حالا چند مرده حلاجی آقا مصطفی؟!
خیلی سال است که این عکس را دیدهام و همیشه محو صلابت مهدی شدم و هیچ وقت از خودم نپرسیدم فرد کناردستِ او کیست؟ فکر میکردم یا بیسیمچی یا راننده مهدی است. از فضای عکس (قایق و نیزار) احتمال میدهم که یا عملیات خیبر باشد یا بدر. توفیری هم ندارد برای مهدی باکری؛ در خیبر […]
خیلی سال است که این عکس را دیدهام و همیشه محو صلابت مهدی شدم و هیچ وقت از خودم نپرسیدم فرد کناردستِ او کیست؟ فکر میکردم یا بیسیمچی یا راننده مهدی است. از فضای عکس (قایق و نیزار) احتمال میدهم که یا عملیات خیبر باشد یا بدر. توفیری هم ندارد برای مهدی باکری؛ در خیبر برادرش شهید شد و لابد شنیدهاید که رخصت نداد تا جنازهی او را از جزیره برگردانند و یکسال بعد در بدر، خودش در هورالعظیم شهید شد. نه جنازه برادرش حمید برگشت و نه جنازه خودش که در آبهای دجله تکه تکه شد. برادر دیگری هم داشتند به نام علی، که به دست ساواک کشته شد از قضای غریبِ این روزگار، جنازه او را هم به خانوادهاش ندادند.
امروز فهمیدم او که کنار مهدی نشسته، نه بیسیمچی و نه پیک بلکه سردار مصطفی مولوی است. جانشین فرمانده لشکر ۳۱، معاون مهدی و خلاصه آچارفرانسه لشکر آذربایجانیها… همو که حمید باکری میگفت: اگر آقا مصطفی نباشد ما هیچ کاری نمیتوانیم کنیم. با شروع جنگ در سوسنگردِ مظلوم، روبروی ارتش زرهی عراق ایستاد و جنگید. در طریقالقدس، خیبر، والفجر۸ و کربلای۵ مجروح شد و هربار قرص و محکمتر از قبل بر میگشت به جبهه. بعد از جنگ هم مثل رفیق و فرماندهاش مهدی که روی خوش از سپاه ندید و رفته رفته بیرون آمد. بعدها شد رییس ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی در سال ۸۸ و نشان داد رزمنده واقعی، نخستوزیر جنگ را تنها نمیگذارد. همه اینها را نوشتم به بهانهی این خبر یکخطی: صلاحیت مصطفی مولوی برای انتخابات مجلس از تبریز، تایید نشد.
در کتاب “به مجنون گفتم زنده بمان” که روایتهایی از مهدی باکری است، مصطفی مولوی خاطره اولین برخوردش با مهدی را نوشته، وقتی او را نمیشناخت و مهدی ازش خواست در خالی کردن باری که پشت وانت بود کمک کند. فکر کرد رانندهست؛ به مهدی گفته بود: “کمتر بخور نوکر بگیر؛ تو رانندهای نه من” میگفت: همیشه به شوخی در هر کاری که گره میخورد مهدی به من میگفت: “دیدی بالاخره کم خوردم و نوکر گرفتم؟! حالا نوبت توست که معلوم کنی چند مرده حلاجی”
حالا چند مردهحلاجی آقامصطفی؟ سردار لشکر سرافراز عاشورا، جانباز ۷۰ درصد، رفیقِ مهدی… تو که چند بار تا مرز شهادت رفتی و برگشتی؛ چند مردهحلاجی با این همه زخم و ترکش در بدنات…
اکنون میگویند عدم التزام عملی به نظام مقدس جمهوری اسلامی داری که برای حفظ خاکش روزگارانی سینه سپر کردی…
تاسف اوره
همین
[پاسخ]
و کسانی که نه خود و نه نزدیکانش سابقه یک ساعت جبهه ندارند تایید می شود و……
[پاسخ]
دست مریزاد برنویسنده ی این مقاله یا دلنوشته! خسته نباشی سردار!
[پاسخ]
به قمارخانه رفتم همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی
چو شکست توبهٔ من، مشکن تو عهد، باری
به من شکسته دل گو که: چگونهای؟ کجایی؟
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی، که درون خانه آیی؟
در دیر میزدم من، ز درون صدا بر آمد
که: درآی، ای عراقی، که تو خود حریف مایی
[پاسخ]
سلام
علی رغم ارادتی که به اقا مصطفی دارم
متاسفانه عین شما در انتخابات ۸۸ و بعد از ان خوب ندرخشیدند .
از فردی حمایت کردند که ان فرد خواستار نابودی نظام مقدس جمهوری اسلامی شده است.
از افرادی حمایت کردند که برای اربابشان بهتر بگوییم برای ربشان
نامه نوشتند که بیا مردم مارا تحت فشار بگذار تا علیه نظام قیام کنند
نامه نوشتند و در خواست کردند که تحریمها را شدت بخشین که بلکه به زانو در بیاییم
ایا این عدول از از گذشته و افکار اللهی گذشته نیست؟
[پاسخ]