«بابا طاهر لک و ارادت به زبان مادری»

  مهدی زینی/ کشکان: بابا طاهر لک از شعرا وعرفای معروف دوران سلجوقیان است . وی در اواسط قرن پنجم ه.ق می زیسته و از ساکنان جبال ایران است که تاثیر وی در عرفان و تصوف اسلامی مشهود است. در مورد زمان و مکان دقیق تولد این عارف و شاعر لک زبان وحدت گفتاری وجود […]

-بابا-طاهر-کجاست-۱۳۷۸۲۴۲۸۷۱

 

مهدی زینی/ کشکان: بابا طاهر لک از شعرا وعرفای معروف دوران سلجوقیان است . وی در اواسط قرن پنجم ه.ق می زیسته و از ساکنان جبال ایران است که تاثیر وی در عرفان و تصوف اسلامی مشهود است. در مورد زمان و مکان دقیق تولد این عارف و شاعر لک زبان وحدت گفتاری وجود ندارد.این امر به واسطه ی عزلت نشینی و زندگی درویشانه ی این شخصیت بزرگ لک زبان است . آنچه مسلم است در شهر همدان در گذشته ودر همان شهر دفن گردیده است .

قدیمیترین اثر مکتوبی که از این پیر ذکری به میان آورده است ، کتاب راحه الصدور و آیه السرور راوندی است، که بابا طاهر در دیداری تصادفی با سلطان بک بر روی او تاثیر می گذارد.

راوندی می نویسد:شنیدم که چون  سلطان بک به همدان آمد ، از اولیاء سه پیر بودند ،بابا طاهر و بابا جعفر و شیخ حمشاء کوهکی بر در همدان  که آنجا را خضر خوانند، ایستاده بودند. نظر سلطان بر ایشان آمد ، کوکبه ی لشکر بداشت و پیاده شد  وبا وزیر ابونصرالکندری پیش ایشان آمد و دستهایشان ببوسید.بابا طاهر پاره ای شیفته گونه بودی او را گفت ای  « ترک »با خلق خدا چه خواهی کرد؟ سلطان گفت آنچه تو فرمایی . بابا گفت آن کن که  خدا فرماید : ان الله یامر بالعدل والاحسان. سلطان بگریست  و گفت چنین کنم بابا دستش بستد  و گفت از من پذیرفتی ؟ سلطان گفت آری. بابا سر ابریقی  شکسته که سالها  از آن وضو کرده بود  در انگشت داشت بیرون کرد و درانگشت سلطان کرد و گفت مملکت عالم چنین در دست تو کردم، بر عدل باش . سلطان پیوسته این در میان تعویذها داشتی و چون مسافی پیش امدی آن در انگشت کردی اعتقاد پاک و صفای عقیدت او چنین بود و در دین محمدی  صلعم از او دیندارتر و بیدارتر نبود. (راحه الصدور صص ۹۸ و۹۹  )

بابا طاهر در نوشته های اهالی عرفان و تصوف قابل احترام است و از او به عنوان طاهر بدون پیشوند بابا یاد کرده اند و آثاری به زبان عربی و فارسی در شناساندن تصوف و طریقت به او منسوب است که در این نوشته ما را با آن کاری نیست و تنها به دوبیتیهای ایشان می پردازیم که شهره ی عام و خاص است و نویسندگان و تذکره نویسان آنها را لری دانسته اند.همچنین اینکه اهل تصوف او را بدون ذکر لفظ بابا یاد کرده اند می تواند دلیلی بر این باشد که بابا طاهر و مریدانش دارای ایده هایی بوده اند که بر کام حاکمان وقت خوش نیامده است و به طور پنهانی و به عنوان سیار در مناطق مختلف لک نشین در رفت و آمد بوده اند .این نوع ادامه ی زندگی بابا طاهر را به همدان کشانده است و در همان شهر هم از دنیا رفته است.البته با توجه به اینکه هنوز هم لکها در برخی از شهرهای همدان ساکن هستند و باقیمانده ی نیاکانی هستند که در طول هزاره ها در این منطقه می زیسته اند.

