غزل/ دردی که حالا ریشه دارد در عمیق جان
در این جهان این جنگل تاریک و بی پایان نامت بهاری کوچک است و بکر و جاویدان عشقی که از روز ازل هم خانه ام بودی هم خانه نه هم بند در نهتوی این زندان ما خنده بر لب زندگی کردیم و بالیدیم آن سوترک سرگرم جهلی بی امان رندان هرچند گاهی موترک برداشت دل […]
در این جهان این جنگل تاریک و بی پایان
نامت بهاری کوچک است و بکر و جاویدان
عشقی که از روز ازل هم خانه ام بودی
هم خانه نه هم بند در نهتوی این زندان
ما خنده بر لب زندگی کردیم و بالیدیم
آن سوترک سرگرم جهلی بی امان رندان
هرچند گاهی موترک برداشت دل هامان
از دیدن آن کودکان کال در میدان
باید زمانی بگذرد شاید رها گردیم
هم ما از این دیوار هم غمپاره ی طرهان
طرهان ما شهر نگون بختی که تاریخش
همواره پر بوده است از کشتار و از حرمان
با من بیا محبوب من تا آشنا گردی
با یوسفان دور از آبادی کنعان
یعقوب هایی کور و کر در خانه افتاده
وامانده از خرج دوا و دکتر و درمان
یا با جوانانی که هر دم پیر می گردند
در زیرِ زیرِ دست و پای چرکن تهران
از زن نمی گویم خودت تفسیر کن دیگر
وقتی چنان باشند در این قافله مردان
یاد تو تنها فرصت دوری از این درد است
دردی که حالا ریشه دارد در عمیق جان
شاعر: مهدی دوست محمدی
به به بسیارزیبا
آقا مهدی شاعر هم هستی ما نمیدونستیم
[پاسخ]
درودبرشما
زیباسرودید.
[پاسخ]
بگو بگو از درد این شهر
چرا ساکت شدن مردان این شهر
همه رفتن مرکز نشینن
بگیریم بخوابیم ما هم در این شهر
[پاسخ]
با جوانانی که هردم پیر میگردند در زیر زیر دست و پای چرکن تهران ؛ بسیار زیباو پر محتوا
[پاسخ]
سلام
سقل چه شعری وتته افرین باریکلا
چیه تو تاگرام جواب نمیدی پی ام هام رو؟؟؟؟؟؟؟؟
[پاسخ]
بسیارعالی…
[پاسخ]
درود بر شما و خسته نباشی . در پناه خداوند سبحان پایا و پویا باشید . زیبا و دلنشین بود و بر روحم نشست .
[پاسخ]
یوسفان دور از آبادی کنعان…
بسیار زیبا و دردمندانه سروید، مانا باشید
[پاسخ]
زنده باشی آقای دوست محمدی
بسیار عالی – درود بر شما
[پاسخ]
یا با جوانانی که هر دم پیر می گردند
در زیرِ زیرِ دست و پای چرکن تهران
از زن نمی گویم خودت تفسیر کن دیگر
..
وقتی چنان باشند در این قافله مردان
یاد تو تنها فرصت دوری از این درد است
دردی که حالا ریشه دارد در عمیق جان
زیبا بود
همواره پاینده و موفق باشین شاعر
[پاسخ]
بسیارزیبا وشیرین ،تلخی روزگارمان راسروده ای.درود برشما
[پاسخ]