«به نفع فرهنگ»/ پیرامون رونمایی «اول شاهنامه» توسط علی اصغر اسفندیارپور

میرسلیم خدایگان*: کتاب ارزشمند “اول شاهنامه” را خواندم و قرار بود در این خصوص یادداشتی بنویسم. اما دو دلیل مانع نوشتن این یادداشت تا این لحظه شده است. اول سترگی کتاب و جسارتی که در رگزنی پیشینه شاهنامه پژوهی و نامهای پرآوازه این عرصه توسط ابراهیم بهزاد شده است و نزدیک شدن به آن جسارتی […]

img_20161031_092520
میرسلیم خدایگان*: کتاب ارزشمند “اول شاهنامه” را خواندم و قرار بود در این خصوص یادداشتی بنویسم. اما دو دلیل مانع نوشتن این یادداشت تا این لحظه شده است. اول سترگی کتاب و جسارتی که در رگزنی پیشینه شاهنامه پژوهی و نامهای پرآوازه این عرصه توسط ابراهیم بهزاد شده است و نزدیک شدن به آن جسارتی در همان حد می طلبد که بنده نداشته ام و دوم سواد کم من در زمینه شاهنامه و شاهنامه پژوهی. اما خبر رونمایی این کتاب توسط علی اصغر اسفندیارپور که در رسانه ها منتشر شد مرا وا داشت تا این موانع را دور بزنم و دینم را به این کتاب و این نویسنده ی رگزن ادا کنم.
از بحث “مرگ مولف” که اتفاقا مبحثی است که در این کتاب هم گریزی به آن زده شده است که بگذریم کمی به ابراهیم می پردازم. ابراهیم بهزاد نویسنده ایست که حدود دو دهه است در زمینه شاهنامه و مشخصا رستم و اسفندیار تحقیق و تفحص می کند. من از نزدیک او را می شناسم و از همان سالها در جریان کارهایش بوده ام. بهزاد همچنانکه در گفتار و محاوراتش زبانی تیز و نقادانه دارد و در بسیاری موارد قضایا را از آن سوی نادیدنی اش قرائت می کند در این کتاب هم به خوبی توانسته است آن سویه ی نادیدنی حماسه اسفندیار را ببیند. او با شاخک های حساس ذهن و زبانش توانسته است چالش هایی اساسی برای نامهای پرآوازه ادبیات کلاسیک و شاهنامه پژوهان و شاهنامه خوانانی چون میرجلال الدین کزازی، ذبیح الله صفا، سیروس شمیسا و… ایجاد کند. تا جایی که اطلاع دارم هنوز هیچکدام از این شخصیتها در صدد پاسخی به ایرادهای مطرح شده در کتاب “اول شاهنامه” بر نیامده اند اما دیر نیست که این “آب به خوابگه مورچگان” برسد و گفتگویی شاید نامهربانانه یا شاید حماسی در این زمینه در محافل دانشگاهی ما رخ دهد.
عموما تیغ تیز نقد و سرنیزه قلم روشنفکری، خواب محافل محافظه کار دانشگاهی و کلاسیک را آشفته و نظم ظاهری و در عین حال ماندابی و راکد آن را دچار اعوجاج می کند. و معمولا کلاسیسیم در مقابل هر چه نو و تازه است گارد می گیرد، به او می خندد، تخطئه اش می کند و سعی در حذف آن و خفه کردنش در نطفه دارد. برای اکثریت نوآوران و نوابغ تاریخ در هر زمینه ای که خواسته اند پرسشی بنیادین و اساسی از سنت خود بپرسند این قضیه صادق است.از مولوی و نیما گرفته تا گالیله و لوتر و فوویسم! سنت همیشه می خواهد نظم موجود را به نفع خود حفظ کند و بر هر حرف تازه ای انگ بدعت و نابخردی و خامی می زند. اما این مقاومتی بی فایده است! پویاییِ نوآوری و خلاقیت، مثل آب راه نفوذ خود را در بستر اجتماع می یابد و عمارت کهن را مجبور به چاره اندیشی جدی می کند.
