بابا طاهر لکزی

  یک اشتباه بزرگ تاریخی و یا تاریخی بزرگ دانسته یا نادانسته باعث شد که اذهان در مورد انتساب بابا طاهر برای تاهمیشه ی الان به خطابرود و آن هم این بود که واژه ی همذانی با همدانی خواندند و چه ها که نشد؟؟داشتم میگفتم :همدانی. بله همدانی. این واژه مانند بسیاری از کلمات دیگر […]

شوریده-۱-۳۰۰x160

 

یک اشتباه بزرگ تاریخی و یا تاریخی بزرگ دانسته یا نادانسته باعث شد که اذهان در مورد انتساب بابا طاهر برای تاهمیشه ی الان به خطابرود و آن هم این بود که واژه ی همذانی با همدانی خواندند و چه ها که نشد؟؟داشتم میگفتم :همدانی. بله همدانی.
این واژه مانند بسیاری از کلمات دیگر توسط مستشرقین و نسخه خوانهای لکی ندان به اشتباه منحرف شد و بجای آنکه از سرزمین لکها سردربیاورد از همدا سردرآورد.وقتی بابا طاهر می گوید :
مو آن اسبید بازم همذانی … این واژه همدانی به معنای همدان نیست بلکه بلکه مرکب از دو واژه ی ه به ضم – همان هو به معنای خوب -و ذانی به معنای دانستن است و در مقام استنطاق است یعنی :من آن باز سپیدم که خودت خوب میدانی. بدخوانی این واژه باعث شد ه که یک قوم سندی بزرگ را در اذهان از دست بدهد.
نمیدانم اولین نفری که بابا طاهر را لر دانست که بود و چرا این گناه نسنجیده را به گردن گرفت؟ و این گناه در نوع خود جالب است زیرا یکی آنکه لک ها را لر دانست در صورتی که اینگونه نیست و همان قدر لرها و لکها دارای تمایزند که کردها با ترکها، و دیگر آنکه باعث شد تا، کسی دیگرهرگز در فکرتحقیق و شرح و بیان این به اصطلاح فهلویات نباشد و هماره در هاله ای از ابهام بمانند. براین انتساب زبانی افراد، لازمه اش آن است که به یقین بدانیم که مباحث و قوانین آن گویش و زبان بر چه منوالی است آنگاه قضاوت کنیم.
سالهاست که ادبای ما شعر شاعرانی را که در گستره زبانی فارسی قابل فهم نیست فهلویات می نامند . ولی هنوز کسی بر نیامده و بگوید ای بابا دیگرذکر تنهای کلمه فهلویات دردی را دوا نمی کند بلکه باید دنبال آن بود که معانی این اشعار استخراج شود و ریشه زبانی و گویشی آنها مشخص شود.
یکی از این قربانیان همیشه تاریخ ادب فارسی بابا طاهر عریان همدانی نشین است. و او نیز مانند بسیاری از شاعران ما که زادگاهشان شهری و زیستگاهشان شهر دیگر بوده است به همدانی شهرت یافته است و اساسا زادگاهش یکی از شهرهای لک زبان ـ الشتر ، کوهدشت یا نورآباد ـ بوده است ولی در طول تاریخ ادب پارسی چه دخل و تصرفاتی که در دیوانش نشده است. در دیوانهایی که از بابا طاهر بجا مانده است ابیاتی به چشم می خورد که هیچ سنخیتی با دیگر ابیات ندارد و این بدان معناست که ابیات الحاقی در میان دیگر ابیات بابا طاهر بسیار است و مگر اهل ذوقی این بیگانگی را حس کند و تشخیص دهد و نگاهی به ابیاتی که مرحوم مینوی در یکی از کتابخانه های ترکیه یاد داشت کرده است فخامت و نژاده بودن ابیات بابا را مشخص می کند.
ممکن است اهل ذوقی بپرسد که برهان این که بابا لک زبان بوده است چیست؟
بله ، بسیار درست،اصولا در جواب این سوال یا باید به تعلیقات گذشته در کتب یا دواوین تکیه کرد یا بر اساس محتویات زبانی و ادبی موجود در اثر شاعر حکم کرد. و حال ، ماکه از قسم اول بی نصیبیم و مقصر واقعی این ابهام ،ادبای ما بوده اند که در این مورد تحقیقی به عمل نیاورده اند. ولی دیوان موجود یا اشعار موجود خود بهترین میزان برای قضاوت است.
هنوز هیچ شاعر و نویسنده ای از «لکـ»ـی بودن زبان بابا طاهر ذکری به میان نیاورده است.و حتی شاید شنیدن این کلام دود از مخیله این عزیزان برآسمان برآرد و بگویند : به به ! هردم ازین باغ بری می رسد.
اما نگارنده برآنست که این کار را انجام دهد و اینکه دیگران چه گفته اند و نظرشان چیست نه تنها برایم سد راهی نیست بلکه باعثی بر ادامه این کار خواهد بود و ضمنا حرمتشان را بر اساس تقدم فضل و فضل تقدم پاس می دارم و به نیکی از آنان یاد خواهم کرد.
و اما،
اهل فن میدانند که در دیوان بابا طاهر واژه هایی وجود دارد که منحصرند و حتی بزرگان در قرائتشان اشکال دارند البته نه به دلیل محقِق نبودن این عزیزان بلکه به دلیل تک واژه بودن و قاموسی نبودن این واژه ها. و هر واژه ای که در اشعار بابا به آنها اشاره می کنم خاص زبان لکی است و در هیچ زبانی دیده نمی شوند و اگر کشف غطا شود اهل ذوق تحسین خواهند فرمود که :احسن و آفرین.
ولی واژه هایی که باید به آنها اشاره شود عبارتند از:

