صمد دوستی: صبح روز هفدهم مرداد (چند روز پیش) گوشی تلفن همراهم به صدا درآمد. پشت خط مهدی دوست محمدی پسر عموی عزیزم و مدیر مسئول سایت خبری کشکان بود. پس از احوال‌پرسی درمورد جشنواره ی شعر بومی اقوام ایرانی که در شیراز برگزار می‌شد صحبت کرد و گفت: آقای حشمت الله آزادبخت شاعر خوب […]

IMG_3584

صمد دوستی: صبح روز هفدهم مرداد (چند روز پیش) گوشی تلفن همراهم به صدا درآمد. پشت خط مهدی دوست محمدی پسر عموی عزیزم و مدیر مسئول سایت خبری کشکان بود.

پس از احوال‌پرسی درمورد جشنواره ی شعر بومی اقوام ایرانی که در شیراز برگزار می‌شد صحبت کرد و گفت: آقای حشمت الله آزادبخت شاعر خوب و صاحب قلم شهرمان، از راه یافتگان به مرحله ی پایانی این جشنواره است. خوشحال شدم. می دانستم حشمت آزادبخت، اشعاری زیبا می سراید و واژه های کم نظیر اشعارش بی شک در شهر شعر و شعور و ادب و در جوار بزرگ شاعران این سرزمین موجب مباهات و فخر ما خواهد بود.

بی صبرانه برای دیدار ایشان لحظات را پشت سر گذاشته و فردای آن روز مفتخر به دیدار ایشان گشتم.

در روز شعر خوانی برگزیدگان این جشنواره، متوجه شدم که بیش از ۱۶۰ تن از شاعران استان های مختلف، قریب به ۵۰۰۰ قطعه شعر را جهت بررسی به دبیرخانه ی این همایش ارسال کرده بودند. آثاری که چون بیشتر در وصف امام هشتم سروده شده بود، حال و هوای خاصی داشت و سرشار بود از عشق و احساس و ارادت اهالی شعر به ساحت پاک آن امام همام.

حالا پس از بررسی های استانی و سپس کشوری بیست تن از شاعران خوب کشور با نظر داوران برای حضور و شعرخوانی در مراسم پایانی این جشنواره برگزیده شده بودند. وقتی دیدم نام حشمت الله آزادبخت شاعر لک زبان و البته خوش ذوق کوهدشتی به عنوان رتبه ی اول در صدر نام های دیگر است، اشک شوق در چشمانم حلقه زد. چقدر خوشحال بودم. خدای من! قرار است در تالار حافظ شیراز و در جوار آرامگاه لسان الغیب اشعاری به زبان لکی خوانده شود؟ همگان واژه ها و ابیاتی را خواهند شنید که شاید برخی با آن بیگانه باشند. خبرنگار رسانه ی ملی شتابان به دنبال رتبه ی اول این جشنواره می گشت تا با او دقایقی هم کلام شود. آقای آزادبخت را به او نشان دادند و من همچنان احساس غرور میکردم که امروز واژه های لکی در شیراز سر و گردنی بالاتر از دیگر واژه ها و اشعار دارد.

ساعتی از مراسم که گذشت وقتی مجری برنامه، حشمت آزادبخت را به پشت تریبون دعوت کرد ساده تر از همیشه و با تکه کاغذی تاخورده که در دست داشت و در میان تشویق حضار پس از معرفی خود و زبان لکی و این که من لک هستم و از لرستان به اینجا آمده ام، کلامش را اینگونه آغاز نمود: تو ویرت سینه ویرونی مکیشی/ خیالت بار زندونی مکیشی/ کیه موشی إ ایره تو خریوی/ که چَمت ناز ایرونی مَکیشی.

من که ایستاده نظاره گر هنرنمایی او بودم، از ابراز احساسات شاعرانی که خوب می‌دانستم، با این واژه ها بیگانه هستند متعجب گشتم! آخر چطور ممکن بود شاعر سیستانی، مشهدی یا آذری، زیبایی ابیات لکی را اینگونه درک کرده باشد؟! انگار آنها سال هاست که با شعر لکی آشنا هستند. اینجا بود که بیشتر از گذشته پی به توانایی شاعر خوب و دوست عزیزم حشمت آزادبخت بردم و البته خوب میدانم که وصف هنر و بزرگی او در خلق ابیاتی این چنین زیبا، با توانایی های حقیر فاصله ای زیاد دارد. این مطلب را نگاشتم تا دوستان و عزیزان را در جریان طنین زیبای واژه های لکی در شهر شیراز و در چند قدمی آرامگاه حافظ شیرازی قرار داده باشم.

چقدر امروز احساس غرور کردم و به خود بالیدم.

IMG_20160810_212847

IMG_20160810_212906

IMG_20160810_212911

IMG_20160810_212854