بی هنجاری، منشاء و تبعات منفی آن درجامعه

حمزه فیضی پور/ کشکان: آنومی (بی هنجاری) به عنوان یکی از مسایل اجتماعی قلمداد می شود که طی آن، فرد دچار احساس بی هنجاری شده و اغتشاش، گسستگی و فقدان اجماع در بین فرد و جامعه را باعث می شود. احساس سردرگمی، ناامیدی در نگرش به آینده، اختلال در فرهنگ مصرفی و انتظام اجتماعی عامل […]

IMG_5504

حمزه فیضی پور/ کشکان:

آنومی (بی هنجاری) به عنوان یکی از مسایل اجتماعی قلمداد می شود که طی آن، فرد دچار احساس بی هنجاری شده و اغتشاش، گسستگی و فقدان اجماع در بین فرد و جامعه را باعث می شود. احساس سردرگمی، ناامیدی در نگرش به آینده، اختلال در فرهنگ مصرفی و انتظام اجتماعی عامل پدیداری آنومی در سطوح مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در جامعه بوده و محرک قوی در جهت ناکارآمد کردن نهادهای اجتماعی و سپس آلوده شدن بافت جامعه و در معرض فروپاشی قرار گرفتن پیکره ساختاربندی جامعه می شود. از نظر دورکیم(جامعه شناس فرانسوی)، بی هنجاری به وضعیتی در یک جامعه اطلاق می‏شود که در آن، هنجارهای اجتماعی نفوذ خود را بر فرد از دست بدهد. در چنین شرایطی، افراد دیگر برای اقتدار اخلاقی جامعه احترام قائل نیستند. بنابراین، افراد دچار احساس تشویش، و فقدان راهنمای اخلاقی می‏شوند، تقاضاها و خواهش‏ های مادی آنها بی حساب و کتاب افزایش می‏یابد و خودخواهی‏ ها بر آن‏ها غلبه می‏ یابد. شرایط نابسامانی که مستعد بی نظمی، جرم و انحرافات (زیر پا گذاشته شدن قوانین، ظاهرگرایی، شعار زدگی، چندگانگی در رفتار) در حوزه های مختلف جهان اجتماعی است، همه را تحت تأثیر قرار می‏دهد. به اعتقاد دورکیم، وقتی فقدان التزام اجتماعی به قوانین، هنجارها و قواعد آشکار گردد، افراد احساس می­کنند هیچ‏گونه ملاکی در انتخاب‏ های خود ندارند؛ درنتیجه، حالتی از گسستگی و بی­ سازمانی در نظام اجتماعی آشکار می‏شود. آنومی (بی هنجاری) از نظر دورکیم همیشه با خودخواهی مرتبط است  و وضعیتی غیر اخلاقی است که در آن جامعه چنان ساخت می یابد که اراده فرد بر جامعه حاکم است . بنابراین فردگرایی خودخواهانه که به معنای ترجیح منافع فردی و گروهی بر منافع جمعی و جامعه سیاسی است، به آنومی منجر می شود. زیرا در این نوع فردگرایی که افراد در پی ارضای هر چه بیشتر خواسته ها و شهوات سیری ناپذیر خود هستند، التزامی به قواعد اخلاقی وجود ندارد. قواعدی که می توانند حد و حدودی بر این “میل به بی نهایت” و “شهوات سیری ناپذیر” بگذارند. این بی‌هنجاری را در  دو سطح می توان ازهم تفکیک کرد:

۱) بی‌هنجاری در سطح فردی؛ نشانگر حالتی فکری است که در آن احساسات فرد نسبت به خود وی سنجیده می‌شود. چنین حالتی همراه با اختلافات و نابسامانی‌هایی در سطح فردی است و فرد نوعی احساس ناهنجاری، پوچی و بی‌قدرتی را تجربه می‌کند.

