مجرم است یا قربانی جنگ قدرت یا صدقه ی تمرین دموکراسی؟!

فاطمه سوری/ کشکان: در حال راز و نیاز باخدا بود که وارد خانه شدم از روز بعداز انتخابات  او را ندیده بودم یعنی راستش را بخواهید توان دیدنش را نداشتم! گرد پیری بر  سر و صورتش نشسته و رنگ و رویش سفیدی خاصی به خود گرفته بود، آخر مدتی است که رنگ آفتاب به خود […]

Untitled-2-1-566x400

فاطمه سوری/ کشکان:

در حال راز و نیاز باخدا بود که وارد خانه شدم از روز بعداز انتخابات  او را ندیده بودم یعنی راستش را بخواهید توان دیدنش را نداشتم! گرد پیری بر  سر و صورتش نشسته و رنگ و رویش سفیدی خاصی به خود گرفته بود، آخر مدتی است که رنگ آفتاب به خود ندیده است، غم و اندوهی که در گلویم فشرده بودم به ناگاه ترکید و صدای «هق هق» موجب شد کمی در نمازش تعجیل کند و پس از سلام نماز صدایم زد کیستی؟ طاقت نیاوردم در آغوشش کشیدم غافل از اینکه «وای وای» موجب اعتراض ساکنین آپارتمان شده بود! درحالی به سکوت دعوتم کرد که می گفت: وای بر دل زینب وای بر دل زینب فهمیدم که با این ناله و اشک و آه مرا شناخته است.

از روزی که به یاد دارم در ایام محرم برای سالار شهیدان مراسم عزا برپا می کرد، روضه می گرفت و در ماتم می نشست چشم های عزاداران در هیئت زنجیر زنی با رویت هادیان و کاشفی و مرحوم سید الماس ناخودآگاه به دنبال مردان می گشت. آری تنها برادرم را می گویم، سرپرست دودمانم را، جانشین پدرم را، مردان را می گویم  او را بسیاری می شناسند اهل شرکت در فعالیت های اجتماعی و رتق و فتق امور مردم بود.

پس از لختی آرام شدم و جانی دوباره یافتم از روند درمانش در بیمارستان فارابی تهران و کلینینک تخصصی بصیر برایم گفت و با امیدی که از رفتن به شیراز و معاینه توسط پروفسور خدادوست در دلش کاشته بودند مرا نیز امیدوار کرد و کم کم جرات پرسش یافتم؛ در جواب، نحوه مجروح شدنش را این چنین بیان کرد: باشنیدن سر و صدا و فرار آدم ها از کوچه درب حیاط را باز کردم و به خیابان نگریستم که ناگاه شیئی به چشمم اصابت کرد و….

حال به عرض همشهریان می رسانم که پس از دوبار معاینه توسط پروفسور خدادوست در شیراز رشته های امیدمان گسسته و دل به لطف پروردگار بسته ایم و در حال تدارک  اعزام  ایشان به خارج از کشور هستیم.

اما من نه بعنوان داغ دیده ای از تبار مردان بلکه بعنوان دبیری که قریبِ سی سال  است رنج تعلیم و تربیت فرزندان این دیار کشیده ام توجه همشهریان را به چند نکته جلب می کنم:

قصور یا تقصیر خود را بعنوان عضوی از جامعه فرهنگی در انجام رسالتم می پذیرم.
اگر بجای ایشان به حسب احتمال گردشگری خارجی در شهر ما بود و دچار حادثه ای اینگونه می شد دنیا در مورد ما چه قضاوتی می کرد؟
این حادثه اولین نیست اما امیدوارم آخرین باشد!!! ولی بعنوان یک پروژه تحقیقاتی از همکاران فرهنگی ام تقاضا دارم تحقیق کنند که آیا ایشان (مردان) مجرم است !!! یا قربانی جنگ قدرت!!! و یا صدقه ی تمرین دموکراسی!!!؟؟؟

در پایان از تمامی کسانی که با هر ابزاری نسبت به خاندان سوری ابراز همدردی نموده و جویای احوال ایشان شده اند کمال تشکر را داریم.