«آدرینا» را باران بُرد/ نگاهی دیگر به چگونگی مرگ خانواده ی کوهدشتی در حادثه ی سیلاب

پاچه شلوارش را بالا زده‌ است. میان گل و لای می آید و می رود. نگاهی به خانه می اندازد. دوباره بر سر می زند. یک نگاهش به خانه است و یک نگاهش دیگرش به پیام تسلیت روی دیوار. عکس رفیقش را که می بیند؛ دوباره بر سر می زند. به سمتش می روند. دستش […]

پاچه شلوارش را بالا زده‌ است. میان گل و لای می آید و می رود. نگاهی به خانه می اندازد. دوباره بر سر می زند. یک نگاهش به خانه است و یک نگاهش دیگرش به پیام تسلیت روی دیوار. عکس رفیقش را که می بیند؛ دوباره بر سر می زند. به سمتش می روند. دستش را می گیرند. خودش را رها می کند. به سد روبروی خانه خیره می شود.

سیلاب در شهرستان کوهدشت

دیروز بدترین روز زندگی اش را تجربه کرده است. شاید هنوز حادثه ی سیلاب دست از سرش برنمی دارد. حادثه ای که باعث شد خانواده ی رفیقی که برایش برادر بود را با خود ببرد. عرقی سرد روی پیشانی اش را با دستمال پاک می کند:«علی دوست، شبیه برادرم بود. همین چند وقت پیش با دوندگی توانسته بود خرج بیماری دخترم را فراهم کند.»

سیلاب در شهرستان کوهدشت

ساعت نزدیک به ۱۱ ظهر است. کوچه با رفت و آمد اهالی کمی شلوغ شده. هر کسی سرش به زندگی خودش گرم است. صدای وحشتناکی بلند می شود. سکوتی همراه با وحشت، همسایه های مجاور رودخانه داخلی کوهدشت را در بهت می برد. وحشت چندان دوامی ندارد. در کمتر از چند دقیقه موجی از آب سرازیر می شود. به سمت خانه ها هجوم می آورد.

سیلاب در شهرستان کوهدشت

آب گِل آلود نخاله های ساختمانی و ته مانده ی کاه زمین های کشاورزی را با خودش به خانه ها می برد. همه فرار می کنند. سیلاب از سر خانه ها بالا می رود. جیغ و داد کودکان در میان غرش سیلاب گم می شود. مردی به تندی خودش را به سمت خانه ی آدرینا می کشاند:«علی دوست صبح زنگ زد. صدایش بالا نمی آمد. می گفت به داد زن و بچه ام برسید.»

سیلاب در شهرستان کوهدشت

سیلاب به دیوارهای خانه هم رحم نکرده است. در خانه را پیدا نمی کنند. خانه ی آدرینا، دختر «علی دوست محمدی و زینب مرادی» در زیرزمین یک منزل مسکونی و اجاره ای است. هیچ وسیله ی نجاتی در کار نیست. مردهای داخل کوچه خودشان را به خانه ی بالادستی علی دوست می کشانند.سیلاب، در را قفل کرده است. با مشت به شیشه ها می کوبند. در به سختی باز می شود.

 سیلاب در شهرستان کوهدشت

سیلاب، خیابان بی آسفالت را گله گله کنده کاری کرده و باعث شده گِل به سر و صورت مردم پرتاب شود. حدود ١٠٠ متر بالاتر گروهی از مردم بالای دیواره رودخانه ایستاده اند. همه محو خانه هایی هستند که زیر سیلاب رفته است.

زیرزمین خانه ی آدرینا از آب پُر شده است. امدادی در کار نیست؛ امدادگرها وسیله ی امداد ندارند. با کلنگ کف خانه طبقه ی بالا را دایره وار می شکافند. سیلاب به بالا هجوم می آورد. هیچ کسی را بالا نمی آورد. ساعت ها با بر سر زدن ها به عصر می رسد.

سیلاب در شهرستان کوهدشت

هیچ ردی از خانواده ی آدرینا پیدا نیست. نفس ها میان سیلاب بریده بریده می شوند. هنوز هیچ امدادی در کار نیست. سیلاب تا سقف خانه ی آدرینا رسیده است. عموی زنده یاد زینب مرادی و برادرزاده اش جنازه ها را پیدا می کنند. خانواده ی آدرینا روی آب می آیند. بی جان. بی نفس. بی امداد. یله در سیلاب.

 جنازه ها را بالا می آورند. پدر و مادر، آدرینا را محکم در آغوش گرفته اند. هیچ آسویی دست های کوچک آدرینا را نگرفته است؛ جز آغوش پدر و مادر. پدر هر چیز با ارتفاعی را سراغ داشته، روی هم تلنبار کرده است. کولر و کمد را جلوی درب حیاط خلوت آورده؛ به بالای وسیله ها پناه برده اند؛ اما سیلاب رحم ندارد. جنازه ها را با جیغ به سمت آمبولانس می برند. سیلاب ساعت ده و نیم به جان خانه ها افتاده و حالا پنج عصر است.

شش ساعت آدرینای کوچک با سیلاب مبارزه کرده است؛ نبرد نابرابر «یوز و کبوتر در ساعت پنج عصر». شش ساعت جز آغوش پدر و مادر پناهی نداشته؛ شش ساعت نفسش حبس بوده است؛ مرگ ناجوانمردانه ی پدر و مادر را با کودکی اش دیده؛ شاید هم زودتر سیلاب جانش را برده و پدر و مادر حتا نتوانسته اند برایش اشک بریزند. کسی چه می داند؟

سیلاب در شهرستان کوهدشت

زنده یادها آدرینا و پدرش

حالا چهار روز از درگذشت خانواده ی آدرینا گذشته است. فامیل آدرینا دل از خانه ی بی آدرینا نمی کنند. سراغش را می گیرند. دور خانه چرخ می خورند. به زیرزمین می روند. هنوز خانه از سیلاب تخلیه نشده است. خودشان ماشینی را بری تخلیه آب آورده اند. امدادها خانه را از سیلاب تخیله نکرده است. سقف ترک خورده است. وسایل خانه میان گِل و لای پیدا نیست. سیلاب خانه را بلعیده است. بر سر می زنند:«بدون شما چطور زنده بمانیم؟»

سیلاب در شهرستان کوهدشت

حالا آدرینا نیست و پدر و مادرش. دوچرخه ی آدرینا گوشه ی حیاط خودنمایی می کند. آدرینایی نیست تا تمام کودکی اش را بازی کند. باران آدرینا را با خود بُرد.

 گزارش: فاطمه نیازی/ آسوبان