آذران خاموش
در یکی از شب های تکراری همین فروردین، به منزل باجناق یکی از دوستان رفتیم. مردان، مردی بود که رنج سال ها مریض داری و پرستاری از صورتش می بارید. بساط پذیرایی را خودش فراهم کرد. بعد از کمی گفت و گو پرده از دردی جانکاه که در زندگی اش ریشه دوانده بود برداشت: همسرم […]
در یکی از شب های تکراری همین فروردین، به منزل باجناق یکی از دوستان رفتیم. مردان، مردی بود که رنج سال ها مریض داری و پرستاری از صورتش می بارید. بساط پذیرایی را خودش فراهم کرد. بعد از کمی گفت و گو پرده از دردی جانکاه که در زندگی اش ریشه دوانده بود برداشت: همسرم «آذر» ۱۷ سال است آرامش به خود ندیده و نتوانسته است برای ساعتی بخوابد. با دیدن صحنه ی خودسوزی خواهرم ، دچار شوک روحی شد و هنوز پزشکان نتوانسته اند درمانی برای بیماری اش بیابند.
مردان یکی از خیل کارگران و سرمازدگان این دیار است. او تمام سرمایه و دارایی اش را برای درمان آذر هزینه نموده است. اما کاش ماجرا به همین جا و همین یک مورد ختم می شد.
دو سالی می شود که مسئولیت صندوق خیریه دانش آموزی امام زمان (عج) در اداره ی آموزش و پرورش شهرستان را عهده دار شده ام. تا قبل از برخورد با مراجعین این صندوق گمان نمی بردم که عمق فاجعه و فقر و مکنتی که هم تبارانم با آن دست و پنجه نرم می کنند تا بدین حد باشد. خانواده هایی که علاوه بر درد فقر مطلق برای درمان بیماری صعب العلاج عزیزانشان آهی در بساط ندارند و به کمک های قطره ای ما پناه می آورند.
دوستان! بی پرده بگویم. باور کنید ما در کنار چالش های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در شهرمان، امروز با مسائل رقت بارتری مواجهیم.
به قضیه « مردان و آذر» بر میگردم. بعد از اینکه گزارش مشکل این خانواده در سایت کشکان منتشر شد خانم نیازی از خبرنگاران فعال شهرستان گزارشی دیگر از همین موضوع را در خبرگزاری خبرآنلاین منتشر نمود که در کشکان نیز منعکس شد. انتشار این گزارش هم زمان شد با درج مصاحبه های آقایان دوستی و مؤمنی. با اینکه برای حدود دو هفته، عمداً این گزارش را در کنار مطالب آقایان در سایت حفظ کردم، متأسفانه ندیدم نه این حضرات که داعیه دلسوزی برای مردم کوهدشت را دارند نه طرفداران دوآتشه شان علی رغم توان مالی، کوچکترین اعلام حمایتی از این خانواده نکردند که هم اکنون زیر بار هزینه های درمان کمرشان خم شده و بدهکار عالم و آدم شده اند. برعکس درج کامنت های غالباً عاری از اخلاق و متانت و بی شمار ذیل مصاحبه های این دو بزرگوار که ما برترانیم و شمایان خوار…
کشکمش سیاسی این حضرات و مباحث مطروحه و بی اعتنایی شان به مشکل این خانواده کوهدشتی به عنوان مشتی از خروار، این شائبه را در ذهن قوت می بخشد که کمک به حل مشکلات فراوان مردم این دیار در ذهن مبارک ایشان محلی از اعراب ندارد و اگر نمودی می یابد در راه رسیدن به اهداف دیگر است. هرچند وضعیت امروز کوهدشت مولود تفکرات و عملکرد اصحاب قدرت و سیاست آن از هر دو طیف اصلاح طلب و اصولگرا پس از انقلاب است.
چند روز پیش کاغذی روی درب یکی از نانوایی های کوهدشت نصب شده و برآن نوشته شده بود: «کولچی قرتی نونیج قرتی؟!» یعنی همه چیز نسیه نان هم نسیه؟
محتمل است دولت، تیرماه یارانه نان را بردارد. وضعیت مشتریان این نانوا زان پس چگونه خواهد بود؟!
همیشه سیاست مداران “با اخلاق” را دوست داشته ام. چون اخلاقی بودن مانع منفعت طلب بودن؛ فرصت طلب بودن و بی عدالت بودن است.
حقیقتاً جناب دوست محمدی؛ بیشه را خالی زمردان خدا می بینم!