از ته ایمان ـ اژتوئیمان ـ ؛ این عبارت امروزه به صورت اژتوئیموـ از توئیم، متعلق و وابسته توئیم ـ بکار می رود و در شکل بصری موجود هیچ ربطی به ایمان و دین و … ندارد.
اگر مستان مستیم از ( اژ ) توئیمان
وگر بی پا و دستیم از توئیمان
اگر گبریم و ترسا و مسلمان
به هر ملت که هستیم از توئیمان
آمیته:یکی از ویژگیهای سبکی زبان لکی کاهش واجی در وسط کلمات خاصه حرف خا می باشد به عنوان مثال در این کهن زبان فخیم واژه های سوخت و فروخت و آمیخت را به ترتیب:
سُت یا سوت با ضمه سین و کسره واو ؛فِروت ؛آمیت و در نهایت با حذف آ ، به مِیت با یای مجهول بدل می شود وقس علیهذا…و امروزه در این زبان هرگاه برّه ای مادر خودرا می مکد می گویند میتی ؛ یعنی مکیدش منتها نه به معنای مکیدن بلکه به معنایی آمیختگی و یکی شدن تام.پس اگر بابا طاهر می گوید :
اگر دل دلبره دلبر کدومه
وگر دلبر دله دل را چه نومه
دل و دلبر به هم آمیته بینم
نذونم دل کیه دلبر کدومه
همین معنی را در بر دارد.
بِلبِل:هنوز در این زبان و در این مرزو بوم نام این پرنده را با کسر هردو با
بر زبان می رانند و گواه صحت این تلفظ یکی از یادداشتهای مرحوم مینوی از روی اشعار باباطاهر است که در نسخه ای خطی در ترکیه یافته است.ر.ک. ج ۲ تاریخ ادبیات در ایران دکتر صفا ص ۳۸۵
نشانم تولَه و مویم به زاری بی که بِلبِل هَنی وا وُل نشانم

بِنامی ـ بَنومِی ـ : یکی دیگر از واژه های بکار رفته در اشعار باباطاهر عریان بنا بر یادداشت مرحوم مینوی ، بَنامی است که امروزه در زبان لکی به صورت « بنومی» بکار می رود و دگر کلمه بد نامی است بابا طاهر می گوید:
بنامِی نشِّه أینی که من کِرد بمن هر آن کَرَند هروَد که من کرد
که ترجمه اش این است:
نکند این آئینی که من آورده ام باعت بدنامی شود ، زیرا هرآنچه از من برود همان را در حقم انجام خواهند داد.