چنانچه کسی از راه گنجنامه به طرف ارتفاعات الوند سفر کند ، در می یابد که در میانه ی راه ایلاتی را ملاحظه خواهد کرد،که خود را لک زبان معرفی می کنند وهنوز هم مالکان آن منطقه هستند و به زبان لکی سدیس صحبت می کنند.

در این وجیزه آنچه اهمیت دارد اصرار بر این باور درست است که بابا طاهر شاعر و عارفی لک زبان بوده است و همانند دیگر شعرای ایرانی که زبانی غیر از فارسی داشته اند و گاه در شعرشان واژه های فارسی هم پیدا می شود، بابا طاهر هم برای فهم اشعارشان از واژه های فارسی هم استفاده کرده است اما خمیر مایه و شاکله ی اشعارش همان زبان شیرین لکی است.

یکی از مریدان بابا طاهر فتحه است ، که او نیز مورد احترام بَرَکه  است و این برکه  مورد احترام عین القضاه همدانیست. منظور از ذکر این نکته این است که بابا طاهر مرید خود فتح اله را فتحه می خوانده است همانگونه که هم اکنون نیز در میان لک زبانان مصطلح است و فتح اله را فتحه می خوانند. در ضمن «برکه» دارای گویشی بوده است که با زبان لکی قرابت و نزدیکی داشته است و برای بابا طاهر ناشناخته نبوده است ، در واقع بابا طاهر با همان لهجه ی برکه سخن می گفته است۱ .

همه ی شارحان و تذکره نویسان و ادیبان و مورخان بر آنند که بابا طاهر اهل جبال ایران بوده است ، با کمی تعمق در می یابیم که جبال برمناطق لک و کرد و لر نشین اطلاق می گردیده است. باید  دانست که لکها در مناطقی از همدان امروزی هم زندگی می کرده اند زیرا که باز ماندگان مادها هستند و شهر همدان بزرگترین شهر و پایتخت مادها بوده است.در دورانهای مختلف برای جبال منطقه ای را تعریف کرده اند گاه تا مرزهای کویری خراسان ادامه داشته و گاه بر مناطق غربی ایران که در بین کوههای زاگرس واقع گردیده اطلاق می شده است. به نظر می رسد که تعریف خلفای اموی و عباسی که به عصر بابا طاهر نزدیک است برای نوشته ی ما ارجحیت بیشری داشته باشد.در دیکشنری تاریخی سور دل آمده است:

«در سده های نخست پس از اسلام و دوران حکومت اموی و عباسی ،به منطقه ی کوهستانی غرب ایران « جبال» به معنای کوهها و یا رشته کوه می گفتند. این ناحیه میان دو ناحیه ی عراق عرب(عراق کنونی) و عراق عجم (اصفهان و ری)قرار داشت۲٫»

از همه ی این موارد که بگذریم دوبیتی های بابا طاهر است که به وضوح زبان لکی در آن موج می زند . در زیر به نمونه هایی هر چند تکراری اشاره می شود.

۱٫بسامد فعل ماضی ساده ی «بود» که به تلفظ لکی «بی» آورده شده است ، خود اولین دلیل بر لک زبان بودن این شاعر شوریده است.

خوشا آنان که الله یارشان« بی» / بحمد و قل هو الله کارشان «بی»

خوشا آنان که د ایم در نمازند /  بهشت جاودان بازارشان « بی»

۲٫به کار بردن فعل مضارع ساده ی «دیریِ »لکی که معادل فارسی آن « دارد» است.همچنین فعل مضارع «بچم»لکی در شکل دیگر خود یعنی «بشم» که در زبان فارسی «بروم» است.

دلم میل گل باغ ته «دیریِ»  / درون سینه ام داغ ته «دیریِ»

«بشم»آلاله زاران لاله چینم  / وینم آلاله هم داغ ته «دیریِ»

۳٫آوردن فعل مضارع اخباری لکی از مصدر «هویشدن» لکی (گذاشتن ، امان دادن ، فرصت دادن) و «هلیدن» فارسی ،که اینگونه از فعل در زبان لکی کار برد دارد و در زبان فارسی صیغه های دیگر فعلی از این مصدر کار برد دارد.

