نگاهی به شعرهای ایرج نورعلی در لکنا
نگاهی به شعرهای ایرج نورعلی در لکنا هادی مؤمنی (دانشجوی دکتری هنر) ایرج نورعلی را بیشتر با غزل های “لکی”اش می شناختم،و امروزباید اعتراف کنم از خواندن این شعرها غافلگیر شدم.یادم می اید که چه زحمتی کشید،چه استخوانی خورد کرد تا به زبان خاص خودش برسد.وبه نظرم به زبان شخصی اش در شعر […]
نگاهی به شعرهای ایرج نورعلی در لکنا
هادی مؤمنی (دانشجوی دکتری هنر)
ایرج نورعلی را بیشتر با غزل های “لکی”اش می شناختم،و امروزباید اعتراف کنم از خواندن این شعرها غافلگیر شدم.یادم می اید که چه زحمتی کشید،چه استخوانی خورد کرد تا به زبان خاص خودش برسد.وبه نظرم به زبان شخصی اش در شعر بومی-لکی-رسید.همیشه حسرت می خوردم که چرا شاعری اینچنین توانا با تخیلی اینقدر بین المللی باید محدود به یک جغرافیای کوچک-زبان لکی-باشد.ایرج نورعلی در کنار دوستان شاعر دیگر برای بارورکردن زبان لکی تلاش کرد.هرچند این تلاش هیچ وقت قدر دانسته نشد،و نورعلی همیشه در حاشیه ماند.اما حالا با خواندن این شعرها می بینم شاعر حاشیه نشین ما به حق خودش رسیده است.ایرج از یک شاعر محفلی-البته نه محفل آنقدرها هم تخصصی-خودش را کنده و با این شعرها حضور خودش را به شکل رسمی ترو بسیار قوی اعلام کرده است.
هر کدام از شعرهای این مجموعه دنیای را پیش می کشد یکه و باوقار.برخلاف جریان های حاکم برفضای ادبیات معاصر ایران یعنی از یک طرف شعرهای زبانی که بیشتر زبانیت زبان را به رخ می کشند و دست در طلب اجرا دارند،و از سوی دیگر جریان ساده نویسی سانتیمانتال که با یک بار خواندن همه ی هستی شان اشکار می شود،ایرج نورعلی فضایی را پیش می کشد که یکه است وحرفی برای گفتن داردو این فضا به شدت به خودش تعلق دارد.شعرهای تازه ی نورعلی از چند منظر برایم اهمیت دارند که آنها را با مخاطبان محترم درمیان می گذارم.
۱-تخیل قصه گو: قصه گویی نورعلی در این شعرها نه از نوع تخیل” داستان و رمان” است و نه”عکاسی و سینما “اما اشکارا می توان تاثیر همه ی اینها را در آن ها مشاهده کرد.سینما و رمان به نفع شعر زاویه دار شده اند.هر شعر قصه ای را در دل دارد اما نه یک قصه ی تمام شده بل یک قصه ی ناتمام که مخاطب-خواننده-کامل کننده ی آن است.ناتمامی ویژگی جذاب این قطعات است.
۲-اجتماع: اجتماعی بودن این شعرها خلاصه در شعارگویی ها دهن پر کن و پرگویی های پرطمطراق نمی شود بل موقعیتی را می سازد که هر کدام از ما به عنوان مخاطب به نوعی با آن درگیر بوده ایم ودغدغه مان بوده است.پس هم اجتماعی است،هم اجتماعی را گرد می آورد.”نماز خواندن زغال فروش کنار زغال هایی که دنیایی را به اتش کشیده اند”.در نگاه اول و معنای اشکار انگار همه چیز مشخص است، اما نه.ذهن نمی تواند نقطه ی پایان را بگذارد . معنای پنهان متن گوشه هایی از خودش را اشکار می کند و دوباره پنهان می شود تا در خواننده ایجاد سوال کند.انگار همه چیز گفته شده اما نه. تنها آن چیزی آنچان پر می تواند خالی بنماید. “ناتمامی”ویژگی جذاب این قطعات است.
3 – روایت:”پتوهای نظامی
بیروحاند
اما سرخترین گلهای جهان
زیر تختهایشان
میروید”روایتی که شاعر برای این شعرها در نظر گرفته است به نظر خطی می اید اما درست در لحظه ی پایان شعر راویی_مخاطب- سرنخ روایت را از دست می دهد و همه چیز پراکنده می شود تا باز به شکل تازه ای قصه ای ناتمام در ذهن اش ادامه پیدا کند. روایتی اتفاق افتاده اما روایتی در کار نیست انگار نه انگار که شعری شروع شده ومخاطب کلمه به کلمه پیش رفته.همه چیز به یکباره اتفاق می افتد انگار دوربین به تن مجسمه ای چسبیده و بعد ارام ارام کنده و دور می شود تا کلیتی یکپارچه رخ بنماید.اما این مجسمه یک مجسمه ی کلاسیک نیست،که تمام معنایش یکجا حاضر باشد بل همانند مجسمه ای مدرن هرچقدر هم کامل دیده شود باز رازی برجا می ماند.باز حرفی ناگفته می ماند.و فقط احساس است و”استتیک”در هر دو معنا هم زیبایی شناسی و هم ادراک حسی،که مخاطب را دچار می کند.البته احساس یا ادراک زیبایی شناسانه ای که با شناخت دست به یکی کرده،شناختی که انگار قصد کامل شدن ندارد.”ناتمامی”ویژگی جذاب این قطعات است.
