هویت من خودرو تهران ۱۱ – کوهدشت ۴۱؟

رضا حیدری شکیب٭/ کشکان: کوهدشت شهر کوچکی که تهران بزرگ را بلعید و… همه و همه تهمت ها و افتراهای نسبتاً غلطی هستند که در حق این شهر روا داشته اند و  از طرفی کوهدشت شهر مفرغ، نقاشی صخره ای و زیگورات و تمدن گمان های درستی است که  به این شهر روا داشته اند. […]

۱۲۳

رضا حیدری شکیب٭/ کشکان:

کوهدشت شهر کوچکی که تهران بزرگ را بلعید و… همه و همه تهمت ها و افتراهای نسبتاً غلطی هستند که در حق این شهر روا داشته اند و  از طرفی کوهدشت شهر مفرغ، نقاشی صخره ای و زیگورات و تمدن گمان های درستی است که  به این شهر روا داشته اند. پس ما بین ماندن و نماندن، درست یا نادرست، بودن یا نبودن؛ مانده ایم. خود باید ثابت کنیم که بی قانون هستیم یا متمدن؛ هر چند که در جهان ثابت شده ایم بطوریکه در حین تحصیل یکی از اساتیدی که تازه از فرنگ برگشته بود اسم و نام شهر من را پرسید پاسخ دادم کوهدشت، بر سر ذوق آمد، برق چشمانش برق اشتیاق داشت و پیش دوستان من را محترم و تکریم داشت و به دوستان من را فرزند تمدن خطاب کرد؛ آن روز از لذت خوشحالی نمی توانستم بخوابم.

اما غرض از این پیشواز، می خواهم مسئله ای که ذهن این حقیر بر سر ذوق آمده  را به خود درگیر کرده است را برایتان بازگو کنم؛ شاید راه حل و راه گریزی پیدا کنیم.

مسئله خودرو هایمان و شماره گذاری آنهاست، خودروهایی که سفیر فرهنگ رانندگی و شاخصه شهرمان در جاده ها و شهرهای دیگر هستند. اگر در این شهر خوش آب و هوا که همین سفیرهای فرهنگ قادر به آلودگی هوای پاکش نیستند، قدم بزنید خودروهایی را می بینید که بیشتر آنها در این شهر شماره گذاری نشده اند و دارای پلاک پایتخت می باشند؛ مهم اینکه پلاک هایی با نمرات درجه ۱ که در خود شهر تهران یافت نمی شوند؛ مستنداً به عرض می رسانم به چشم خود دیده و به گوش خود شنیده ام که دغدغه ی یکی از اغذیه فروشی های شهر من کوهدشت؛ نمره گذاری خودرویش با پلاک تهران بود و به گفته خود؛ ایشان شرم داشت که پلاک خودرویش ۴۱/ س باشد بطوریکه آن را ۴۱ سرقت می نامید و در پی خریداری خوردو با پلاک تهران آن هم از نوع پلاک مخصوصش بود.

۳۰۶_۲۳۲

این حقیر قصد نکوهش این عمل را ندارم چون در مقام این کار نیستم؛ اما می خواهم به پدیدارشناسی این موضوع بپردازم.

وقتی من هویت خود را انکار می کنم از دیگران انتظار خورده نگرفتن و طعنه نزدن کار خطایی است. هویت من شهر من است هوایش، کوهش، خاکش، مردمانش و خوردوهایی که مردمانش را همراهی می کنند، چه خوب باشد چه بد، تقدیرمان این است. شهر من و ما کوهدشت است و لاغیر. شاعر می فرماید به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل/ که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم، وسع ما و امثال من نیز همین است. بیایید عزیزان خودمان خودمان را متهم نکنیم خودمان به هم بهتان نزنیم ما فرزند سرخ دم هستیم، میرملاس و همیان، کوه هایی که عظمتشان پشتمان را گرم می کند بیایید فرزندان نیکی باشیم برای این شهر عزیز اگر من و شما خود را قبول نداشته باشیم فاتحه این شهر برای چند سال دیگر خوانده شده است. بگذارید به پشت سرمان هم نگاهی بیندازیم، شهرمان را یادتان هست نصب تابلوی ورودی برای میرملاس و حصارکشی آن، چراغ راهنمایی رانندگی، خطوط عبور و مرور، میتینگ های انتخاباتی و …  برادران و خواهران این نشانه رشد است بیایید خوشحال باشیم.

شهری پاک بدون بی اخلاقی آرزوی ماست، شهری که با افتخار پلاک۴۱ س را بر روی خودروهای آن نصب کنیم و همه با انگشت اشاره به نیت نیک ما را به هم نشان دهند؛ البته دور از ذهن نیست، ما مردمان خوب و سازگار با محیط هستیم. ما فرزند شهری بودیم که اگر علائم پیشرفت و تمدن را رعایت می کردیم همه ما را شهر زده  به هم نشان می دادند اما هم اکنون چنین نیست عینک آفتابی و بستن کمربند ایمنی شهر زدگی نیست، حفظ سلامت را نشان می دهد، بدیهی است هیچ جامعه ای پیشرفت آسانسوری نداشته است، ما در پله اول هستیم و راه زیاد است و این خبر خوبی هست.

برادران و خواهران عزیزم، پلاک تهران ۱۱ نوعی از بحران هایی است که این شهر با خود یدک می کشد، بحران بیکاری، نان و مسکن برای افراد کم بضاعت بحران هایی نیستند که ساده از کنار آنها بگذریم ما نان در خانه نداریم دنبال پیاز می گردیم و  غافل از اینکه این پیاز اشک ما را در می آورد و از نوع تندش است.

به هر حال غرض به راه بادیه رفتن نبود، هدف قدر وسع بود.

 

٭کارشناس ارشد مطالعات عالی هنر دانشگاه تهران