شهریور نافرجام

                نازنینم! وقتی دستهایم در میان گیسوانت از نفس افتادند همچون مسیح در میان لشکرکشی تنت به صلیب کشیده می شدم و هر لحظه آرام و معصومانه در چشم تو به قتل می رسیدم و تو می رقصیدی،فاتحانه چون چکاچاک شمشیرها در یک نبرد خونین قلب من میدان […]

علی آقا حسین پور

 

 

 

 

 

 

 

 

نازنینم!

وقتی دستهایم در میان گیسوانت از نفس افتادند
همچون مسیح در میان لشکرکشی تنت به صلیب کشیده می شدم
و هر لحظه آرام و معصومانه در چشم تو به قتل می رسیدم
و تو می رقصیدی،فاتحانه
چون چکاچاک شمشیرها در یک نبرد خونین
قلب من میدان خون خواهی زخم های تو بود
و چه بی رحمانه در روحم فرو می رفتی
در دل شب های دلهره آور صخره ای
با دوستت دارم های بارانی

عشق نافرجام من!
امروز که پس از سال ها تو را ورق میزنم
لابه لای دروغ هایت گم شده ای
و چون زخمی عمیق در روحم جا مانده ای
زخمی از جنس فریب از رنگ خیانت
پس بردار نقابت را و شمشیرکن تن ات را
به یاد جاده های طولانی و خواب های شبانه
وحشیانه بر جسمم زخم بزن
بی رحمانه به روحم حمله کن
از سینه ی پاره پاره ام برخیز
و بیرون بکش جنازه ی پوسیده ات را
از قلب چاک چاک و پاک من
شیون کن بر نعش تک تک کلمات عاشقانه ات
آفتاب پرست صد رنگ شهر
و تا ابد بر دوش بکش، قبری را که برای عشق تو کنده ام

استاد خیمه شب بازی!
بازی تمام شد
و من آزاد آزاد
از بند تمام دروغ و نیرنگ های تو
دیگر دستت…، حتی نگاهت مرا لمس نخواهد کرد
روسیاهی این عشق برای تو ماند

 

شعر: علی آقا حسین پور