هوره نجوای بشر در گلوی زمان/ عبدالعلی میرزانیا

    هوره نجوای بشر در گلوی زمان/ عبدالعلی میرزانیا   آنگاه  كه با گذشتن روز و شب هاي نخستين آرام آرام طعم هجران دوست را مي چشيد با كدامين مويه به ياد يارو ديار دل راتسلي مي داد؟ او از عالمي مي آمدكه پراز خسروانی های الهي بود از هر گوشه ترنم شاخه هاي […]

hana89

 

 

هوره نجوای بشر در گلوی زمان/ عبدالعلی میرزانیا

 

آنگاه  كه با گذشتن روز و شب هاي نخستين آرام آرام طعم هجران دوست را مي چشيد با كدامين مويه به ياد يارو ديار دل راتسلي مي داد؟
او از عالمي مي آمدكه پراز خسروانی های الهي بود از هر گوشه ترنم شاخه هاي طوبي را به گوش هوش مي بلعيد .
او از عالم خسرواني هاي چنگ حضرت دوست اينك كور سوئي از آن همه لحن ونغمه را به ياد داشت وهمين خاطرات براي او همه چيز بود و تبعيد گاهش را گاه سبزو قابل تحمل مي كرد.
بانگ گردش هاي چرخ است اين كه خلق   مي سرايند ش به تنبور و به حلق
در بهشت آن لحن ها بشنوده ايم             ما  همه  اجزاي آدم  بوده ايم
و امروز من فرزند او هنوز تبعيدي سراي تاابد نفريني خويشم و تنها مرده ريگم از عهد پدر همان لحن ها و آواهاي ماورايی چنگ طوبي مي باشد.

لحن هايی كه از آغاز خلقت بامن بوده اند ومن در اين مجال كوتاه با شما از ان آواها يكي را به بررسي و تحليل مي نشينم .

