سرباز میهن/ شعری برای سربازان مرد سرزمینم

سرباز میهن شعری برای سربازان مرد سرزمینم حتی اگر که پیش پایش سنگ باشد سرباز سرباز است وقتی جنگ باشد از جهل می ترسم همیشه، از خبر هم از دره ها و جاده های در سفر هم بغضِ پدر مخفی شده پشت صدایش مردانه دستی می کشد بر شانه هایش چه اضطرابی در دلش جا […]

۹۴-۰۸-۲۶-sher-khaniabroye-ab-09

سرباز میهن
شعری برای سربازان مرد سرزمینم

حتی اگر که پیش پایش سنگ باشد
سرباز سرباز است وقتی جنگ باشد

از جهل می ترسم همیشه، از خبر هم
از دره ها و جاده های در سفر هم

بغضِ پدر مخفی شده پشت صدایش
مردانه دستی می کشد بر شانه هایش

چه اضطرابی در دلش جا کرده مادر
قرآن و آب و آینه آورده مادر

سرباز هم سر می رود از درد دوری
سرباز یعنی پادگان، یعنی صبوری

حسی که قلب عاشق سرباز دارد
شاید قفس درباره ی پرواز دارد

رقصی چنین در بند و آزاد آرزو داشت
چیزی به غیر از آنچه رخ داد آرزو داشت

لعنت به جاده.. چون رفیق نیمه راه است
بی رحم و جلاد و نچسب و رو سیاه است

ای مرگِ پی دّر پی، نیا… کافی ست…بس کن
تا کی غم و اندوه؟کافی نیست؟بس کن!

از کوچِ یک دسته کبوتر می نویسم
متن خبر را جور دیگر می نویسم:

یک نمره غیر از” نوزده “در لیست بوده
سربازِ میهن نمره هایش ” بیست “بوده

 

شاعر: بهناز ابوالوفایی