کلاغی روی سیمهای ِ حرف/ مرتضا خدایگان
من درختی کلاغ بر دوشم ، خبرم درد می کند بدجور ساقه تا شاخه ام پر از زخم است ، تبرم درد می کند بدجور من کی ام جز نقابی از ابهام؟ درد بحران هویت دارم یک اشاره بدون انگشتم ، اثرم درد می کند بدجور جنگجویی نشسته بر خاکم ، در قماری که هر […]
من درختی کلاغ بر دوشم ، خبرم درد می کند بدجور
ساقه تا شاخه ام پر از زخم است ، تبرم درد می کند بدجور
من کی ام جز نقابی از ابهام؟ درد بحران هویت دارم
یک اشاره بدون انگشتم ، اثرم درد می کند بدجور
جنگجویی نشسته بر خاکم ، در قماری که هر دو می بازیم
پسرم روی دستم افتاده ، سپرم درد می کند بد جور
مثل قابیل بی قبیله شدم ، بوی گندم گرفته دنیا را
بس که حوا هوایی اش کرده ، پدرم درد می کند بدجور
هرچه کوه بزرگ می بینی ، همگی روی دوش من هستند
عاشقی هم که قوز بالا قوز ، کمرم درد می کند بدجور
تو فقط صبر می کنی تجویز ، من فقط صبر می کنم یکریز
بس که دندان گذاشتم رویش ، جگرم درد می کند بدجور
بستری کن مرا در آغوشت ، با دو نخ شعر و این هوا باران
مرغ عشقی بدون همزادم ، که پرم درد می کند بد جور
برسان قرص بوسه – اورژانسی – قرص یک ور سفید و یک ور سرخ
برسان نشئه ای ز لب هایت ، که سرم درد می کند بدجور
لذت بردم مش مرتضا، فره رنگینه
ار د مه میشتوی تا نسخه سیت تجویز بکم جوری که همه دردیات خو بوه
یکی پیا بک
روه خواستگاری
نامزدی بک
عروسی بنی
ریت زیر یه سقف
زندگی مشترک و …
یقین داشتو همه دردیات تموم موهن و ولی چشمه شعریاتیش میحشکیه
[پاسخ]
من عقابي بي بال و پرم ، كه نوكم درد مي كند هنوز
جنگجویی نشسته بر خاکم، لانه ام درد مي كند بدجور
درود بر تو
[پاسخ]
حرفهایم پر از نگفتن ها ست
چشمهایم پراز ندیدنها ست
اشکهایم پراز نرفتن ها ست
نفسم درد میکند بدجور!!!
این شعره که من گفتم ؟!حتی زبانم درد میکند بدجور!!!!!!
شعرتون قشنگه آقای خدایگان .صدآفرین
[پاسخ]
دردیست در دل و تن که یارای سخنم نباشد
بازگرد و بخوان حرفم را
حرفیست تازه…
هر لحظه حرفي در ما زاده ميشود
هر لحظه دردي سر بر ميدارد
و هر لحظه نيازي از اعماق مجهول روح پنهان و رنجور ما جوش ميكند
اين ها بر سينه ميريزند و راه فراري نمييابند
مگر اين قفس كوچك استخواني گنجايشاش چه اندازه است؟
درد انسان
درد انسان متعالی
تنهایی و عشق است …
[پاسخ]
تو مگه چند جور درد و بلا داری هر بار اسم یکی از قرصاتو رو می کنی؟؟؟؟؟
[پاسخ]