غمم غم بی و همراز دلم غم / غمم همصحبت و همراز و همدم

غمت « مهله» که مو تنها نشینم / مریزاد بارک الله مرحبا غم

۴٫فعل دعایی باد که در لکی به شکل «بو» استعمال می شود در شعر بابا طاهر خود نمایی می کند ،همچنین واژه ی «روژ» که گاهی به شکل روج دیده می شود ، در ابیات بابا بسامدی چشمگیر دارد.

دوچشمم درد چشمانت بچیناد  / «مبو » «روجی»که چشمم ته مبیناد

شنیدم رفتی و یاری گرفتی    /  اگر گوشم شنید چشمم مبیناد

۵٫در زبان لکی فعل است به شکل های بیان حرکت «ه »یا « اَ »ادا می شود در برخی از ابیات بابا این فعل به طورآگاهانه با همان تلفظ زبان مادری خود ادا شده است آنچنانکه در دوبیتی زیر.

بیته بالین سیه مار(ه) به چشمم / روج روشن شو تار (ه) به چشمم

بیته ای ای نو گل باغ امیدم  /  گلستان سر به سر خار (ه) به چشمم

۶٫وجود فعل کنم به صورت «کرم»لکی و آوردن فعل می گویم به صورت «واجم» لکی  یکی دیگر از دلایل لک زبان بون  بابا طاهر است.همچنین در بین لک زبانان اصطلاحی مبنی بر امدن روز وجود دارد که در مصراع چهارم دوبیتی زیر بابا طاهر به زیبایی به آن اشاره کرده است. این اصطلاح آن است که لک زبانان روز را دارای در می دانند که با طلوع سپیده صبح باز می شود .(در روزآ بیین / روزا بیین)= در روز باز شدن یا روز باز شدن ، که گاهی هم به عنوان پایان فلاکت و توسعه ی رزق و روزی استعمال دارد.همچنین آوردن واژه ی « روج» اتفاقی نست ،زیرا در ابیاتی دیگر واژه ی « روز» را با همان تلفظ و سیاق فارسی آورده است. به نظر می رسد که بابا طاهر می خواسته است که واژه های لکی را با زبان فارسی به صورت ملمع بیاورد.

ته که می شی بمو چاره بیاموز  /  که این تاریک شوان را چون «کرم » روج

گهی واجم  که کی آیو این روج  /  «گهی واجم که هر گز وانه ای روج»

جدا از رویت ای ماه دل افروز  / نه « روز » از شو شناسم نه شو از «روز»

وصالت گر مرا گردد میسر  /  همه «روز»م شود چون عید نوروز

۶٫وجود فعل «دیرم » لکی در برخی ابیات به جای فعل« دارم» .

دلی نازک به سان شیشه دیرم  /  اگر آهی کشم اندیشه دیرم

سرشکم گر بود خونین عجب نیست  /  مو آن نخلم که در خون ریشه دیرم

۷٫استعمال فعل « بی» لکی به جای «بود» فارسی که دارای بسامدی فراوان است.

شب تاریک و بیابان پر ورک  «بی»/در این را روشنایی کمترک «بی»

گر از دستت بر آید پوست از تن  /  بیفکن تا بارت کمترک «بی»

۸٫آوردن فعل «ذونیِ» لکی به جای «می داند »فارسی. در زبان لکی هنگام بیان فعل مضارع اخباری ، به جای آوردن پیشوند «می» از حرف «میم» در ابتدای بن مصارع  یا مصوت مرکب « یِ»در آخر آن استفاده می شود.مثلا «می داند» را به شکل «مذونیِ» یا «ذونیِ»به کار می برند  به شکلی که در دوبیتی زیر آمده است.همچنین به نظر می رسد که فعل ابتدای مصراع دوم این بیت «بیلا» باشد که واژه ای لکیست که بیت را زیباتر و شایسته تر می کند. دلیل هم این است که بابا طاهر کسی نبوده است که فعل مفرد را برای انسانهای جمع به کار ببرد و بگوید ای سوخته دلان بیا ، بلکه به تحقیق می توان اینگونه استنباط کرد که گفته است : «بیلا (بگذار)سوته دلان با هم بنالیم».و این سهو می تواند به خاطر دخیل شدن نظرات شخصی گرد آورندگان یا تصحیح کنندگان بی خبر از زبان لکی بابا طاهر اتفاق افتاده باشد.در ضمن در دوبیتی دیگر شاعر «بوریِ» را به جای بیا به کار برده است.