هــــــــــــــــــــوره

بدرستي بركسي معناي هوره مشخص نيست هركسي از ظن خويش گفته ها ئي را با فته ا ما سندي را كه روشن كننده ي اين فضاي تاريك باشد در دست نداريم مادر اين فرصت كوتاه بر آنيم تا با مروري بر مقا مها وهوره سرايان بنام و همچنين نظری که برآمده از توانایی ناچیزدانسته ها مان است به ريشه يا بي دو نام اين آواي كهن تا آنجا كه توان دانسته هايمان اجازه مي دهدشما خواننده فرهيخته را با اين اولين آواي بشري آشنا كنيم .
در مناطق شرق آسيا از ژاپن گرفته تا معبد هاي پرشكوه چين وساكنان بام دنيا هيما ليا كه گوئي هماره دست بر پوست آسمان مي كشند ودر ميان راهبان رياضت كش تبت آواهاي(مقدسي) شنيده مي شود كه با هوره ي مردمان دامنه هاي زاگرس نه بي شباهت بلكه گوئي يكي هستند ا لبته از لحاظ محل سرايش در گلوكه از ته گلو مي باشد وهمچنين نوع تحريرهاي زده شده در اين آواها، اگر در شاهكارهاي استاد بزرگ سینمای ژاپن آكيروكروساوا بيشتر دقت كنيم سروده هاي سامورائي ها را آشنا خواهيم يافت آنچنان که وقتی سامورا ئی خسته و زخمی را در نمایش های مقدس  بازی می کنند آوای آن سامورائی خسته از بیداد را با آواهای مردمان دامنه های گرین و بیستون شبیه می یابی ، در ميان نغمه هاي مقدس ساكنان اصلي آمريكا ي شمالي و جنوبي يعني سرخپوستان بازهم فرم اين اولين آواي بشري به گوش مي رسد و باز آنها نیز این آوارا در رقص ها و نمایش های مقدس خود اجرا می کنند .آن گونه كه برخي از فرزانگان دانش زبان شناسي مي گويند سرچشمه تمام زبانهاي بشري در آغاز يكي بوده و تمام زبانهاي امروزي شاخه هائي از آن زبان مادر مي باشند، ما نيز با توجه به اين نظريه مي توانيم با وجود تشابهات فراواني كه بين هوره ي ما وآواهاي (مقدس) ديگر سرزمين هاي صاحب تمدن وجود دارد بگوئيم كه هوره اولين نغمه ی به يادگار مانده از بشر است از آن زمان كه هنوز دانش موسيقي در ميان انسانها در اولين گام هاي خود بود وهنوز پای در راه رشد و اعتلای خود ننهاده بود. هوره آوازي است ساده  كلام ها و تحرير ها همه از اعماق گلو بيرون مي آيند درست ما نند آن زمان كه ا نسان هنوزبه كارائي لب ها پي نبرده بود و فقط آنچه درد و احساس داشت را از ته گلو بیان می کرد، تعداد نت ها در اين آوا بسيار كم ومحدودند و اين خود نشان از اصا لت و باستا ني بودن هوره است ، تحرير ها در هوره به آواهاي مي ماند كه در پيرامون خواننده است ما نند صداي كبك و زوزه يدرد ناک و پراز راز و رمز گرگ و همچنين نغمه ی  هماره ي رود خانه كه گوئي محكوم تا ابد گريه كردن است. پيش از آنكه دو واژه هوره و گورا ني را بخواهيم كالبد شكافي كنيم بايسته مي دانم اين گفته را كه ما هيچ وقت قصد نداريم هوره را به يك زمان معين از تاريخ ايران زمين و آواي مذهبي يك كيش الهي مشخص نسبت دهيم كه با اين كار هوره  اصالت خود را به عنوان يك آواي بشري و تاريخي از دست خواهد داد، هوره آوائي است كه معبر زمان سالیان فراواني را بر خود دیده است سالیانی به درازای عمر بشر  ودر هر مكان و زمان براي خود جايگاه منحصري داشته است ما اگر هوره و گوراني را دو كلمه اوستائي مي دانيم برا ي اين است كه دانسته هاي ما تا ان زمان بيش نيست .
هوره را بعضي از محققين چون استاد محترم فاروق صفي زاده از كلمه اهوره دانسته و آن را اصيل ترين موسيقي كردي مي خواند(كه صد البته ایشان نگفته اند که هوره آوائی منحصر ن کردی است بلکه گفته اند که کردها نیز این آوای بشری را در توشه ی اندوخته های فرهنگی خود دارند)  اين نظريه را در كتاب پژوهشي درباره ي ترانه هاي كردي آورده اند، بعضي از دوستان نيز هوره را از حور به معناي خورشيد گرفته اند، وعده نيز اعتقاد دارند كه روحانيان زرتشتي اوستا را به هنگام نيايش به اين گونه سروده اند ، آنچنان كه امروز قاريان خوش الحان قرآن اين كتاب آسماني را در لحن هاي مختلف قرائت مي كنند، به گفته ايي ديگر چون كسي از ايران باستان به ديار باقي می شتافت مغان براي آرامش روح او اوستا را بر مزارش نجوا مي كردند  بنابر اين نظريه هوره در ايران باستان هم كار برد مذهبي داشته( چون اقوام فوق الذکر) هم كاربرد سوك خواني كه امروز براي ما فقط كار برد سوك خوانيش بجا مانده است وجالب اين است كه در آواي هوره كمتر در گذشته گان را به عنوان مرده مي سرايندبلكه كسي را ميخوانند كه گاه از او كمك و امداد مي خواهند و گاه از او مي خواهند كه از خواب گران خود برخيزد ،امروزهوره كاربرد حماسي نيز پيدا كرده و اين مديون هوره سرايان بنام امروز ايران زمين است .

