«فردوسی» هایی که خاموش ماندند/ نگاهی به زندگی و سبک تنبور نوازی استاد سید همت الله حسینی

«فردوسی» هایی که خاموش ماندند نگاهی به زندگی و سبک تنبور نوازی استاد سید همت الله حسینی    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ                                             هر از گاهی  که می خواهم تنبورم را کوک کنم و اندکی برای تسکین روح […]

«فردوسی» هایی که خاموش ماندند

نگاهی به زندگی و سبک تنبور نوازی استاد سید همت الله حسینی   

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ                                            

هر از گاهی  که می خواهم تنبورم را کوک کنم و اندکی برای تسکین روح و روانم با او دمساز شوم با خود میگویم اگر آقای حمید ایزدپناه نبود چگونه این استعداد بزرگ موسیقی مقامی کشف می شد و این فرهنگ غنی که میراثی گرانبها از نیاکانمان است از نسلی به نسلی و از سینه ای به سینه ای دیگر انتقال می یافت؟ بارها با خود کلنجار رفته ام  که چه می شود یک بار دیگر به گذشته برگشت تا به حرکات سحر آمیز پنجه های استاد امامی خیره شد و آن را به خوبی درک کرد، ناگفته هایی که در دل داشت، آواهایی که همه چیز را در آن خلاصه می نمود و صدای سیم سوزناک تنبورش. برایم بارها جای سوال بوده، استاد امامقلی ها که واقعاً واژه ی استادی فقط برازنده ی اینگونه هنرمندان است چگونه با نبود امکانات اساسی و رنج و محنت های طاقت فرسا از عهده تنبور و تنبورنوازی برآمده اند؟ شیوه کوک کردن تنبور، بستن سیم و پرده، جا دادن گوشواره و خرک، تهیه آن ها، یادآوری مقام ها،شیوه ی نواختن و…همه این ها نیاز به استادانی دارد که هر از گاهی به شاگردان خود آموزش دهند تا به حافظه بسپارند، اما به راستی زنده یاد امامی با کدام استاد مسلط و مداوم از عهده ی این همه شاهکار برآمده و کدام  راه نزدیک را برای رسیدن به هدف والای خود مشخص کرده بود که چنین پروانه وار خود را به آتش زده تا به سر منزل مقصود رسید؟ آیا جز عشق که درون هر انسان بینا دل را متحول میکند راهی دیگر را می توانسته است انتخاب کند؟! آری، عشق، استاد را به سمتی کشاند که حاصلش زنده و بیدار کردن این فرهنگ دیرینه و غنی بود، آن را به صداقت در خود متجلی و ملموس کرد و به آن غنا بخشید.            

                    هر چه گویم عشق را شرح و بیان        چون به عشق آیم خجل گردم از آن

۱۶f9d3e2-4300-4c42-ae53-26d1e75af649

 در استان هنرپرور لرستان هنوز امامقلی هایی وجود دارند که خاموشند و از دیده ها پنهان. امامقلی هایی که می نوازند و می خوانند و میراث گرانبهایی از موسیقی ما هستند، شاید بخت یاری گرشان نبوده که توسط اساتیدی چون “ایزدپناه ها” به جامعه هنر شناسانده شوند.

در این حال و هوا بودم که یاد اساتید گذشته در دلم زنده شد. اساتیدی که از راویان و مغنیان قوم کهن خود به شمار می آیند و آرزوی هر تنبور نواز، تلمذ کردن در حضورشان است. اساتیدی که علاوه بر تنبور نوازی آیینه ای از صفا و مهربانی و صداقت می باشند و با کردار و گفتار خود آن را به دیگران آموخته اند. به قول دوستی درد آشنا در شهری که مردمانش با شکم گرسنه می‌خوابند و مردانش از نداری زمین‌گیر شده‌اند سخن گفتن از هنرمندان، چه دردی دوا می‌کند؟ این‌گونه حرف‌ها که نه برای گوینده‌اش نان دارد و نه برای شنونده‌اش نوا می‌آورد به چه کار می‌آید؟ اصلاً چه ضرورتی دارد که به چنین کارهایی بپردازیم” او راست می گفت، در این راه پر فراز و نشیب باید  گوهرشناس بود تا بتوان سره را از ناسره تشخیص داد زیرا نوشتن و خواندن اینگونه مطالب نیز اگر هدف مشخصی نداشته باشد بی فایده است بسان مرد جوانی که به ”ذوالنون مصری”خورده گرفته بود و او نیز حکایت انگشترش و صد البته که قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری.