بِنَوشَه ـ بنفشه ـ :باز از واژه های زنده ادب نوشتاری و گفتاری زبان لکی همین واژه بنوشه است گرچه در گستره دگرگونی واجی جای دارد ولی همین کافیست که بگوئیم چون این واژه در زبان فلانی بکار رفته است می تواند دلیلی بر همزبانی اش با لک ها باشد.
آلاله کوهسارانم تویی یار
بنوشه جوکنارانم توئی یار
آلاله کوهساران هفته ای بی
امید روزگارانم تویی یار
جالون ـ جار + ان جمع ـ : یکی دیگر از واژه های کاربردی زبان بابا طاهر جالون است هرچند بنابر نوشته مرحوم مینوی جالوندَ یادداشت شده است ولی از اشتباهات کاتبان پیشین است زیرا این کلمه نه تنها همان جاران ـ جار یعنی صحرا + ان جمع ـ است بلکه باید گفت طبق قوانین ابدال حاکم بر زبان لکی را به لام بدل شده است و اگر چه متن یادداشت شده توسط مرحوم مینوی به این صورت است:
دال جالوندَ کوهان کرد پرواز…
ولی باید گفت که درست آن به این گونه است:
دالِ جالون دَ کوهان کرد پرواز
: یعنی عقاب قدرتمند صحاری از کوهستان به پرواز درآمد، نه آنکه بگوئیم در کوهستان به پرواز درآمد
بورِه ـ بیا ـ : از واژه های پر بسامد در اشعار بابا طاهر همدانی لک زبان همین واژه است که خاص زبان لکی است و های آخر این واژه یای مجهول یا های بیان حرکت است و به معنی بیا می باشد.

بورهِ ای روی تو باغ و بهارم
خیالت مونس شبهای تارم
خدا دونه که در دنیای فانی
بغیر از عشق تو کاری ندارم

بوره کز دیده جیحونی بسازیم
بوره لیلی و مجنونی بسازیم
فریدون عزیم رفته از دست
بوره از نو فریدونی بسازیم
و….

تولی ـ تولَه ـ : واژه ای دیگر که خود بابا طاهر به گیاه بودن و و نشاندن ـ کشت کردن ـ آن اشاره کرده همین توله یا تولی با یای مجهول است که امروزه هنوز کاربردی زنده دارد و مضافا عبارت نشاندن به معنی درختکاری هنوز در این زبان بکار می رود . بنگرید به یادداشت مرحوم مینوی:
نشانم تولَه و مویم به زاری بی که بِلبِل هَنی وا وُل نشانم
:گیاه توله را کشت خواهم کرد و به زاری خواهم گریست شاید دوباره گل را با بلبل آشتی دهم.
تَه کِت ـ کنار و پیشت ـ: هنوز لک زبانان این واژه ـ تَه ک ـ را با قدرت و کاربرد معنایی در زبان خود دارند و به معنا ی نزد و پیش و عقیده از آن افاده معنا می کنند.
ته کت نازنده چشمان سرمه سایی
ته کت زیبنده بالا دلربایی
ته کت مشکین دو گیسو در قفا یی
به مو واجی که سر گردان چرایی
:چشمان سرما سائیده و قد و بالای دلربا و گیسوان مشکین داری یا پیش توست ـ اسباب جنون عاشق ـ آنگاه می پرسی چرا آشفته ای؟
دِرِّک :باز از واژگانی که جای هیچ بحث و شبهه ای ندارد و لکی خاص و خالص است همین واژه دِرّک ـ خار به معنای عام ـ است که باز راهگشای فهم زبان بابا طاهر است.
شب تار و بیابان پر درّک بی
در این ره روشنایی کمترک بی
گر از دستت برآید پوست از تن
بیفکن تا که بارت کمترک بی

دِیرِم ـ دارم ـ :این واژه به کسر دال و راء، از امروزی ترین واژه های زبان لکی است.ندانستن تلفظ درست این لفظ باعث شده است که به صورتهای دور از واقع خوانده و تلفظ شود. و عجیب آن است که صورتهای صرفی این لفظ در زمان و اشخاص مختلف یکی از بسامدهای فراوان را در اشعار باباطاهر به خود اختصاص داده است.
دلی نازک به سان شیشه دیرِم
اگر آهی کشم اندیشه دیرِم
سرشکم گر بود خونین عجب نیست
مو آن نخلم که در خون ریشه دیرِم

