شاهنامه برگ هویت هر ایرانی است

محمدرضا یوسفی گفت: شاهنامه برگه هویت هر ایرانی است. هر ایرانی برای شناخت فرهنگ و پیشینه تاریخی خودش، خودآگاه و ناخودآگاه به منابعی رجوع می‌کند که مهم‌ترین آنها شاهنامه است.


محمدرضا یوسفی نویسنده و محقق در گفتگو با خبرنگار مهر، به مناسبت روز بزرگداشت فردوسی و مواضعی که برخی محققان افغان به تازگی درباره سرایش شاهنامه زیر سایه تمدن غزنین، ابراز کرده بودند، گفت: فکر می‌کنم بنای صحبت این دوستان این بوده است که غزنی بخشی از ناحیه خراسان آن روزگار بوده و مردم افغانستان امروز هم اگر علاقه‌ای به غزنی و تمدن آن دارند، به خاطر زبان فارسی است. چون، این‌جا و آن‌جا با دوستان افغانستانی صحبت کرده‌ام و می‌دانم حرفشان چیست. یک نکته هم این که در بیان چنین سخنانی باید به مفهوم ایران اسطوره‌ای توجه کنیم. سرزمین ایران اسطوره‌ای با جغرافیای امروزی کاملا متفاوت است و تمامی ملل امروز که به فارسی سخن می‌گویند و مردم افغانستان هم از آن‌ها هستند، روزی جزو این جغرافیا بوده‌اند.

وی افزود: بخشی از کشورهای آسیای میانه هم شامل جغرافیای آن روز ایران می‌شوند. بستگی دارد ک هدفمان از توصیف موقعیت جغرافیایی چه باشد. اگر منظورمان ایران اسطوره‌ای باشد، طبیعتا وقتی این منطقه را ریشه‌یابی می‌کنیم، شاهنامه بیشتر از همه به حوادث دوران ساسانیان می‌‍پردازد. یک نکته مهم هم درباره این که گفته می‌شود شاهنامه فردوسی در زمان تمدن غزنی آفریده شده، اگر روایت فرار و مهاجرت فردوسی را بپذیریم، عاملش خود سلطان محمود غزنوی یعنی پادشاه غزنه بوده است.

مولف کتاب «عاشقانه‌های شاهنامه» در ادامه گفت: ابتدا در عصر سامانیان یعنی پادشاهانی از ایران بود که قصه‌های فولکلوریک یا داستان‌های ادبیات عامه، به وسیله افرادی به نام پیران که معادل امروزی‌شان استاد می‌شود، جمع‌آوری شد. پیران چند جوان را تحت امر خود داشتند که کوچه به کوچه در محلات می‌رفتند و داستان‌های رایج بین مردم آن زمان را جمع‌آوری می‌کردند. این کار در زمان نصر ابن احمد سامانی رواج زیادی یافت.

یوسفی گفت:‌ فردوسی برای سرایش شاهنامه از منابع زیادی استفاده کرد که از خراسان و سرزمین‌های اطرافش جمع‌آوری شده‌ بودند. روستای فردوسی که خانه‌اش امروز در آنجا در آستانه تخریب است، یکی از این اماکن بوده است. فردوسی از شاهنامه ابومنصوری هم الهام گرفته است ولی مشخصا به این موضوع اشاره نمی‌کند. مثلا اشاره می‌کند که دوستی از دوستانم می‌دانست که من به ابیات پهلوانی علاقه‌مندم،‌ بنابراین کتاب‌هایی در این باره به من داد. فردوسی از منابع ادبیات اسطوره‌ای و پهلوانی عصر ساسانیان هم مانند «خدای نامک‌ها» استفاده کرده است.

این نویسنده افزود: قبل از فردوسی، شاهنامه ابومنصوری را داریم که به فرمان پادشاه سامانی گردآوری شده بود و امکان دارد به دست فردوسی هم رسیده باشد. آن‌چه مهم است، نهضت ناسیونالیستی احیای هویت ایرانی‌ها بعد از چهار قرن حمله اقوام مختلف و بازخوانی تاریخی است که قبل از شاهنامه منابع مختلفی آن را روایت کرده‌اند. مثلا دقیقی یکی از افرادی است که قبل از فردوسی به پیشینه ایرانیان اشاره داشته و فردوسی هم در شاهنامه‌اش به اشارات او، اشاره کرده است.

مترجم کتاب «ستاره سبز» ادامه داد: نوع روایت و بیان فردوسی بسیار شگفت‌انگیز است و به لحاظ قدرت و سلامت واژگانی بسیار قوی‌تر از اثر دقیقی در زمینه ادبیات پهلوانی و اسطوره‌ای ماست. این ساختار زبان فردوسی است که او را جاودانه می‌کند. بعد از شاهنامه کتاب‌های زیادی با عنوان نامه‌ها داریم. مانند برزونامه، شهریارنامه و … تا زمان قاجار به وفور نوشته شدند ولی هیچ‌کدام از آن‌ها به قدرت زبانی شاهنامه نمی‌رسند.

وی گفت: شاهنامه برگه هویت هر ایرانی است. هر ایرانی برای شناخت فرهنگ و پیشینه تاریخی خودش، خودآگاه و ناخودآگاه به منابعی رجوع می‌کند که یکی از این منابع، شاهنامه است. ما منابع اوستایی و پهلوی هم داریم که بیشتر دینی هستند. در این‌گونه منابع، تجلی اسطوره‌ها، دینی است ولی در شاهنامه اسطوره‌هایی در سطح ملی تجلی می‌یابند. شاهنامه به نوعی تاریخ اقوام هند و اروپایی است که یک گروه از آن‌ها به ایران مهاجرت کردند، گروهی به هند و گروهی هم به توران رفتند. فرزندان فریدون طبق قول شاهنامه سه نفر بودند: سلم، تور و ایرج که در یک تقسیم‌بندی روم به سلم رسید، توران به تور رسید و ایران به ایرج رسید. بنابراین هر سه نفر و مردم قلمرو حکومت‌شان تبار آریایی دارند.