۲) بی‌هنجاری در سطح اجتماعی؛ نشانگر نوعی اختلال و بی‌هنجاری جمعی است ، در چنین وضعیتی هنجارهای اجتماعی از بین رفته یا در تضاد و ستیز قرار می‌گیرند و افراد به‌ سختی می‌توانند بین آرزوهای خود و انتظارات متناقض جامعه، سازگاری پدید آورند و در نهایت ممکن است به رفتارهای نابهنجاری دست زده و خود را از عضویت در جامعه بر‌کنار دارند. در چنین شرایطی همبستگی و وابستگی فرد و جامعه از بین می‌رود و ارزش‌ها و هنجارهای سنتی قدرت و نفوذ خود را در جهت حمایت از افراد از دست می‌دهند.جوامعی که در آن‌ها به‌طور گسترده بی‌هنجاری وجود داشته باشد، در خطر متلاشی شدن قرار می‌گیرند، در نظر دورکیم، پیآمدهای آنومی در وضعیت  نابسامانی فردی و در قالب تعارض شخصیت فردی و خودخواه انسان با شخصیت اجتماعی و دیگر خواه او متجلی می­شود؛ نتیجه­ این تعارض این است که خواسته ­های وجدان جمعی، کارآیی خود را از دست می­ دهد. و تضعیف فشارهای جمعی نیز موجب می­ شود که افراد به حال خود رها شوند زیرا اعضای آن جامعه برای نیل به مقاصد مشترک، خطوط راهنما در اختیار ندارند و اغلب مواقع احساس جدایی و بی‌جهتی می‌کنند . این اجساس انزوا و بی میلی اجتماعی  یعنی به هم خوردن تعادل جامعه ، که به دنبال آن قواعد نظم دهنده  به عنوان شیرازه نظام مندی اجتماعی ازهم می گسلد و اثربخشی و فایده مندی  خود را از دست می دهد . زیرا با گسیختگی شیرازه تنظیم های اجتماعی،  نفوذ نظارت کننده جامعه برگرایش های فردی دیگر کارایی اش را از دست خواهد داد و افراد جامعه به حال خودشان واگذار خواهند شد. احساس بی هنجاری که در سطح فردی تجربه میشود و تجلی آنومی ساختاری است ، همواره به عنوان مانع ارتباطی عمل میکند. و بستری برای تک افتادگی، اتمیزه شدن یا پناه بردن به دام اقتدارگرایی است که مانع تحقق رفتار مشارکتی، دموکراتیک و ارتباطی است. هرگاه فردگرایی مفرط  ناشی از ضعف کارآمدی نهادهای مستقر در جامعه بر جامعه غالب شود و تنها هدف، کسب موفقیت باشد، دگرگونی بسیار ظریفی اتفاق خواهد افتاد؛ در این حال، قواعد و مقررات غیر رسمی توانایی خود را برای نظام بخشیدن از دست می دهند، اعتقاد کلی به این قواعد، بی ارزش و بی پایه جلوه می کند، مجازات های نهادینه شده که ابزارهای نظم اجتماعی هستند، اثربخشی خود را از دست می دهند و همه افراد به مهارت و کاردانی شخصی خود باز می گردند و فردیت، جای مشارکت (اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی) را می گیرد. این همان نتایجی است که بعضی از جامعه شناسان آن را مخرب همبستگی اجتماعی در داشتن وحدت رویه می دانند. تهدید و تخریب وحدت جامعه و تضعیف وجدان جمعی که قوام و دوام کارایی آن در ارزش گذاری کنش های اجتماعی  (از طریق تشویق و تنبیه) است ، باعث آسیب پذیری ابعاد سرمایه اجتماعی (اعتماد ، مشارکت ، ….) خواهد شد. پیامدهای بی اعتمادی اجتماعی که خود را در قالب هایی چون: (ناتوانی و احساس بی قدرتی/ پوچی/ بی معیاری/ انزوا) خود را نشان می دهد نه تنها باعث دلسردی افراد و عدم مشارکت  فعال آنها در حوزه های عمومی  میشود بلکه به تدریج کلیت جامعه اعم از نهادها و کنشگران را در بر خواهد گرفت . و به دنبالش عرصه های عمومی شاهد تاخت و تاز و یکه تازی  گفمان حصول به سودمندی شخصی به جای تحصل منافع جمعی خواهد بود که ره آوردش ترویج رفتارهای فرصت طلبانه  برای آن دسته از افراد ذی نفعیی می شود که درخلاء عدم حضور همگان (به دلیل احساس بی قدر و بی قدرتی ، دلزدگی از جایگاه و منزلت خویشتن و بتوارگی پول ناشی از فضای آنومیک) و عدم کارایی نهادهای مختلف که  خود گرفتار نوعی بی سازمانی اجتماعی شده اند  و اثربخشی مورد انتظار را از دست داده اند نهایت بهره مندی را از آن خود می کنند  و در مقابل این فردیت برخوردار،  ما شاهد نوعی بی انگیزگی جمعی ناشی از بی اعتمادی فراگیر اجتماعی خواهیم بود که همچون آیینه ای جامعه را چنان فردی با صفات زیر می نمایاند که  در متن به آنها اشاره شد:

الف) ناتوانی و بی قدرتی: یعنی فرد در این حالت احساس بی قدرتی و بی اختیاری کرده و قادر به تحت تاثیر قرار دادن محیط اجتماعی خود نیست. این محیط اجتماعی از خانواده و مغازه و محل کار شروع شده و به جامعه سرایت می یابد.

ب) پوچی: در چنین حالتی در عقاید و باورهای فرد ابهام و تردید ظاهر شده و او نمی داند به چه چیزی باید اعتقاد داشته باشد، چه شایعه ای را بپذیرد و کدام خبر را رد کند؛ به عبارت دیگر انتظار چندانی از رضایت بخش بودن پیش بینی های رفتاری فرد در آینده وجود ندارد.

ج)  بی معیاری: حالتی از خودبیگانگی است که فرد در جامعه احساس میکند برای رسیدن به هدفهای ارزنده خود نیاز به وسایل نامشروع دارد یا کنش هایی او را به هدفش نزدیک میکند که مورد تایید جامعه و باورهای قبلی او نیست.

د) انزوا:  هنگامی است که شخص احساس میکند با ارزشها و معیارها و باورهای جامعه بیگانه شده و در چنین حالتی فرد خود را با آنچه از نظر جامعه ارزشمند و دارای اعتبار است هم عقیده و هم سو نمی بیند.

و این صفات ، شناسه هایی برای پی بردن به علائم  تهدید سلامت اجتماعی یک جامعه است، اگردر یک پژوهش میدانی  که نشان می دهد بیش از ۷۵ درصد از مردم پول و پارتی را برای احقاق حق خودشان ضروری دانسته و تنها ۲۵ درصد از آنها به اجرای مساوی قانون اعتقاد دارند. باید اینگونه قضاوت کنیم و به هم هشدار دهیم که شاخص‌هایی چون امید به آینده، اعتماد اجتماعی، انصاف سیاسی و اجتماعی ، قانون باوری و قانونمندی در عمل ، عدالت اجتماعی ، عدالت توزیعی منابع و عدالت سیاسی وضعیت مناسبی ندارند و باید بدانیم در صورت تداوم این ناموزونی و بی هنجاری سیاسی و اجتماعی ، همه ی افراد  از تبعات منفی و خطرناک آن برکنار نخواهند ماند.

 

٭ کارشناس ارشد جامعه شناسی- مدرس دانشگاه