هنر مرد خدا عاشقی است؛
با خود دار؛ که در مشایخ شهر این نشان نمی بینم…
[پاسخ]
مسدولین باید برای شهرستانها و مردمی مانند این شهرستان که بیش از ۹۰ درصد غذایشان نان خالی می باشد و بیشترین نان را در کشور مصرف می نمایند باید توجه ویژه ای به این شهرستان و نان دراین شهرستان داشته باشند به طوری که نان کمتر از ۲۰ تومان یا ۲۰۰ ریال بشود
[پاسخ]
قابل توجه آن دسته از عزیزانی که تیر اتهامشان به سوی آقای دوست محمدی نشانه رفته بود و ایشان را منتصب به آقای x و یا y میکردند…! دوستان در طول همین نوشته! قطعا به نیت های بالاتر و بهتر آقای دوست محمدی پی خواهند برد، البته اگر قصد داشته باشند ببینند!
خوشحالم از اینکه دوستانی دارم دغدغه مند و شریف.
«بگذار با تو عالم خود را عوض کنم…»
[پاسخ]
حالم به هم میخورد از این جانب داری های سیاسی.از این فرق کشیدن های بی هوا و بدون پشتوانه ی فکری.از این بخش کردن مسخره ی سیاست..
از نظر من ملاک حق است و خدا و مردم،
و هرکه ناقض اینها باشد برای منافع شخصی اش خیانت میکند به حق و خدا و مردم.
خائن نباشیم لطفن….
به جا بود و به حق.خون قلمتان سرخ.
[پاسخ]
فعالیت رسانه اى شما جناب آقاى دوست محمدى شایسته تقدیروتشکراست
وپرداختن به موضوعاتى ازاین دست البته کارى ارزشمندتر.
آقایانى که مدرسه می سازند ویا اقدام به ساخت مسجد بدانند شهروروستاهاى کوهدشت نه نیاز به مسجددارندونه مدرسه بلکه کارهاى مهمتردیگرى هم هست که ازمسجدومدرسه مهمترند ازجمله کمک به خانواده هاى اینچنینى وفضاى سبز وشهربازى وسینما وکارگاههاى کارآموزى .
پیشنهادمیکنم شماره حسابى ازطریقق همین سایت براى یارى رساندن به این شهروند خوب وزحمتکش اعلام بفرمایدید شاید بشودمقدارى ازبارسنگینى که بردوش این همشهرى مان است اندکى کاسته شود
[پاسخ]
با سلام شماره کارت های همیاری سایت در قسمت تحریریه موجود است ما از این طریق کمک های شما را به ایشان می رسانیم. در صورت واریز وجهی به بنده اطلاع دهید در جریان باشم. البته شکر خدا به دنبال انتشار این گزارش در کشکان و سپس خبرآنلاین شبکه دو سیما بانی درمان خانم مهکی شده و بناست دوشنبه آینده نزد دستیار پروفسور سمیعی بروند.
به امید حل مشکلات تمام مردم دیارم…
[پاسخ]
افرین اقای دوست محمدی ولی متاثر شدم
[پاسخ]
میان دو واژه انسان و انسانیت،
اولی در میان کوچه ها
و دومی در لابلای کتاب ها سرگردان است……
[پاسخ]
سپاس بسیاز از آقای دوست محمدی.
امیدوارم که دستی از غیب بیرون بیاید و برای دردهای کوهدشت کاری بکند…
فریادها خفه در گلو می شوند…
[پاسخ]
مطلب خیلی به جایی بود
آفرین
[پاسخ]
سپاس بیکران از این همه نوع دوستی و انسانیت
مصداق راستین بنی آدم اعضای یکدیگرند
[پاسخ]
موج بی خوابی همشهریم مرا برد به مارکز! به صد سال تنهایی… به آنجا که همه چیز یادشان رفته بود…که مینوشتند و آویزان گاوهایشان می کردند که: این گاو است! هر روز باید شیر آن را دوشید….
این همشهری من…این زن! همه ی این سالها توی بیداری اش چه دردی کشیده است! آن هم در روزگاری که بیداری تاوان دارد؟!…..
کاش میشد خوابهایمان را تقسیم میکردیم مثلن چند دقیقه از خواب من ،مثلن چند دقیقه از خواب تو…. سر هم میشود هجده سال…
اما روزگار غریبی ست نازنین!
یقین دارم اگر میشد خوابمان رانیز از هم دریغ می کردیم….
[پاسخ]