مدتها بود که میخواستم برای یادآوری چند مقام، همچون گذشته لحظاتی محفل گرم و دلنشینش یکی از اساتید بزرگوار تنبور را که حق بزرگی بر گردنم دارد احساس کنم، تا هم درسم را مرور کرده باشم و هم کمی از خاطراتش برایم بگوید.

ساعت چهار بعدازظهر در هوای بارانی پاییز با اشتیاق فراوان خودم را به حاشیه های شهر رساندم. کمی تامل که استاد خواب است یا بیدار وسوسه ام می کند که برگردم اما ترس از اینکه مشکلات دیگر مجالی برایم باقی نگذارد باعث میشود به هر قیمتی که شده دیداری تازه کنم. بعد از رسیدن و خوش و پِشی با اهالی خانه، بی درنگ به اتاقی که استاد تنهایی هایش را در آن گذرانده بود می روم. میخواهم احوال پرسی کنم اما آنچنان محو مطالعه است که اگر کسی دیگر باشد ترجیح میدهد اتاق را ترک و استاد را به حال خود بگذارد. با صدای سلام و یا علی مدد حقیر، سرش را بالا میگیرد و لبخندی در چهره اش نقش می بندد. به علت کهولت سن دیگر نمیتواند به خوبی حرف بزند، با صدای محزون و آرام از درون خسته اش بریده بریده جوابم را می دهد  “علی یارت روله خوش هتین”  میخواهد مهمانداری اش را همچون گذشته به جا آورد و به نشانه ادب از جایش برخیزد اما نه تنها حقیر اجازه نمیدهم و دستانش را میفشارم بلکه به قول خود استاد نیز پیری دیگر رمقش را گرفته است. بعد از سالها مهجوری و غریبی هنوز می توان درس متانت و بزرگی را از وجود این هنرمند دوران دیده آموخت. و واقعا چه زیبا گفته اند:”هر جا که بینی مرد پیر / پیشش بشین درسی بگیر” آن هم مردان پیری از جنس خلوص و ایمان و صداقت و چراغی فراراه آیندگان.

۴f8f333d-8585-457e-89bd-0a74da74adc4

“سید همت الله حسینی” متولد ۱۳۰۶  هجری شمسی سراب هاشم بگ طرهان می باشد. آنطور که گفته اند در روز مرگ یکی از بزرگان منطقه به نام شهمرادخان گراوند به دنیا آمد. پدرش آسید مردابگ، سیدی خوش خلق و نیکو خصال و از سادات مورد احترام روزگار خود بود که در خواندن کلام، آواز و لحنی خوش داشت. سید مرادبگ اصالتاً از سادات دلفان ولی طبق سنت قدیم ایل برای مدت کوتاهی به همراه چند خانوار از ییلاق (دلفان) به قشلاق(طرهان) مهاجرت کرده که برای همیشه در این محال ماندگار می شوند. سالها قبل از مهاجرت سیدمرادبگ به طرهان، برادرزاده اش به عقد یکی از خوانین گراوند در می آید و همین امر باعث ماندگار شدنشان در این روستا می شود. مادر شهمراد خان، بزرگ ایل، از طوایف میربگ دلفان و از سرسپرگان آیین یارسان در این مدت برای این خانواده احترام خاصی قائل بوده  به حدی که آنان را امین ایل خود دانسته است. در آن ایام سید همت تنها چهار سال داشت که پدرش به همراه چند خانواری که از دلفان او را همراهی کرده بودند ،سراب هاشم بگ را ترک و به شورآباد نورعلی کوچ می کنند. سید همت می گوید در این بهبوهه رفتن و آمدن جز آن ۳ خانوار کسی با ما نبود و بیم و اندوه شبانه و سختی آن روزها را هیچ وقت از یاد نمی برم.

از سختی ها و مشقت های آن روزگار آنچنان گله دارد که گاه تا چند دقیقه سکوت میکند و گاه اشک از چشمانش سرازیر می شود. ایشان شبهای تنهایی و دلگیر آن ایام را هیچ وقت فراموش نمی کند و بسان لوحی آن را در سینه خود نگه داشته است. تلخی و شیرینی،شادی و اندوه و حسرت هایی که همیشه همدم اوست.