نوای ناله غم اندوته« ذونه»  /   عیار قلب و خالص بوته «ذونه»

بیا سوته دلان با هم بنالیم   /  که قدر سوته دل ، دل سوته »ذونه»

«بوره» ای روی تو باغ بهارم  /  خیالت مونس شبهای تارم

۹٫در زبان لکی« رُفتن» خاک را «رُتن»(رویین) با ضم اول تلفظ می کنند.همچنی ن غیر از معنای رفتن خاک و آشغال دارای معنای غارت کردن و هیچی بر جا نگذاشتن و آب از چشمه برداشتن  دارد.در دو بیتی زیر بابا خیلی زیبا این واژه را به کار برده است.

زعشقت آتشی در بوته دیرم  /  در آن آتش دل و جان سوته دیرم

سگت ار پا نهد بر چشمم ای دوست  /  بمژگان خاک راهش « روته» دیرم

۱۰٫دوبیتی را می توان درد بابا در فراق یار دانست ، نه به خاطر فراق عاشقانه بلکه به خاطر دوری مسافت و جدایی از خاک و محل مادری شاعر.زیرا شاعر می گوید اگر خاک همدان نزدیک است تا به سر زمین چین بروم تا دورتر شوم.ینا بر این روشن است که بابا از اهالی همدان نبوده است و فقط به خاطر عقیده و آرای صوفیگری و تصوف خود دربدر شهرها شده و به همین خاطر از محبوب خود نیز دور افتاده است.همچنی وجود واژه ای «بشم»(بچم=بروم) ، «بسه» (بس است)که بر همان سیاق آوردن فعل «است» لکی که در مورد شماره ی «۵»به آن  اشاره شد ، در متن شعر جا گرفته است.

بشم واشم از این عالم بدر شم  / بشم از چین و ماچین دورتر شم

بشم از حاجیان حج بپرسم  /  که این دوری بسه یا دورتر شم

۱۱٫آوردن حرف« وا / وه»لکی به جای حرف متمم ساز« به».

صدای چاوشان مردن آیو  / بگوش آوازه ی جان کندن آیو

رفیقان می روند نوبت به نوبت  /  وای آن ساعت که نوبت « وا»من آیو

۱۲٫آوردن فعل « دیم» لکی به جای فعل «دیدم»فارسی .

دیم یک عندلیب خوشنوائی  /  که می نالید وقت صبحگاهی

بشاخ گل گلبنی با گل همی گفت  / که یارا بی وفایی بی وفایی

۱۳٫آوردن فعل « بوینم» لکی  به جای فعل شک و تردید «ببینم» فارسی.

بی ته یکدم دلم خرم نمانی  /  اگر رویت «بوینم» غم نمانی

اگر درد د لم قسمت نمایند  /  دلی بی غم درین عالم نمانی

۱۴٫آورد واژه ی «پف» لکی به جای «فوت »فارسی.همچنین مصراع چهارم این دوبیتی به یک اصطلاح لکی دلالت دارد که د ر آن چنانچه فرد با ارزش و بزرگی از دنیا برود می گویند:« چراخ دویمونو کورا بی» یا « قل دویمونو کور بی»= «چراغ دودمانش خاموش شد»

فلک نه همسری دارد نه نه هم کف  /  بخون ریزی دلش اصلا نگفت اف

همیشه شیوه ی کارش همینه  /  چراغ دودمانیرا کند «پف»

۱۵٫در موارد بالا اشاره شد که در زبان شعری بابا به جای حرف «چ» از حرف «ش» استفاده کرده است که این مورد در برخی گویشهای لکی هم اکنون هم وجود د ارد .در دو بیتی زیر از واژه ی «درنشی» استفاده شده است که همان «درنچیِ »است ودر زبان فارسی به صورت «در نمی رود» استعمال می شود.