یا
مو از قالوا بلی تشویش دیرِم
گنه از برگ ( برف و) بارون ( دارون درختها )بیش دیرم
اگر لا تقنطوا دستم نگیره
مو از یا ویلنا دل ریش دیرم
دیری بر وزن پیری بایای مجهول : ـ داری ـ این واژه نیز از بسامد بسیار بالایی برخوردار است و جای شک و تردید ندارد زیرا این واژه هنوز در زبان لکی استعمال تام و تمام دارد.
رو همه رو: این گروه کلمه در بر دارنده دوویژگی مختص به زبان لکی است . نخست آنکه لک زبان هاهنوز روز را رو و روژ تلفظ می کنند و دیگر آنکه عبارت امروزی « اِمرّو هما رّو » به معنی امروز همه ی روز ؛ به معنی تمامی روز و از اول تا آخر روز، هنوز کاربرد تام دارد و لذا قابل قیاس با این عبارت بابا طاهر است که می فرماید:
رو همّه رو ورایم گرد گیتی شوو درآیه و او سنگی نهم سر
سوته ـ سوخته ـ : در شرح کلمات گذشته گفتیم که بعضی از « ه » های آخر کلمات بیانگر یای مجهولند و این جا نیز یکی از آن موارد است و به معنای سوخته آمده است. و نکته ای که قابل شرح است اینکه نگارنده ترجیح میدهد که نسخ تصحیح شده بازاری بابا طاهر را بر نسخ تصحیح شده ی به دست ادبا را ارج بنهد زیرا بازاریان فقط کار بازاری ارایه می دهند و صورت کار را خراب نمی کنند ولی ادبا معمولا بر اساس ذوق یا قراین یا … اصل موضوع را تحریف می کنند. پس اگر بابا طاهرمی گوید:
نوای ناله غم اندوته ذونه
عیار قلب و خالص بوته ذونه
بیا سوته دلان باهم بنالیم
که قدر سوته دل دل سوته ذونه
درست و به اصالت نزدیک تر است.
گِلِگـَشت: سالهای زیادی بود که از خود می پرسیدم :
مگر چه تفاوتی بین معنای این واژه در زبان لکی با معنای آن در زبان فارسی وجود دارد؟ راستی نه آن است که لغتی چه بسا در طول تاریخ تلفظش فراموش شده باشد؟ و این یکی هم در دایره شمول این پرسش واقع شود؟سالها گذشت تا آنکه به این نتیجه رسیدم که ؛
این واژه با کسر گاف اول و اسکان و کسر لام و فتح گاف دوم، درست تر است زیرا در زبان لکی دو مصدر داریم یکی به صورت « گیلیاین» در معنی گشتن و دور زدن و برگشتن و دیگری همان«گشتن» است. حال با توجه به مطالب فوق باید گفت که گِلِگشت به معنی دور زدن و گردش و رفت آمد ومیدان تحرک و وو می باشد نه گشتن میان گلها و تفریح گلانه ؟! زیرا صورت دومی در همین زبان وجود دارد که قضیه رابهتر ثابت می کند و آن ،«گشتِ گِیل» به معنی رفت و برگشت و تفریح و دید و بازدید است. حال با این توصیفات بنگرید که معنای این بیت بابا طاهر چسان بهتر درک می شود.
بهار آمد به صحرا و در و دشت
جوانی هم بهاری بود و بگذشت
سر قبر جوانان لاله روید
دمی که مهوشان آیند به گِلگَشت
مَکَه: دگر کلمه مکن در زبان لکی همین مکه است که امروزه آشنای گوش و زبان لک زبانهاست
پریشان سنبلان پرتاب مکه
خمارین نرگسان پر خواب مکه
برینی ته که دل از ما بُرینی
برینه روزگار اشتاب مکه
نَذانی:در بسیاری از نسخ باباطاهر این واژه اصیل از سر نادانی به ندانی بدل شده که بسیار نادرست است زیرا هنوز این فعل« ذِناستن » در معنای دانستن کاربرد تام دارد.

تُه که ناخوانده ای علم سماوات
تُه که نابرده ای ره در خرابات
تُه که سود و زیان خود نذانی
به یاران کی رسی هیهات هیهات
واتن: از دیگر مواردی که باباطاهر بکار برده و هنوز در جامعه لک زبانان استعمال به روز دارد همین واژه واتن از ریشه واچ و واچه و با ابدال گاف گفتن به واو ـ گفتن ـ است و صورتهای دیگرش کاملا مورد استفاده در گفتار مردم واقع است؛
واتِم یا وتم وتمو یا واتْمو
واتِت یا وتِت واتْتو یا وتْتو
واتِی یا وِتی واتو یا وتو
مانند واتَه: گفته و نقل قول و ضرب المثل و صورتهای صرفی در زمانها و اشخاص مختلف.