استاد آرام آرام و با لحنی ملایم از روزهای کوچ نشینی اشعاری میخواند و می گوید: بعد از گذشت  ماه ها و سال ها به  منطقه کلسرخ آمدیم ،روزگاری را در آن مکان به روال عادی سپری و به واسطه بزرگ آن منطقه “عیدی عباسی گراوند” که قبلا برادرزاده ام را به عقدش درآورده بودیم ،در خوبی و خوشی گذراندیم. مرحوم عیدی عباسی برای ما احترام فراوانی قائل بود تا اینکه یک روز املاکی را برای ما در نظر گرفت و به ما بخشید. خوشحال و مایل بودیم که در آن منطقه برای همیشه زندگی کنیم اما به دلیل درگیری های قومی قبیله ای و نابسامانی های آن زمان و به خصوص رجوع به اعتقادات دینی و استخاره از محضر شخصیت بزرگوار آن روزگار آقای سید حسین مشعشعی، ترجیح دادیم منطقه را ترک و نهایتاً بعد از این همه مهاجرت و کوچ نشینی در روستای بلوران سکونت گزینیم.سید همت میگوید: از آن تاریخ به مدت ۶۰ سال در بلوران زندگی ساده خود را در کمال صفا و صمیمیت با مردمان آن دیار گذراندیم.

ایشان سواد خواندن و نوشتنی به سبک قدیم دارد که به گفته خود، اول اکابر را نزد سید قاسم مشعشعی و دوم را نیز به راهنمایی های این بزرگ مرد زمان خود در منزل خوانده است و در سرودن شعر دستی توانا دارد، آنچنان که تمامی زندگی خود را در قالب اشعار لکی سروده است، که در اینجا خواندن ابیاتی از آن خالی از لطف نیست.

کم کم   دانا بیم وَ  امر داور             رای رستگــــاریم آما اَو نظر

ذینم روشن بی وَ رستگاری             سرم برد اَو بحر کـلام یاری

کرمدار  لطفی وَ حالم بَخشا             وَ  عمل بَد قلبم نَلخشا

وی کُل نادانی اَفعال بَدم              زود آمام وَ خط پیروی جدم

اول وطنمان اَر نورآباد بیم              طفل  نورس و دایم دلشاد بیم

دوم  سکونت  اَر گراوَن بیم              غریب پرسی  دور اَژ  وطن بیم

سوم  منزلمان کفتو سول آباد              لبان پر ژَ  فکر غمین ناشاد

چهارم منزلت رسی اَر گراب               روشن بی قلبم وینه ی آفتاب

گَنم درو بی مالمون جاواز کرد               اَر گوشه ی برزی منزلان ساز کرد

استاد در این مدت ۶۰ سال زندگی  روستایی، منزلش محفلی برای گرد آمدن اهالی دل بود. در اغلب روزهای هفته بخصوص شب های جمعه مردمان باصفای آن روستا اعم از پیر و جوان و زن و مرد پروانه وار به دورش حلقه می زدند و او برایشان از سروده های آیینی میخواند و تنبور مینواخت، گاه از مناجات های ” غلامرضاخان ارکوازی” و گاهی از سروده های شاعر و عارف معروف لک زبان حضرت خان الماس. به استاد میگویم هر چند شرح زندگی شما مجال و قلمی دیگر میخواهد بیشتر از تنبور برایم بگو: چند دقیقه سکوت میکند، نمیدانم چه در دل دارد، چه رازی در سینه اش نهفته است که برای گفتنش چنین این دست و آن دست میکند و از گفتن آن معذور است. احساس میکنم  میخواهد ناگفته هایی از آیین اسرار آمیزش را به زبان بیاورد اما به رسم ماندگار پیشینیان خود، اجازه نمی دهد چه بسا در این برهه از زمان همه ناگفته هایی که گفته شدند رنگ و بوی دیگر به خود گرفته اند…

وقتی متوجه علاقه ی شدید حقیر به خاطرات و اشعارش شد تمامی دفاتر شعر و خاطراتش را به رسم امانت به من سپرد که روزگاری اگر عمری باقی ماند آن را چاپ و در دسترس علاقه مندان قرار دهم. تصویری از استاد امامقلی امامی عزیزی را نشانش میدهم و میگویم این پیرمرد را میشناسی؟ عکس را در دستانش میگیرد و بعد از گذشت یک دقیقه میگوید ” روحت شاد عزیزی” این بزرگ مرد از خوانین نورعلی و استادی بلامنازع بوده است که تنبور را بسیار متبحرانه می نواخت و آوازی خوش داشت. او معتقد است امامی علاوه بر تسلط کامل بر مقامات، آواهای محلی لری را نیز به خوبی اجراء می نمود و همین امر باعث رشد و شکوفایی و محبوبیتش در بین جامع هنری روزگار خود بود.

سید همت الله حسینی  همچون زنده یاد امامی از معدود نوازندگانی است که تنبور را از نیاکانش به ارث برده و اکثر  مقام ها را استادانه و به شیوه ی باستانی می نوازد.