زدل نقش جمالت در نشی یار  /  خیال خط و خالت در نشی یار

مژه سازم به دور دیده پر چین /  که تا وینم خیالت در نچی یار

۱۶٫آوردن فعل لکی «مکه» به جای «مکن».

پریشان سنبلان پرتاب مکه  /  خمارین نرگسان پر خواب مکه

بر اینی ته که که دل از ما برینی /  برینه روزگار اشتاب مکه

۱۷٫واژه ی «جره» واژه ای لکی و به معنای خرد و تیز رو و سبک جثه  و نونهال است. در دوبیتی به عنوان صفت برای باز آمده است .در زبان لکی بری کبک و باز و انسان هر سه به عنوان صفت آورده می شود.

«جره » بازی بدم رفتم به نخجیر  /  سبک دستی بزد بر بال مو تیر

برو غافل مچر در کوهساران  / هران غافل چرد غافل خورد تیر

  1. « تلواسه »واژه ای لکی و به معنای نگرانی و دلشوره داشتن است که شاعر آن را در دوبیتی زیر به کار برده است.

بی تو « تلواسه» دیرم ای نکو یار  /  زهر در کاسه دیرم ای نکو یار

میم خون گریه ساقی ناله مطرب  /  مصاحب این سه دیرم ای نکویار

۱۹٫در افواه عامه ی مردمان لک زبان است که افراد عادی را در مقابل ائمه و عارفان و صاحب دلان « کور باطن» می گویند و این اصطلاح در دوبیتی زیر نمایان است.

کجا بی جای تو ای بر همه شاه  /  که مو آیم بدانجا از همه راه

همه جا جای تو مو « کور باطن»  /  غلط گفتم،غلط  استغفرالله

۲۰٫آوردن مصدر «سوتن» لکی به جای سوختن فارسی.در برخی فولکلور لکی هم از این واژه استفاده شده است مخصوصا در اشعار مویه(موگه).

همه دل زآتش غم « سوتنی» بی  /  بهر جان سوز هجر افزوتنی بی

که از دست اجل بر تن قبایی  / اگر شاه و گدایی دو تنی بی

فولکلور لکی : مال باو فلونی نرمنن رمه نی نیه  /  چو ئاوه نوسه سوته نی نیه

۲۱٫بابا طاهر خود را در خاک همدان غریب می داند و در دوبیتی زیر به این موضوع اشاره کرده است.در ضمن « دامنگیر بودن خاک» یکی از اصطلاحات لکی است که مردم هم اکنون هم به کار می برند.

غریبی بس مرا دلگیر دارد /  فلک بر گردنم زنجیر د ارد

فلک از گردنم زنجیر بر دار  /  که غربت خاک دامنگیر د ارد

در دوبیتی زیر شاعر ترس خود را از اینکه در غربت بمیرد بیان می کند و به اشکهای خود هنگام یاد آوری سرزمین مادری اشاره می کند.و این خود دلیلی بر این است که بابا در خاک همدان غریب بوده است.

به دل چون یادم از بوم بر آیو  /  سرشگم بیخود از چشم تر آیو

از آن ترسم من سرگشته دوران  /  که عمرم در غریبی بر سر آیو

پانوشت:

۱٫جستجو در تصوف ایران ، عبدالحسین زرین کوب ص ۱۹۰

  1. Janine et Dominique Sourdel,Dictionnaire historique de l’islam, Éd. PUF, ISBN 978-2-13-054536-1, article Jibâl, pp. ۴۳۵-۴۳

منابع :

راحه الصدور و آیه السرور ، راوندی / جستجو در تصوف ایران ، عبدالحسین زرین کوب/دیوان باباطاهر لک