4 – زبان:شعر نه از دل دستور زبان بل از دل زبان گفتارروزمره بیرون کشیده می شود.زبان این شعرهای تر وتازه و شهری است.بی دلیل هیچ کلمه ای به کار برده نشده است.کلمات درست شلیک شده اند.و البته که به هدف خورده اند.منظور از هدف رسیدن به معنا نیست.بلکه ایجاد یک وضعیت خاص است.وضعیتی که مخاطب را در لحظه ی اول افرینش قرار می دهد.وضعیتی که فقط در شعر” تجربه “می شود.”آتش/گوزنی بود که می سوخت” این ترکیب فقط و فقط در شعر اتفاق می افتد.”زبان”زبان شعر است.قصد انتقال پیام سرراست ومعنا دار ندارد.بل به رویایی می ماند که احساس می شود بی انکه درک شود.زبان در این شعرهای کوتاه همه چیز را نمی گوید تا مخاطب ها یش را فعلیت ببخشد.شاعر با فضا هایی خالی که ایجاد می کند قدرت پرانتز بازی مخاطب را افزایش می دهد.به راستی که هر کدام از این قطعات دنیایی وسیع را می افرینند.دنیایی به وسعت ذهن خواننده هایشان.زبان ناتمام است.زبان در این شعرها امکان ساختن است.نا تمامی زبان…”ناتمامی”ویژگی جذاب این قطعات است.
در تحلیل نهایی می توان گفت ایرج نورعلی در این شعرها توانسته است خودش را به عنوان مولف کنار بزند تا خواننده جان تازه ای بگیرد.”پتو های نظامی /بی روح اند/اما سرخ ترین گلهای جهان/زیرتخت هایشان/می رویند”این شعر به نظرم شاخص ترین شعر این مجموعه است.هر واژه به جا و هر ترکیب مفهومی را در دل دارد که باعث ماندگاری شعر می شوند.لازم به ذکر است که این نکته گفته شود که؛ رمانتیک بودن شاعر در خدمت تعهد اجتماعی درآمده و این نکته بر عمق وژرفایی هر شعرش افزوده.در نهایت فقط می توان بنویسم :خسته نباشی شاعر.به نوشتن ادمه بده.ما منتظر شعرهای اینده ات خواهیم ماند.
(۱)
نمیدانست
چه دنیایی را آتش زده است
زغال فروشی که
کنار زغالهایش
نماز میخواند…!
(۲)
در حالی که خون تولدم
روی دستکشها خشک نشده بود
فِلشها
به دنبال تختی میدویدند
که مادرم را تا پشت شیشههای
آی سی یو
دنبال میکردند
(۳)
آتش
گَوزنی بود که میسوخت
شاید
بخاطر بچهای که در شکم داشت
نمیگذاشت کسی به او نزدیک شود!
(۴)
پتوهای نظامی
بیروحاند
اما سرخترین گلهای جهان
زیر تختهایشان
میروید
شاعر: ایرج نورعلی
درود بر هر دو عزیز؛هادی و ایرج
[پاسخ]
درود بر استاد سلیم عزیز
[پاسخ]
با تشکر از جناب مومنی عزیز بخاطر بررسی دقیقی که از شعرهای ایرج نورعلی دوست داشتنی انجام دادند، بسیار زیبا و خواندنی بود. متشکر.
بدون شک این نوع کارها سطح توقع رو در آینده از جناب نورعلی بیشتر میکنه، در چند کاری که از ایشان شنیدم بسیار بنده را به وجد آورد و نوعی تفاوت در آثارش دیده میشد…
خوشحالیم از اینکه سرویس ادبی لکنا برای اولین بار شعرهایی، غیر از اشعار بومی جناب نورعلی رو منتشر کرد، امیدواریم باز هم موفق به انتشار آثار ایرج عزیز بشیم.
[پاسخ]
آقای حسینی عزیز متشکرم.من خیلی کم با “لکنا”آشنایی داشتم ولی ایرج خان باعث این آشنایی شد.امیدوارم در آینده بتونم با این مجموعه همکاری های بیشتری داشته باشم.بخش ادبی را بسیار پربار دیدم.وچقدر خوب که به شکل نظام مند دوستان شاعرهمشهری معرفی بشن.
