لک نوشت/ سیروس علیپور

سیروس علیپور: وتم مونگه، شون داسیه کوتی اورا، یا هور، چنگر داسیه ر تولق کوی، هتمه نوا، دامونی ای پرویشه بچنمور، هرچه مه دسمه ماورد او دویرا مه کت. هلاماتم برد بمیه ر باوش، دس نگرتی، کتم، پامه زمین بریار، چمم بست، چمه ری کچک و کلوخ بیم اما زمینت اخکه نرم بی که وه […]

۲۰۱۰۰۸۲۱۱۵

سیروس علیپور: وتم مونگه، شون داسیه کوتی اورا، یا هور، چنگر داسیه ر تولق کوی، هتمه نوا، دامونی ای پرویشه بچنمور، هرچه مه دسمه ماورد او دویرا مه کت. هلاماتم برد بمیه ر باوش، دس نگرتی، کتم، پامه زمین بریار، چمم بست، چمه ری کچک و کلوخ بیم اما زمینت اخکه نرم بی که وه گرد روژابین فاصله نیاشتی…

پنداشتم ماه است که به تکه ابری تکیه زده یا آفتاب است پنجه بر ستیغ کوه افکنده، به پیشانگاه شتافتم تا دامن از تشعشعات پر کنم هر چه بیشتر دست دراز می کردم او خود را عقب تر می کشید. براو هجوم بردم تا در آغوشش بکشم دست گیر نبود و به ناگاه سقوط کردم هر لحظه انتظار برخورد بر سنگ و کلوخ می کشیدم اما زمین نرمش با روشنایی روز فاصله ای نداشت…

بداهه ای بود پیشکش به همه لک زبانان