تنبور در دستان استاد یعنی صفا و ذکر، شور و مستی و سروری عاشقانه. برخلاف عده ای که آن را برای کسب شهرت و جیفه می نوازند او هیچگاه در این راه پنجه هایش را بر تنبور جاری نکرد و متاسفانه بدلیل نبود امکانات مناسب و بعضاً مشکلات مالی هیچ کاست یا نواری از ایشان ضبط نشد. استاد  دلی پردرد  از زجر و  زخمه های روزگار دارد که در پرده پرده ی تنهایی تنبورش مستور است.

f2891e20-0699-4ea6-a2be-a7f4a624f6e2

تنبور نوازی در مناطقی از استان لرستان به ویژه شهرستان کوهدشت و نورآباد در خانواده های حسینی و الماسی و همچنین طوایف نورعلی و میربگ، بخصوص سادات که سید همت حسینی جز این دسته محسوب می شود به طور موروثی از نسلی به نسلی منتقل می شود، قبل از نواختن تنبور را می بوسند و به جانش سوگند میخورند.

اساتید تنبور، رشد و رواج این ساز و مقامها را به دو ناحیه گوران و صحنه تقسیم کرده اند اما لازم به ذکر است که استان لرستان محل ترویج این مقامها از زمان شاه خوشین لرستانی تا کنون دارای رپراتوری کاملا متفاوت و مختص به خود می باشد ولی از لحاظ نواختن تقریبا نسبت به این دو  حوزه ، تفاوت چندانی ندارد.

استاد سید همت حسینی مقام های تنبور را بیشتر از هفتاد و دو مقام و اکثر آنها را برگرفته از زمان  شاه خوشین لرستانی و سپاه معروفش و زیرمجموعه ی “هوره” می داند که در زمان و مکانی خاص باید اجراء شود و دارای ریتم های متفاوتی است.

هر چند استاد دیگر به دلیل کهولت سن و ۲ بار سکته نمی تواند تنبور را به خوبی بنوازد و صد حیف که پنجه هایش نایی برای گفتن ندارند اما در گذشته ایشان از بهترین نوازندگان و راویان این ساز باستانی بوده و هم اکنون نیز نام مقام ها را به خوبی میداند. مهمترین مقام هایی که سید همت در نواختن آنها و به زیبایی منحصر بفردی اجراء نموده است، شاه خوشینی، خان آتشی، بابا نااوسی، سحری، طرز رستم،یاری، هانای ممدبگ،پاوه موری و رزباری می باشند. استاد کم و بیش نواختن تنبور را به فرزندانش آموخته است اما به عنوان شاهدان عینی هیچگاه نه می توانند به زیبایی او بخوانند و نه بنوازند.

در تاریخ پر فراز و نشیب ایران چه فردوسی هایی که دنیا را به تحسین وا داشته اند و چه همت هایی که بدون آنکه لحظه ای از آنها ضبط و ثبت شده باشد در برابر حضرت حق تسلیم  می شوند و چهره در خاک می کشند که مبادا طنین جادویی پنجه و فریاد مستانه اشان به تظاهر بیانجامد و از قداست اهواریی تنبور کاسته شود.

به راستی که مرگ هر یک از این مغنیان کهن، یعنی مرگ بخش اعظمی از فرهنگ دیرین و زنگار گرفته سرزمینمان که هیچگاه نه برای گفتن  مجالی داشته و نه فرصتی برای انتقال صحیح آن پیش آمده است.

شاید این موضوع بسیار تکراری باشد اما اهالی فرهنگ و هنر وظیفه خطیری در جمع آوری و شناساندن هنرمندان موسیقی مقامی دارند، باید از همین امروز آستین ها را بالا زد و کاری کرد که فردا دیر است و خساراتی جبران ناپذیر در پی خواهد داشت،تنها با این طریق می توان خود را از خودکشی فرهنگی نجات دهیم.

نشریه بامداد لرستان-سال نوزدهم / شماره ۷۳۱/سه شنبه ۱۵ دی ماه ۱۳۹۴    

پی نوشت عکس ها:

 ۱- تصویر شماره ۱ روزنامه کیهان ۵ شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۵۲ – ۷ مارس ۱۹۷۴ -شماره ۹۲۰۲ – صفحه ۲۲ – هنر

 ۲- تصویر شماره ۲ از آقای علی رضا فرزین – ۱۳۷۸

۳-تصویر شماره ۳ از نگارنده یادنامه – ۱۳۹۳

پژوهش و نگارش: سید مجتبی حسینی طرهان/ سرویس هنری کشکان

۲۴۰x240