در بحثی که اول شاهنامه پیش کشیده است هم وضع به همین منوال است؛ تیر از چله ی کمان نقد رها شده و بر دیواره ی سفالین شاهنامه پژوهی نشسته است. بهزاد به شیوایی و با زبانی نافذ و گیرا لایه لایه پرده ها را فرو انداخته و خاک کهنگی را از چهره تعبیر نخ نما شده ی حماسه ی اسفندیار زدوده است. ابراهیم با آوردن ارجاعات دقیق و مستند ثابت کرده است که هر چه نامداران شاهنامه پژوهی با نام خود در کتابها و مقالات و محافل تکثیر کرده اند در حقیقت پژواکی است از کار اصیل مستشرقینی چون کریستین سن. او با مطالعه تطبیقی و خوانش و مقابله متون مختلف که سالهای جوانیش را صرف آن کرده است علاوه بر رو کردن دست کپی کاران، مستشرقین اولیه کاشف شاهنامه را هم به چالش کشیده است. ابراهیم هر جا سخن از کاشفان فروتن شاهنامه می راند از آنها به احترام یاد می کند چرا که اثر سترگ ملی ما را با سالها تحقیق بر روی نسخ مختلف، حفظ کرده و منتشر ساخته اند اما در عین حال از آن آدمهایی نیست که چشم و گوش بسته چیزی را بپذیرد. او تعبیر و تاویل آنان را در باب پسر کشی گشتاسب نمی پذیرد و بر آنست که بنیان اتفاقات شاهنامه بر پایه تقدیر و پیشانی نوشت شخصیتها و پهلوانان است و اسفندیار هم از این قاعده مستثنی نیست. او می گوید کسی که اسفندیار را به مقتل می فرستد نه گشتاسب بلکه نشتر بی رحم تقدیر است در حالیکه پژوهندگان اولیه شاهنامه این گناه را به پای گشتاسب نوشته اند و این تعبیرِ به زعم بهزاد غلط؛ بر زبان شاهنامه پژوهان بعدی طوطی وار دهان به دهان گشته است. اول شاهنامه از آن رو “اول شاهنامه” است که به زعم بهزاد هنوز تحقیق و تفحص و شرحی جدی بر حماسه ها و اسطوره های این کتابِ همپای ایلیاد و گیلگمش، صورت نگرفته است. اول شاهنامه بیش آنکه قابل توضیح و گزارش باشد، خواندنی است.
بر اهل قلم و نویسندگان و روشنفکرانی که دستی بر آتش ادبیات دارند واجب است در این راه اول شاهنامه را تقویت و معرفی کنند. شاید از نظر برخی این کار ضروری نباشد اما اهل تفکر و اندیشه می دانند که خون جاری در قوه ی متفکره آدمی نقد و نقادی است و اگر صداهای دور و یکه ای مثل صدای ابراهیم تقویت شود می تواند باب نقد و گفتگو را در این عرصه باز کند که این خود باعث تقویت گفتگو و مکالمه در دیگر عرصه های زندگی اجتماعی ماست.
اما رونمایی از این کتاب با حضور چهره ای مشخصا سیاسی چون علی اصغر اسفندیارپور خود چالش دیگری است که جسارتش فقط از ابراهیم خرم آبادی بر می آید! در نگاه اول شاید اینگونه به نظر برسد که حتما معامله ای سیاسی پشت این هیاهوست. براستی سیاست در حق هنر چه دارد که بگوید؟! اما مولفه هایی برای تبرئه این کار فرهنگی از سیاست وجود دارد. اول اینکه اسفندیاری هرچند جنبه ی سیاسی شخصیتش برجسته تر است اما سبقه و صبغه ی فرهنگی اش کم از آن ندارد. با مرور یادداشت ها و پیامهای حتی انتخاباتی و سیاسی علی اصغر اسفندیار پور به روشنی حضور ادبیت و شعر، خصوصا مولانا را در آنها می بینیم. هر کس با وی آشنایی دارد می تواند این بعد برجسته ی شخصیتی ایشان را تایید نماید. از سوی دیگر ابراهیم اگرچه منصبی اجرایی در دولت گذشته داشته است اما کمتر کسی او را چهره ای سیاسی می داند و می دانیم که همان جایگاه را هم نیمه کاره رها کرد و به دامان فردوسی پناه برد! نکته دیگر اینکه اسفندیاری معلم سالهای دور ابراهیم بوده است و من می دانم که همان رابطه دوستانه و ستایش آمیز معلم شاگردی بین این دو عزیز کماکان استوار است. و دست آخر اینکه بنده شهادت می دهم که این رونمایی یک اتفاق فرهنگی است و اگر بخواهیم مته به خشخاش بگذاریم باید بگویم سوء استفاده از سیاست به نفع فرهنگ است که البته کار مبارکی می تواند باشد چرا که کمک به فرهنگ مستقیما کمک به انسان اجتماعی است.
*کارشناس ارشد پژوهش هنر