چگونه زندگی کنیم؟

مرتضی ادیب/ کشکان: این نوشته کوتاه، خلاصه ای است از دو تئوری مصطفی ملکیان در مورد چگونه گی زندگی! زندگی خوب و خوش در این نظریه، ملکیان می گوید : اگر کسی در زندگانی چند روزه خود، خوبی و خوشی را با هم بتواند جمع کند، در هر صورتی، برنده بازی زندگی است. زندگی خوب […]

photo_2016-05-22_23-57-10-300x300

مرتضی ادیب/ کشکان:

این نوشته کوتاه، خلاصه ای است از دو تئوری مصطفی ملکیان در مورد چگونه گی زندگی!

زندگی خوب و خوش

در این نظریه، ملکیان می گوید : اگر کسی در زندگانی چند روزه خود، خوبی و خوشی را با هم بتواند جمع کند، در هر صورتی، برنده بازی زندگی است.

زندگی خوب یعنی زندگی اخلاقی؛ یعنی در زندگی خود اخلاق را رعایت کنیم و پایِ رفتار و گفتار خود را از دایره اخلاق بیرون نگذاریم.
اصلی ترین اصل اخلاق هم این است: آنچه را بر خود نمی پسندی، برای دیگران مپسند ( وجه سلبی ) و آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند ( وجه ایجابی )؛ در واقع وظیفه اولیه ما این است که به دیگران ضرر نرسانیم( ضرر جانی/ مالی / عاطفی / آبرویی) و وظیفه ثانویه ما، سود رساندن به دیگران است( سود دنیوی/ معنوی ).

زندگی خوش یعنی زندگی لذت آمیز؛ از هر چه هست و می توان باید لذت برد، چه لذت مادی چه لذت معنوی؛ تنها و تنها خط قرمز قطعی برای محروم شدن از لذت؛ تضاد آن لذت با اصول اخلاقی است؛ در واقع ما مجازیم از هر لذتی که در چارچوب اخلاق باشد، بهره مند شویم.

ملکیان می گوید کسی که در زندگی اش هم خوبی را و هم خوشی را در حدِ وسعِ بشری خویش در رفتار و گفتارش، در کار بگیرد؛ در هر صورتی ( چه با فرض وجود خداوند چه بدون فرض وجود او و چه با فرض وجود آخرت و چه بدون فرض وجود آخرت) سعادتمند است و بالاترین بهره را از زندگانی اش برده است.

انسانِ اخلاقیِ لذت گرا ( توجه کنیم که صفت اخلاق پیش از صفت لذت گرا آمده است)؛ انسانی است شرافتمند و معنوی؛ درون چنین انسانی خود بهشت است.

زندگی فرآیندی نه فرآورده ای!

ملکیان می گوید: مهم در زندگی ما انسان ها؛ مقصدی که به آن می رسیم نیست بلکه مسیری است که طی می کنیم؛ مسیر زندگی باید توام باشد با ” صداقت ” و ” جدیت ” برای رسیدن به ” حقیقت “؛ در زندگی فرآیندی، این مسیر زندگی است که اهمیت تام دارد و اگر کسی با صداقت و تلاش مستمر خود در پی آواز حقیقت بدود؛ به یقین درونی آرام و آباد دارد؛ این چنین شخصی، همواره در جست و جوی حقیقت، گشوده است و خود را از ” تعصب ” و ” پیش داوری ” برکنار می دارد؛ در مقابل کسی که در زندگی همواره به دنبال مقصد است و چون مقصد را بدست آورد سعی در حفظِ تعصب آمیز آن دارد، در واقع کسی است که خود را ” صاحب حقیقت ” می داند نه ” طالب حقیقت” و کسی که خود را تنها صاحبِ برحقِ حقیقت بداند و در مقابل اندیشه های دیگر، جزم و جمود از خود نشان دهد، به یقین بویی از حقیقت به مشام او نرسیده است.

در زندگی ای که صادقانه و مجدانه در پی حق باشیم به هر هدف و نتیجه ای که برسیم پذیرفته است و باید همواره در برابر حق های دیگر گشوده باشیم.

اگر کسی بتواند؛ در کنار اخلاقیِ لذت گرا بودن، همواره طالبِ صادقِ حقیقت باشد؛ به یقین زندگانی اش لبریز از آرامش و معنویت و اطمینان است.