دیم آلاله ای در دامن خاک
واتم آلالیا کی چینمت بار
بگفتا باغبان معذور میدار
درخت دوستی دیر آوره بار
وِی شَه: با یای مجهول در وی و های بیان حرکت،به معنی ؛ پیش و کنار و در گردن و دین و حق و ووومی باشد و اگر لک زبانی می گوید: حَقِم وِی شَه ؛ یعنی حقم پیش اوست.
هزاران دل به غارت برده وی شه
هزارانت دگر خون کرده وی شه
هزاران داغ ریش ارْ ویشم اشمرد
هنو نشمرده اژ نشمرده وی شه
:هزاران دل غارت شده و خون گشته پیش اوست. هزاران داغ دل را براو شمردم و چه بسیار داغهای به حساب نیامده پیش اوست.
هنی: باز از دیگر موارد جزم و بدون تردید در اشعار بابا طاهر واژه « هنی؛ هنوز و حالا حالاها و دیگر » است که از هر لک زبان ناخوانده درسی بپرسی به یقین قبول خواهد کرد که بله این موضوع درست است . هنی در زبان ما وجود دارد.
به نقل از دستنوشته مرحوم مینوی؛
یا کَم دُردی هنی درْ یه نبُد بار
یا کِم خوردید گهان پیدا نبْد یار
یه:از اسامی اشاره به نزدیک در زبان لکی واژه ی « یَه ؛این » است که بابا طاهر بعد از هزار سال آن را حفظ کرده است و گوید:
یا کَم دُردی هنی درْ یَه نبُد بار
یا کِم خوردید گهان پیدا نبْد یار

تُه یا تُ: از واژه های کلیدی زبان بابا طاهر همین واژه است که باید با واو مجهوا یعنی لفظی بین ضمه و واو ملفوظ در کلمه «او» خوانده شود. و بسیاری از بزرگان آن را به سلیقه خود اشتباه خوانده اند.
دلم میل گل باغ تُه دیره ـ دیری ـ
درون سینه ام داغ تُه دیره
بشِم آلاله زاران لاله چینِم
وینم آلاله هم داغ تو دیره
تَه یا ،تَ: این داده نیز که در زبان بابا طاهر وجود دارد جانشین معنایی «ترا و یا از آنِ » می باشد.و اگر این دوبیتی به این صورت خوانده شود بهتر است:

به صحرا بنگرم صحرا تَه وینم
به دریا بنگرم دریا تَه وینم
به هرجا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا تَه وینم
و دقیقا این دو بیتی را سعدی دریک بیت آورده و می گوید:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

رُیْت ریخته و عاری از پوشش:این واژه نیز از همانانی است که در شناسایی زبانی باباطاهر به ماکمک می کند تا زبانش دانسته شود. یکی از واژه هایی که حتی امروز در زبان لکی از آن استفاده گفتاری می کنند همین واژه است به معنی اخیر« ریخته و فرو رخته و آویزان آبشاری ،پرّ ریخته و عاری از پوشش » .و اگر باباطاهر می گوید:
مسلسل زلف بر رخ ریته دِیری
گل و سنبل به هم آمیته دِیری
پریشان چون کری زلف دو تارا
به هر تاری دلی آویته دیری
حتی لفظ « کَری » به معنی کنی، در میان لک زبانان واژه ای زنده و پر کاربرد است.
جُرَّه:به معنی زبر و زرنگ و جریده و سبک و نوجوان:
جرّه بازی بدم رفتم به نخجیر
سبک دستی زده بر بال مو تیر
برو غافل مچر در کوهساران
هرآن غافل چره غافل خوره تیر
دیم:به معنی دیدم و مشاهده کردم،از زنده ترین واژه های گفتاری زبان لکی است.
دیم آلاله ای در دامن خاک
واتم آلالیا کی چینمت بار
بگفتا باغبان معذور میدار
درخت دوستی دیر آوره بار