عشق

عشق یعنی بوسه ای از لبان نیمه ی گمشده ات در درازنای یک رودخانه ی پیر همسایگی دو آغوش گرماگرم دلهره و ترس در امتداد اتصال یک زنجیر   عشق شاید پهلو گرفتن معشوقه ای باشد در ساحل کالبد عریانت نمناکی روحی آشفته از آشوب آشوب مبهم چشمان لرزانت   عشق همان بودن انسانیست با انسان […]

۲۷۰۸۲۰۱۳۸۶۰-۰۰۲

عشق

یعنی

بوسه ای از لبان نیمه ی گمشده ات

در درازنای یک رودخانه ی پیر

همسایگی دو آغوش

گرماگرم دلهره و ترس

در امتداد اتصال یک زنجیر

 

عشق

شاید

پهلو گرفتن معشوقه ای باشد

در ساحل کالبد عریانت

نمناکی روحی آشفته از آشوب

آشوب مبهم چشمان لرزانت

 

عشق

همان

بودن انسانیست

با انسان

احترام خداست

به تلقی یک چوپان

وصال «میلو» و «کازیا»

یک قدم مانده به مرگ

در پامپی

یا سکانس آخر یک سرباز

لابلای دره های کردستان

 

عشق

یعنی

بوسه ای از لبان نیمه ی گمشده ات

در درازنای یک  رودخانه ی پیر

 

 

شاعر:‌ بهنام دوستی