گـــــــــــــــوراني

گوراني كه در زبان لكي به صورت گوروني تلفظ مي شود، در مناطق كردنشين كاربرد معناي بيشتري دارد كه كُردان هر گونه آواز را گوراني ميخوانند اما در مناطق لك نشين گوروني فقط به هوره اطلاق مي شود، كلمه گوراني  را مي توان به دو صورت تحليل كرد كه البته هر دو صورت به يك نتيجه مي رسند و آن نسبت آوا دانستن براي كلمه گوراني مي باشد .
1 كلمه گئِره يا گَر در زبان اوستايي به معناي آواز خواند ن و نيايش كردن است كه بي ربط با خود واژه هوره نمي باشد.
2  اگر كلمه گوراني را به اسلوب  دستور زبان لكي حلاجي كنيم باز به كلمه گئره يا همان گَر خواهيم رسيد ، در زبان لكي همواره (ب) در ميان كلمه به (واو) تبديل مي شود مانند (جبر) ،  ( جور)  (كبك) ، (كوگ) (تبر) ، (تَوَر) و…………. ما با انجام اين كار از كلمه گور به كلمه گبر خواهيم رسيد و همه به خوبي مي دانيم كه كلمه گبر هديه ي اعراب به ايرانيان بود وگبر چيزي نيست جز دگر گون شده ي كفر كه اعراب به ايرانيان نسبت مي دادند و زرتشتيان را كافر مي خواندند ، هوره نيز آواي بوبد كه به زرتشتيان نسبت داده شد و گوراني نام گرفت گبر + ان جمع+ ياي نسبت بعد از حلاجي اين دو كلمه به برسي بعضي از مقامهاي هوره و تعدادي از هوره سرايان بنام را نيز به خدمت شما خواننده ي عزيز معرفي خواهيم كرد  .
برخي از مقامهاي هوره به نام هوره سرايي معروف نام گرفته است مانند علي نظرچر ( چر در زبان اوستايي و پهلوي به معناي آواز خواندن آمده است ) و عين علي چر گونه ايي ديگر از مقامهاي هوره به نام مناطق مختلف كُرد و لك شهرت دارند مانند ايلامي چر دلفوني چر و يا طرهوني چر و الشتري چر ، گونه ايي ديگر اشاره به كاري روز مره دارند مانند شوو ( چوپان) چر قاچاقچي چر  از ديگر مقامهاي هوره مي توان بَنُيرَه چر ، پاوه ميري سياه چمانه، ساروخوني ، مور ، ژن چر ، سوار چر، دو دنگي، كوه چر.، و چند تاي ديگررا مي توان نام برد. در مناطق لك نشين اشعار هوره را كليمه مي خوانندكه بيشتر تك بيت مي باشند كليمه به معناي كلام  می باشدکه البته کلام دارای یک وجه مقدس در ادبیات لکی هم می باشد آنچنان که آن دسته از مردم لکدتبار که عقاید درویشی و دارند و اهل حق می باشند شعر های مقدس خود را کلام می نامند، ادبيات منظوم لكي به سه دسته تقسيم مي شود1 لالا ئي ها 2 بيت يا (چهل سرود) 3 كليمه يا ( مور) هوره چر هر مصرع را به دو پاره تقسيم مي كند كه در لابه لا ي هر پاره كلماتي را به صورت بداهه مي خواند كه غالبن در مدح قهرماني و پهلواني هاي فرد مورد نظر مي باشند به اين كلمات مي شود لا چر يا لاوش نام داد در آخر لازم  مي دانم كه بر خي از هوره سرايان بنام كردستان و كرمانشاه و ايلام و لرستان را برا يآشناي بيشتر ذكر كنم . علي نظر منو چهري كه كمتر كسي است در تمام كردستان و كرمانشاه و لرستان كه با نا علي نظرو نغمه هاي او آشنا نباشد اين استاد بنام متا سفانه در سن چهل و يك سالگي در اوج هنر نمائي بر اثرصانحه تصادف در گذشت داراخان  ـ سيد قلي كشاورز صاحب سبك و مورد احترام در كردستان ـ سيد علي اصغر كردستاني ـ ابراهيم حسيني ـ ايل خان اركوازي ـ ياسم ياسمي ـ و از هوره سرايان مناطق لك نشين مي توان از استاد عين علي تيموري صاحب سبك  عين علي چر ـ خانمراد قنبري ـ دولت مراد اميري ـ نور محمد جهانپور ـ علي پايار اميري وچند تن ديگرنام برد، در پايان چند بيت از ابياتي كه در هوره كاربردفراوان دارند ذكر خواهيم كرد:
يَه چِه دردي بي  بيه دُچارم                        لَش بِرد وَتالان سر كِرد وَبارم
باز این کدام درد است که دچارم شدو ذره ذره وجودم را به تاراج برد و سرم را بار گردنم کرد

اِ مِزارسو مَكنيان قوري                            مَسپاردن و گِل يه روسم طوري
در مزاراباد به دستان خاک رستم گونه ای را می سپاردندن

اِ مزارسو مكنيان زمين                            مسپاردن و گل روسم لال جبين
در مزارستان به آغوش خاک مسپردند رستم لاله جبینی را

بوریوسرينم و كزُ و مور                              كزت بيترَه و سدرو كافور
به دیدارم بیا با سوز آوای هوره که صدایت از سدرو کافور برایم دلنواز تر است

اِ دلمه نسار خوَر موي نونه                             هُيچ حور نِموينِي هر يخ بنونه
آه دلم هماره یخ بندان است هیچ آفتاب به خود نمی بیند

بيلا هر كي ماي ديده اِ لا دَم                       مر وه بالاكت بال چيم آ كَم
بگذار چشم هایم به دیدار رهگذران بخوابد مگر تو بیای و چشمان من به تماشا باز شوند.