[پاسخ]
درود بر آقای نورعلی به خاطر شعر زیبایشان . به امید آن که اداره ی ارشاد در معرفی این شاعران جوان و با استعداد شهرمان تلاش بیشتری بنماید. به هادی عزیز هم دست مریزاد می گویم به خاطر تحلیل زیبایشان از ادبیات معاصر و تشویق جوانان به شکوفایی طبع شعریشان. موفق و سر بلند باشید.
[پاسخ]
آقای سلطانپور عزیز طی این دو دهه فرهنگ و ارشادتنها سرپناه برای شاعران و نویسندگان و هنرمندان کوهدشتی بوده است،امیدوارم هنوز هم و در آینده هم چنین باشد.فرهنگ و ارشاد به جوانان ونوجوانان سرکوب شده این مجال و شخصیت را می داد تا خودشان را معرفی کنندو به اعتماد به نفس از دست رفته شان سروسامان ببخشند.البته منظورم از فرهنگ و ارشاد کارکنان ان نیست،هرچندهم در آن مجموعه کارمندان محترم و زحمت کش کم نبوده اند از پرویز نورمحمدی عزیز بگیر تا آرش نازنین،سجاد شفیعی مهربان و…باید از آقای جعفری به شکل ویژه ای یاد کنم.که با تمام جوان بودنش بسیار با تجربه وخوب عمل کرده.اما جدا از همه ی این دوستان و عزیزان دیگری هم که نام شان در خاطرم نیست،خود “فضا”ی ساختمان ارشاد نه فقط این ساختمان شیک و مدرن امروزی واقع در پارک فدک که به عمر ما قد نداد و کمتر از چند ساعت در آن حضور داشته ام بل تمام ساختمان هایی فرسوده ای که روزی عنوان فرهنگ و ارشاد بر پیشانیشان حک شده،همین اهمیت را دارا بوده اند.خود” فضا”موقعیتی می ساخت برای ازادی،خلاق بودن،و در نهایت کلمه انسان بودن.اتمسفر حاکم بر فضایی فرهنگ و ارشاد که چیزی نبود جز فضایی که خود هنرجویان و هنرمندان با حضورشان آن را می ساختند.انجمن ادبی شهرستان کوهدشت که همیشه ی پای اصلی ارشاد بوده.به شکلی می توان گفت انجمن های دیگر پیوستی بوده اند برایش.خب شاید خواننده ی آگاه بگوید پس انجمن نمایش چه،یا هنرهای تجسمی وخوشنویسی و موسیقی.بله این انجمن ها هم بزرگانی را ساخته اند وبزرگی های بسیاری افریده اند.اما انجمن ادبی شاه بیت مجموعه بوده،بهترین های هر کدام از بخش های دیگر دست بر اتش ادبیات داشته اند هرچند از دور.انجمن ادبی با تمام فعالیت های مثبتی که داشته ،در سالهای نزدیک دافعه ای هم داشته و…امیدوارم دوباره روزی این انجمن به منش دمکراتیک خودش برگشته و با پشتیبانی ارشاد دست از مراسم های مناسبتی برداشته و پای تحلیل های جدی وکارشناسی شده را به میان بکشاند.کاش می شد کارگاه های تخصصی را ایجاد می کرد و در تمام رشته ها استاد های را از جاهای مختلف کشور دعوت می کرد ،بعضی از استاد های حال حاضر مجموعه ی ارشاد را می شناسم که خودشان نیاز به حداقل ده سال آموزش دارند،حال این عزیزان چه کمکی می توانند به هنرجویان جوان و نوجوان کنند خدا می داند.در همان شهر کم نیستند اساتید جوان و قوی اما عدم برنامه ریزی دقیق و خودخواهی های بعضی نفرات باعث یکجا ماندن و نابود شدن استعدادها می شود.کاش هنرمندانی مثل ایرج نورعلی،احسام سلطانی و…به وسیله ی ارشاد مورد تشویق قرار بگیرند.کاش ارشاد اسلامی تصمیمی جدی می گرفت برای بیمه ی این هنرمندان.کاش کتاب هایی که با هزار بدبختی در اختیار مجموعه ی ارشاد قرار می گیرد به راحتی اسیر عقده های عده ای فرصت طلب نشوند و در بین تعداد محدودی تقسیم نشوند.این کتابها غنیمت جنگی نیستند این ها باید در کتابخانه و برای عموم هنرمندان باشند. به هر حال حرف زیاد است و فرصت کوتاه.آقای سلطانی عزیز بزرگانی مثل شما می توانند از طریق های مختلف این امور راد به پشت میز نشینان گوشزد کنند.باز هم متشکرم از اینکه خواندید.
