شعر سپید

  پراکنده ام میان روزهای آمده و نیامده ای خاک خوب دوردست مرا جا بده میان آرواره های نجیبت پناهم ده از این تبسم نابکار که دندان ها را برایم تحمل پذیر کرده است وقتی کودک بودم در سربازی می خواستم تفنگ را به شعرهایم ترجمه کنم صدا را از استخوانم جدا می خواستم و […]

۱۲

 

پراکنده ام

میان روزهای آمده و نیامده

ای خاک خوب دوردست

مرا جا بده میان آرواره های نجیبت

پناهم ده

از این تبسم نابکار

که دندان ها را برایم تحمل پذیر کرده است

وقتی کودک بودم در سربازی

می خواستم تفنگ را به شعرهایم ترجمه کنم

صدا را از استخوانم جدا می خواستم

و برای کشتن بادام های تلخ دهانم

اضافه کشیک می دادم

تحملم کردم

سرم را به دیوار خانواده کوبیدم

برای دیدن روزهای خوب آینده

پراکنده شدم میان من و تو و سیستم

تا ورم دیوار را بخوابانم

گنجشک ها به خوابم آمدند

و چنارهایشان را در سرم کاشتند

ای روز خوب آینده

مرا به تماشای آب ها ببر

بگذارم لای کلماتی پنهان

و صدایم را از رویم بردار

خسته ام

مثل تیرک های دور پادگان

که سیم های خاردار را نگه داشته اند

خسته ام بد

از دستم خسته ام

 

 

شاعر: میرسلیم خدایگان