سماع سرخ

دیشب صدای هوره از زاگرس می آمد گویا به خواب بلوط ها آتش رفته باشد
اشعار ذیل برداشتی از شاعر جوان وگمنام معاصر می باشد

t12321

دیشب صدای هوره از زاگرس می آمد            گویا به خواب بلوط ها آتش رفته باشد

رامین نجفی/کشکان:

با تو هستم بی تو نیستم ای سرزمین اساطیری من ای بلوطستان

هزاره های تاریخ رازهای سر به مهر تو را در دل سنگهایی نهان کرده که با ریشه بلوط ها در هم پیچیده اند گویا نمی خواهد باد صبا بر آن عارض گردد.

گر چه چند شبی ست آوایی اندوهناک از زاگرس میرسد نکند می خواهد آن افسانه های دیارم ،قصه های نهفته در پای بلوط ها را و این رازهای مانا را با اندوه بسراید ، نه با قصه گویی شاید با غصه گویی از عطش آتش مقدس این سرزمین،سالهاست این آوای حزین باستانی با هیچ نسیمی همراهی نمی کرد،و امشب با این نور مقدس از سرزمینم می خواند و در این سماع سرخ می رقصد و می رقصاند و همچنان حاضر به درد دل کردن نیست.

در این گیر و دار دل به کدامین باید بست به آغازگر زندگانی آتش، این نور مقدس ،آشنای شب های بی کسی میرملاس و همسایه کهن زاگرس ،یا به آغازگر نطفه عاشقی آبا و اجدادیمان بلوطستان چه بر سرمان آمد هر دو زندگی بخش ولی یکی ویرانگر و دیگری ممد حیات یاد آور داستان زندگی بشر شده قصه غصه زندگی هابیل و قابیل گشته، ایراد از ماست و گرنه اینان سالیان است که با هم همسایه وآشنایند ، همدیگر را می فهمند ، ماییم که ایشان را دشمن فرض نموده ایم بریده باد نسلی که چنین آتش در نطفه می اندازد.

بلوطستان قرن هاست که آواز می خواند و هم آوازی می کند با آتش وشور زندگانی را می بخشند ولی هیچ شبی نشد این همسایه آتش دل بکند از با او بودن و چنین حزین، آسمانی شود و دل به باد،خاکستر خود را به سیمره و کشکان بسپارد.

انگار بلوطستان هم نگاهبان و هم شاهد تاریخ ماست ، هزاره ها در گذر اما همچنان بلوط و بلوطستان ماندگار.

 

اگر چه شمعی و از سوختن نپرهیزی بلوط

نبینم ات که غریبانه اشک می ریزی بلوط

خزان کجا،تو کجا ؟ تک درخت من بیا!

چو برگ ریخته بر شاخه ها بیاویز و بیا

تو را خدا به زاگرس هدیه داده چو باران بلوط

که آسمان و زمین را به هم بیامیزی بلوط

خدا دلش نمی آید که از تو جان گیرد بلوط

حتما از دوستانت(سیمره وکشکان) کم نداشتی چیزی بلوط

سر مست از رخ زاگرس بودی بلوط

به کنار سیمره وکشکان بودی بلوط

غروب آرزو بر دل نمی بینی بلوط

به سردی زندگی را مشکل نمی کردی بلوط

نقش آزروها هنوزم در وجود

تو که خود عاشق ترینی بلوط