هجمه به قومیت ها هجمه به فرهنگ ایرانی است

ساسان والیزاده: این که کسانی به تمسخر قومی سرافراز بنشینند البته بی شائبه ای نیست اما  آن که متولیان سیاسی و امنیتی این ولایت همچنان سکوت کنند تا با کژفهمی چنین پندارند که این سکوت ضامن امنیت است مصیبت است! اما زینهار بدانید چنین سکوتی میدان دادن به نوآمدگان بی پی و پر تزویری است […]

valizade1

ساسان والیزاده: این که کسانی به تمسخر قومی سرافراز بنشینند البته بی شائبه ای نیست اما  آن که متولیان سیاسی و امنیتی این ولایت همچنان سکوت کنند تا با کژفهمی چنین پندارند که این سکوت ضامن امنیت است مصیبت است! اما زینهار بدانید چنین سکوتی میدان دادن به نوآمدگان بی پی و پر تزویری است که شاخ بن می برند و نجابت قوم بزرگ لک را نشانه گرفته تا چنین مردمان نژاده و نجیبی را به میدانی بکشانند که قربانی آن کسانی هستند که مفهوم امنیت و شهروندی را باژگونه فهمیده اند.
خوشتر دانستم این یادداشت را در تذکار این روزها بازنشر دهم شاید تکانه ای بر متولیان فرهنگی و سیاسی ایجاد کند:
دامنه و ستیغ زاگرس برایم راز ناگشوده ای است، رمزینه ای شاید از درازنای تاریخ ، در هزار توی پر از خاطره مردمانی بی آلایش که در گذر گاه های پیچاپیچ در فاصله دو مد شکل گرفته است. و چه حادثه ها بر انسان زاگرس باید گذشته باشد. از همان دیر بازی که قوم ساسان تاوان گسست خود را از فرمان اهورایی به عیان دیدند تا روزگاری که دین خود را به ” علی ” راست کردند و تا سیادت تازیانی بغدادنشین که دین را مستمسک کردند و تا هنگامه اتابکان و آشوب تاتار، مگر اندک آسایشی در خیزش کریم خان که آنهم با غروب جگر سوز لطفعلی و هیاهوی بیگلربیگی های قجری و چکمه پوشان میرپنچی که تقاص بی لیاقتی خاندان خود را با قطاع الطریق خواندن اقوام لر و لک پاسخ گفتند به خوابی خراب و مشوش کشیده شد،باشد در این روزگار که به آن دل داده اند، آنچه از او دریغ داشته اند ارزانی دارند.  اما زینهار هنوز صدای رپ رپ پای اسبان سواران زاگرس در کنار رودهای سیمره و گاماسیاب به گوش می رسد که از بطن تاریخی پر از هول و رنج در شتابند تا فرداهایی را بیابند که از او دریغ داشته اند.
و دریغا که نجابت مردان و زنان ایلیاتی در سفیر برنوهای روسی گم شد و بر او چه جفاها رفت تا پیرسالی خسته در دامنه های گرین دریغاگوی محنت های دیرین باشد و مویه بیاغازد:
دوران دورم دای فلک ژیرم کرد
قوش کویان بیم، فلک ژیرم کرد
و اینک مگر نه این که ایران چادر یکپارچه منقش و رنگینی از پارچه های اقوام ایرانی است که هجمه به هرکدام هجمه به فرهنگ ایرانی است. به فرهنگ این دیار بنگرید: مردمان زاگرس با لهجه بلوط و بابونه سخن می گوید، واژه ها هنوز صمیمیت خود را از دست نداده اند، کلمات نجیب اند، البته خراش روزگار بر صورت و زندگی حنجره را نیز زخمی و خسته کرده است امّا سفره دل که گشوده شود واژگان نیز به زلالی چشمه ها و زیبایی ” کراس ” دخترکان ایلیاتی به دل می نشینند. در قاموس زبان زاگرس نشینان بارقه های درخشانی به چشم می آید که نگاه را به آن سوی آسو می کشاند.
و من راوی ساده ای هستم که در این زمانه پر از ریب و فریب بر آنم که سند ماندگاری از داستان این مردمان به دست دهم تا بی هیچ ملاحظه ای بگویم : “قوم ما اینگونه اند !” و باز بخوانم:” بر ما این گذشته است” و اینکه: “ما با این واژگان سخن می گوییم” و از ریشخند بی مایگان هراسم نباشد که حقارت نداشتن پی و ریشه را در هجویه و مضحکه سرود کنند که هویت نداشته شان را فریادکند. چه باک که این زبان مادری به بی آلایشی زبانزد است و از همان لهجه کبک های کهن دری به یادگار مانده است و گویش پاک قوم ماد است که اگر درد روزگار استخوانش را آلوده درد کرده باشد امّا بر زمین اش ننشانده و یا نکشانده است و این است که قوم من همچنان با قامتی خمیده ولی استوار چشم به روزان روشن و دل به خنکای ایوار داده است.
مدیرکل ارتباطات مجمع تشخیص مصلحت نظام