کل: 10755 امروز : 0
  • تاریخ : سه شنبه - ۱ - خرداد - ۱۴۰۳
  • برابر با : Tuesday - 21 - May - 2024
  • ساعت :

    ادبیات فارسی

    سمفونی شگفت‌انگیز شب و شیدایی
    01/07/1402

    سمفونی شگفت‌انگیز شب و شیدایی

      * حمیدرضا نظری: نسیم دل‌انگیز و شادی‌ بخش شبانگاهی، همراه با رقص لطیف و ملایم گل‌ها و چشمک و زمزمه شیرین ستارگان و انعکاس چشم‌نواز ماه در آب، به نرمی در شهر به حرکت درمی‌آید و پس از عبور از خیابان‌ها و کوچه‌های خیس و باران‌خورده و نوازش چهره مردمانی خسته اما مهربان، به […]

    غزل مرتضا خدایگان به مناسبت درگذشت هنرمند فردین صحرایی
    08/02/1399

    غزل مرتضا خدایگان به مناسبت درگذشت هنرمند فردین صحرایی

    می‌خواستم برای فردین نازنین چیزی بنویسم. حاصلش غزلی شد برای او، برای ماهور، برای خودم، برای دوستان و غم مشترک، برای عشق، صلح، زندگی، موسیقی، هنر و مرگ. این اشک بود که کمک می‌کرد بتوانم تمامش کنم. این ماهور بود که می‌نوشت. عجب رقص و چَمَرگاهی که در دامان ماهور است که میدان‌دار آن بالای […]

    رونمایی از کتاب های «حافظه و دیگری» و «نه! نترسید تکرار کنید» احسام سلطانی
    07/02/1395

    رونمایی از کتاب های «حافظه و دیگری» و «نه! نترسید تکرار کنید» احسام سلطانی

    به گزارش اختصاصی کشکان، احسام سلطانی شاعر و نویسنده خوش ذوق کوهدشتی از آماده ی انتشار شدن دفتر شعر تازه ای از خود با عنوان “نه! نترسید تکرار کنید” و نیز کتابی با عنوان “حافظه و دیگری” که جستارهایی درباره ی شعر است خبر داد و گفت: این مجموعه شعر در واقع دومین دفتر شعر […]

    شهریور نافرجام
    27/01/1395

    شهریور نافرجام

                    نازنینم! وقتی دستهایم در میان گیسوانت از نفس افتادند همچون مسیح در میان لشکرکشی تنت به صلیب کشیده می شدم و هر لحظه آرام و معصومانه در چشم تو به قتل می رسیدم و تو می رقصیدی،فاتحانه چون چکاچاک شمشیرها در یک نبرد خونین قلب من میدان […]

    خطر کن!
    27/12/1394
    آدم‌های تنها
    27/10/1394

    آدم‌های تنها

    سهم هرکس را جدا از دار دنیا می‌دهند بغض را تنها به آدم‌های تنها می‌دهند یوسف و چاهش برای اهل کنعان ظاهرن هم محل‌ها به زلیخا بیشتر پا می‌دهند اعتمادم گم شده در خاطرات کهنه‌ام دوستان ساده‌ام پیجیده امضا می‌دهند من خودم را می‌کشم! سلول‌هایت شاهدند چشمهای قاضی‌ات حکم تماشا می‌دهند بعد از این کشور […]

    لطفا…
    20/10/1394

    لطفا…

    ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﻮﻕ ﻗﻠﻢ، ﻗﻄﺮﻩ ﺍﯼ ﺩﻭﺍ ﻟﻄﻔﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﮏ ﺗﮏ ﺍﺷﻌﺎﺭ ﻣﻦ ﻋﺼﺎ ﻟﻄﻔﺎ   «ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺑﺪﺭﺧﺸﯿﺪ ﻭ ﻣﺎﻩ ﻣﺠﻠﺲ ﺷﺪ» ﭼﺮﺍ؟ ﭼﮕﻮﻧﻪ؟ ﭼﻪ ﺷﺪ؟ ﺷﺮﺡ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﻟﻄﻔﺎ   ﺑﯿﺎ ﺑﻪ ﻣﻮﻋﻈﻪ ﯼ ﺩﺷﺖ ﮔﻮﺵ ﺑﺴﭙﺎﺭﯾﻢ ﺑﺒﯿﻦ ﺑﻪ ﻗﺎﻣﺖ ﻫﺮ ﺑﺎﻍ ﯾﮏ ﻋﺒﺎ، ﻟﻄﻔﺎ   ﺳﮑﻮﺕ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺖ ﻧﺎﺷﮑﻔﺘﻪ ﻣﯽ ﭘﻮﺳﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺩ ﺑﺰﻥ، […]

    قصهٔ دلتنگی
    13/10/1394

    قصهٔ دلتنگی

    ای که از تازگی زخم دلم تازه تری یعنی از قصهٔ دلتنگی من با خبری مثل مهتاب که از خاطر شب می‌گذرد هر شب آهسته از آفاق دلم می‌گذری دیگر از بغض نمی‌گویم و از زخم تنم فقط از چشم تو می‌گویم و آن شعله وری من و این ایل به دنبال تو‌ای سبز‌ترین! کارمان […]

    این بعد از ظهر‌ها
    02/10/1394

    این بعد از ظهر‌ها

    انبوهی از این بعد از ظهر‌های جمعه را به یاد دارم که در غروب آن‌ها در خیابان از تنهایی گریستیم ما نه آواره بودیم، نه غریب اما این بعد از ظهر‌های جمعه پایان و تمامی نداشت می‌گفتند از کودکی به ما که زمان باز نمی‌گردد اما نمی‌دانم چرا این بعد از ظهر‌های جمعه باز می‌گشتند […]

    کوتاه سروده ها…
    25/09/1394

    کوتاه سروده ها…

    (۱) زین‌ام را باز کنید همچنین افسارم را می‌خواهم شیهه‌هایم آزاد بمیرند   (۲) پدرم مُرد مرگ از سوراخ کفش‌هایش دنبال مچالگی لب‌های چند عاشق می‌گشت   شاعر: ایرج نورعلی

    کلاف خوشبخت…
    24/09/1394

    کلاف خوشبخت…

    باید که ز داغم خبری داشته باشد، هر مرد که با خود جگری داشته باشد حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش در لشکر دشمن پسری داشته باشد! حالم چو درختی است که یک شاخه نا‌اهل بازیچهٔ دست تبری داشته باشد سخت است پیمبر شده باشی و ببینی فرزند تو دین دگری داشته […]

    برو بالا