[پاسخ]
سلابر دکتر هادی مومنی عزیز.امیدوارم هرکجاهستید پیروز وسربلند باشید.هادی جان انتقادبه جا وسازنده از هر مجموعه وصنفی باعث پیشبرد واصلاح امور میشود بنده به شما افتخار می کنم که پیگیر مسائل مربوط به حوزه فرهنگ وهنرشهر ودیارمان هستیدو از خدای متعال برایتان آرزوی بهروزی و سعادت وموفقیت در زندگی راخواستارم.
[پاسخ]
پرویزعزیزم.بیشتر کسانی که ارتباطی با مجموعه ی فرهنگ وارشاد اسلامی داشتن مهربانی شما و دیگر دوستان را تجربه کرده اند.کارمندهایی مثل شما در آن مجموعه می توانند عصای دست هنرمندان شود.شما با نگاه اصلاح طلبی که همیشه داشته اید به پیشرفت فرهنگ ان شهر کمک کرده اید.امیدوارم این زحمات در گوشه ای از آن مجموعه ثبت و ماندگار شود تا آیندگان بدانند که چه مسیری طی شده وچه خون دلهایی خورده شده تا فضایی فرهنگی ساخته شود.
سلام بر هادی عزیز. ازت ممنونم که با ما در لکنا همراه شدی.
در خصوص انجمن ادبی کوهدشت واقعیت اینه که ما سال هاست علی رغم نو شدن ساختمان ارشاد، با محدودیت های زیادی مواجه هستیم. از فقر اعتبارات مالی تا کاتالیزه شدن و مناسبتی شدن اجباری تمام جشنواره های استانی و شهرستانی. اما با وجود این تنگناها ما امروز کما فی السابق شاهد بروز و ظهور شاعران و استعدادهای جوان زیادی تو این انجمن هستیم. از همین ایرج نورعلی گرفته تا خانم ها ابوالوفایی و میرزایی، فرهاد محمودی و …
در خصوص اساتید نیز باور کنید شخصاً شاهد دعوت مکرر دوستان هیئت امنا از ایشان بوده ام اما گویی با جفای مسئولین و سردی روزگار، رکودی مستمر وجود تمام ما را فراگرفته است…
به امید روزهای بهتر
[پاسخ]
ممنون از شاعرونویسنده ارجمند واقعادر مطلب و نوشته بالا زیباقلم زده اند .مانا باشید وسربلند
[پاسخ]
متشكرم از لطف شما
[پاسخ]
ایرج خان شعر لکیت خیلی بیتر بی یه چات لکی بنوس لکی بخون ……..
پی دوریت دل م ناخونا چو پته تپ شیا مکم خودایا بون م دی کییم کلیمه لا کیا مکم
ایرج خون یه ماجیته ویر کو
[پاسخ]
ها ویرت دار دیاری سر چیا
سوز سر برزو همیشه ویریا
هاویرت سردی داوار سیه زمسونل
هاویرت سار خس تاوسونل
ها ویرت یا ای درو سر خره می
چو قدیم و چملت آگر می؟
[پاسخ]
احسنت بردكتر هادي دست مريزاد كمك خوبي به جوانان بي ادعا مي كني هرچند ايرج واقعا پسرخوبي است
[پاسخ]
انجام وظيفه است ،مرسي كه خوندين
[پاسخ]
دكترهادي شيرمادرت حلالت ايرج نورعلي از كجاپيدا كردي واقعا كارخوبي انجام دادي
[پاسخ]
كار منتقد فقط نوشتن درباره ي هنرمندان معروف نيست ، بعضي وقت ها بايد اسم ها رو كنار زد ،به شعر اعتماد كرد ،حتي اگر نويسنده ي صاحب نامي نداشته باشن ، اين شعرها ي ايرج هستن كه باعث پيدا شدنش شدن نه من.
[پاسخ]
درود بردكترهادي مومني بخاطرتحليل زيبايشان درمورداشعارايرج نورعلي پسرخوب سربه زير
[پاسخ]
مرسي خان داداش
[پاسخ]
دست مريزاد دكتر هادي
[پاسخ]
مرس كه وقت گذاشتين و مطالعه كردين
[پاسخ]
ایرج جان ! سلام ، شعرتو خوندم خیلی خوشم اومد انشاء الله منتظر شعر های بعدی شما هستیم برادر !………………………………………..
[پاسخ]
سلام بر هادی عزیز . دست مریزاد برادر . مطلبت رو خوندم و لذت بردم . حداقل باعث شد ایرج نورعلی را به عنوان یک شاعر همشهری بشناسم و من بعد پیگیر کارهایش باشم.
[پاسخ]
،متشكرم مهدي جان.
[پاسخ]
کار جالب و پسندیده ای بود. ممنون.
[پاسخ]