شعری سپید از سمیرا زمانی منفرد

نرگس نام کوچکی بود که شهر چندتکه شب را زیر پلک هایش لای موهایش گم می کرد نرگس آنقدر گرسنه بود که کودکان از شقیقه ها تا گوشه ی لبش قد می کشیدند و هربار که خورشید به تن شهر دست می کشید بیشتر دل مردمش تنگ می شد زنان آبستن کمی بیشتر درد می […]

IMG_20160718_193225

نرگس

نام کوچکی بود که شهر

چندتکه شب را

زیر پلک هایش

لای موهایش

گم می کرد

نرگس
آنقدر گرسنه بود

که کودکان از شقیقه ها

تا گوشه ی لبش قد می کشیدند

و هربار که خورشید به تن شهر دست می کشید

بیشتر دل مردمش تنگ می شد

زنان آبستن

کمی بیشتر درد می کشیدند

و کودکان ابلهانه ایی از لای ران هایشان

به شهر سرایت می کرد

نرگس

نام گلی بود که در گلفروشی های شهر

علاف چند مشتری می شد

گاهی
می خشکید زیر نگاه های آفتاب ندیده

و گاهی می خندید

زیر رطوبت باران های مصنوعی

نرگس
گاهی زنی می شد
که مرد از گلویش می رفت پایین

و با هر طلوع
عق می زدش توی توالت های اوین

سمیرا زمانی منفرد
۱۳۹۵/۴/۲۷